ابهام زدایی از عقل خودبنیاد دینی

نگارش در تاریخ ۲۸ اسفند ۱۳۹۰ | ارسال شده در بخش فلسفی، مقالات | هیچ نظری

نویسنده: حجت الاسلام حسین انصاری

سال ها پیش استاد حکیمی در یکی از نوشته هایش که در مجله همشهری ماه (ش۹) متشر شده بود از عقل خود بنیاد دینی سخن گفت و سپس در کتاب ها و مقالات دیگری در این باره روشنگری هایی افزود. اکنون پس از گذر سال ها، هنوز پرسش های متعددی در باره ماهیت این عقل بر سر زبان هاست. هم چنان که نقد ونظر هایی نیز ابراز شده است. جدید ترین آن ها در خبر مناظره ای برگزار شده در مؤسسه “فهیم” که خبرگزاری رسا منتشر کرده، چنین است: «قبول کردن عقل خودبنیاد که مکتب تفکیک بیان می‌کند، لازمه‌اش تن دادن به نسبیت گرایی است بدین معنا که همه گفتمان های دینی حق است چون همه برای خود عقلی دینی دارند.»

به تازگی یکی از دوستان خوب و اهل مطالعه نیز پرسش هایی در این باره از ما داشته است که «آیا عقل خودبنیاد دینی در مکتب تفکیک راه را بر گفتگو با سایرین نمی بندد؟ آیا منجر به بنیادگرایی نخواهد شد؟ اگر از نظر مکتب تفکیک عقل خودبنیاد و دینی است، آیا دیگران بی خردند و یا بهره کمتری از خرد دارند؟ با توجه به اینکه ماهیت اندیشه جنبه بین الاذهانی بودن آن است».
پاسخ به چنین پرسش هایی نیازمند نگاه دوباره ای به دیدگاه تفکیکیان در باره عقل است. اما پیش از پرداختن به آن دیدگاه ضروری می نماید که نیم نگاهی به کارکرد عقل در ساحت علم و اندیشه داشته باشیم. از نگاه درست و منطقی عقل دست اندر کار دو عملکرد اساسی در حوزه اندیشه انسانی است به گونه ای که این دو وظیفه را هیچگاه فرو گذار نمی کند: یکی تجرید و انتزاع است که در آن دریافت های حواس از جزییات به مفاهیمی مجرد تبدیل می شود و کلیات از دل همان مواد جزیی تعقل شده بیرون کشیده می شود و دیگری دلیل آوری و استدلال برای اثبات و یا نفی است که همیشه به مقدمات مناسب و الزام آور تکیه دارد و از همان مقدمات مایه می گیرد.

پس دوکار ۱) تجرید و انتزاع و ۲) استدلال و نتیجه گیری کار معمولی عقل است که مورد پذیرش بسیاری هم هست. با این توضیح می توان گفت که تفکیکیان و غیر تفکیکیان در کارکرد نخست عقل با یکدیگر همدل اند زیرا تجرید و انتزاع در حوزه دریافت های حسی صورت می گیرد و این حوزه دینی و غیر دینی ندارد. اصل کشمکش در بخش دوم یعنی استدلال عقلی است که با توجه به تعریف عقل و شیوه به کارگیری آن به نتایج متفاوتی خواهد انجامید. سهم بزرگی از اختلافات از همین نقطه آغاز می شود. این که چگونه  و به چه روشی مقدمات به کار گرفته شوند. مقدمات از کجا اخذ شده باشند. آیا مقدمات استدلال او برآیند و حاصل دستگاه فلسفی و مکتب اندیشگی او است یا این که حاصل تعقل برهنه و عاری از سیطره پیش یافته های مکتبی است؟ این تفاوت ها می تواند به تفاوت اساسی در مفهوم مورد نظر ما از عقل بیانجامد.

مرحوم ملکی میانجی که یکی از چهره های شاخص تفکیک و از شاگردان میرزای اصفهانی است در کتاب «توحید الامامیه» عقل را به عقل اصطلاحی و عقل فطری تقسیم می کند و موارد تعارض میان عقل و نقل را توضیح می دهد.[۱] ایازی می نویسد: «وی آن چه فلاسفه در باره تجرد و نورانیت و مفیض و مدرک بودن عقل و توان اتصال نظریات به بدیهیات گفته اند …همه آنها را ناظر به کاربرد عقل و حقیقت و درجات فهم انسان می داند» بر این اساس نتیجه می گیرد” که اگر این گروه (یعنی تفکیکیان) با بهره گیری از  عقل مخالفتی کرده باشند، ناظر به روش های فلسفی بوده و نه در منبعیت عقل…”.[۲]

به جرأت می توان گفت اشکال کار آن جا است که ناقدان تفکیک کمتر به سخن اصحاب تفکیک گوش سپرده و در نوشته های آنان بسی اندک تامل کرده اند و گرنه تفکیکیان به روشنی گفته اند که ما دو عقل نداریم و به عقل جداگانه ای معتقد نیستیم. درست است که آنان عقل را از شئون نفس نمی دانند بلکه آن را آفریده و پدیده ای در همسایگی نفس و جسم به شمار می آورند، اما هیچ گاه عقل های گوناگون برای انسان اثبات نمی کنند. مخالفان تفکیک بی آن که خود بدانند با منطق احیاگری هم داستان شده، در تعریف عقل معتقدند که «عقل به معنای مجموعه ی دانش های عقلانی است که از منبع غیر وحیانی به دست آمده اند… »[۳]. آیا با چنین تعریف محدود کننده ای از عقل می توان به تفاهم اندیشه رسید؟ در این تعاریف نوعاً فلسفی که از عقل می شود، معقولات به جای عقل و تعقل می نشیند و سروری میکند. نسبت عقل یا تعقل با این معقولات مانند رابطه مادر و فرزندی است که فرزند گستاخانه و بی پروا خود را در جایگاه مادر نشانده و حکمفرمایی می کند.

اگر عقل مجموعه دانش های عقلانی باشد که دیگر آن را نمی توان عقل نامید بلکه باید به آن معقولات گفت. توجه به این نکته است که می تواند سستی استدلال مخالفان عقل خود بنیاد دینی را به خوبی آفتابی کند.

پس عقل هم چنان که خود بنیاد است، از سنخ واحد نیز هست و در ماهیت ذاتی خود متفاوت نیست. بنابر این نسبت دینی و غیر دینی به عقل دادن، به معنای رسمیت شناختن چند گونه گی عقل نیست تا نسبت های ناروایی مانند “تن دادن به نسبیت گرایی دینی” به اندیشه تفکیک نسبت داده شود و یا آن که دین را در برابر هجوم ها بی دفاع کند و یا آن که به برتری عقاید دینی دیگران بر اسلام و تشیع بیانجامد. برای نمونه خبر گزاری رسا در گزارشی از قول نویسنده «رؤیای خلوص» در نقد تفکیک در مناظره ای با یکی از اصحاب تفکیک، چنین نقل می کند: “حجت الاسلام سید حسن اسلامی در این جلسه بیان داشت: به نظر می رسد منظور از عقل دینی یعنی دین، عقلی دارد که به حسب نوع متمایز است و من با این برداشت مشکل دارم. وی در نقد عقل دینی بیان داشت: اگر عقل دینی متمایز ار عقل بشری باشد هیچ دلیلی برای دفاع از دین نداریم و دلیلی هم برای برتری دینی بر دین دیگر وجود نخواهد داشت.
 این استاد حوزه و دانشگاه ادامه داد: ما سه وسیله برای گفتگو و اقناع داریم؛ وی یکی از این سه راه را عقل و استدلال عقلی بیان کرد و گفت: این عقل است که بین کافر و مومن و همه پیروان ادیان گوناگون مشترک است و این مساله عقل خودبنیاد و غیر خود بنیاد ندارد.
 حجت الاسلام اسلامی ادامه داد: کنار گذاشتن عقل دارای پیامدهای سنگینی است که نمی توان به راحتی لوازم آن را پذیرفت. وی بیان داشت: قبول کردن عقل خود بنیاد که مکتب تفکیک بیان می‌کند، لازمه اش تن دادن به نسبت‌گرایی است بدین معنا که همه گفتمان های دینی حق است چون همه برای خود عقلی دینی دارند.
 این محقق حوزه علمیه قم بیان داشت: عقل خود بنیاد موجب می شود تا شما شاخصه ای برای جدا سازی دین از خرافه در دست نداشته باشید. اگر کسی از عقل خود بنیاد دینی به مثابه عقل مستقل استفاده کند، می تواند اثبات کند که یک هندو عقایدش بر یک عارف شیعه برتری دارد، زیرا این ها زبان تفاهم ندارند.“[۴]

 صرف نظر از کاستی هایی که در متن این گزارش به چشم می خورد، این سخنان نمونه بسیار خوبی است تا دانسته شود که میزان بد فهمی منتقدان از مکتب نقد شده تا چه اندازه است. آری از نگاه تفکیک گرایان، عقل خود بنیاد است یعنی نه تعقل مساوی با تفلسف است و نه عقل در انحصار فلسفه. عقل خود فلسفه آفرین است و همه فلسفه های موجود بشری دست ساخته عقل انسان به شمار می رود. اما دیگران پس از آن که معقولات نوعا فلسفی خود را به جای عقل بر ذهن مخاطب غالب می کنند استقلال عقل را هم از آن سلب می نمایند و آن را در همه شرایط وامدار و ریزه خوار فلسفه می دانند. آیا فلسفه با تعقل مساوی است یا درک و دریافت عقلی منحصر در فهم فلسفی است؟

اکنون تا اندازه ای روشن می شود که عقل خود بنیاد دینی تعبیر دیگری از همان عقل فطری یا وجدانی است که هر انسانی از آن برخوردار است. پس چنان چه هر گاه عقل خود بنیاد، لخت و برهنه از آویزه های تیره و تار کننده معقولات پیش فرض دستگاههای فلسفی و عرفانی، به کاوش در کشف حقایق بپردازد بی شک آرزوی تفکیکیان را برآورده است و بخشی از رؤیای شیرین، صادق و تعبیر شدنی خالص مانی فهم انسان را حقیقت خواهد بخشید که هذا تأویل رؤیای من قبل، قد جعلها ربی حقا…(یوسف/ ۱۰۰)

اگر تعریف دین در باره عقل را بپذیریم که دین عقل را یگانه منبع شناخت و نوری الذات می داند و قلمرو کاوش عقل را به چرخش عقل در انبوهی از معقولات پیش فرض محدود نکنیم و این قدر زیرکانه و سخیفانه دست و بال عقل آسمان اندیش را نبندیم و رقص شعاع شعور خرد را در اندیشه زار گزاره های ثابت و مستند دین، تنگ نظرانه حرام نسازیم،…بی تردید به عقل خود بنیاد دینی اعتراف کرده ایم.

اضافت عقل خود بنیاد به دین، اضافت محدود کننده عقل و متمایز کننده عقل ها از یکدیگر نیست، بلکه اضافت توصیفی و توسیعی است. آقای حسن اسلامی خود نیز انواعی از این اضافت ها را مانند “عقل عربی” در نوشته های خود مانند مقاله «چهارگانه های الجابری»[۵] بارها بر زبان و قلم رانده است و هیچ گاه مشکلی با اضافت این گونه پسوند ها به عقل، نداشته است، اکنون چرا از اضافت معقول و راهگشای عقل به دین برآشفته اند. آیا در نگاه ایشان عقل با دین نمی سازد یا دین با عقل؟!!! یا این که جدایی عقل و دین توافقی است؟

سخن پایانی این که عقل خود بنیاد دینی در برابر عقل یونانی بنیاد معنا پیدا می کند. این گونه تعبیر ها برای اشاره به مراتب و مراحل عقل و تعقل است[۶]  نه تنوع عقول و تکثر ماهوی آن ها، چنان که منتقدان تفکیک، پنداشته اند. برای نمونه در اینجا سخنانی از استاد علامه محمد رضا حکیمی را یاد آور می شویم:

«عقل قابل اعتماد، “عقل خود بنیاد دینی” است…نه عقل ارسطویی، افلاطونی، فلوطینی، یا مرتاضان دوهزار سال پیش در حاشیه رود گنگ».[۷]

«وقتی در میان مدرسان و محققان ما هم کسانی باشند که این‏گونه بیندیشند که فلسفه یونان و عرفان هند و سلوک اورفه و سریناگار، فهم عقلی دین را میسر کرد و فهم عقلی دین را منحصر به فهم فلسفی دین، آن هم هرکس با فلسفه‏ای که خود پذیرفته است، دانست و به اصطلاح کاملاً مشکوکی که اخیرا رایج شده است، هرکس می‏تواند «قرائتی» از دین و کتاب خدا داشته باشد و قرائت هرکس همان دین اوست، دیگر امام و مربی و معلمی در دین‏فهمی لازم نیست.

آیا فهم دینی و قرآنی میرزای اصفهانی، چون غیر فلسفی یونانی بوده است یا غیر فلسفی عرفانی، پس غیر عقلی است؟ »[۸]

«باید دانست که عقل -به یک اعتبار- به دو قسم تقسیم می شود: ۱) عقل سطوحی ۲) عقل دفائنی. عقل سطوحی یعنی استفاده از سطح عقل نه عمق آن. واین همام عقل عام بشری استکه بشر در زندگی روزمره خود از آن استفاده می کند…عقل دفائنی یعنی استفاده از عمق عقل».[۹]

«پس انحصار فهم به فهم فلسفی، تعطیل عقل است. عقل بدون فلسفه ـ آن هم عقلی که به قول خواجه نصیر با وهم درآمیزد ـ هزاران محصول دیگر دارد. آیا هزاران متفکر و مخترع و هنرمند، ریاضی‏دان و سیاست‏مدار بزرگ که در طول تاریخ کاری به فلسفه نداشته‏اند، عقل و اندیشه نداشته ‏اند و از عقل بهره نگرفته ‏اند؟…»[۱۰]
——————————————————————————–

۱ توحید الامامیه، ص ۲۱-۴۰٫

[۲]  مفسر ربانی، ص ۳۱۴٫

[۳]  احمد نراقی،«منطق احیای اندیشه ی دینی» ، مجله ی کیان، شماره ۱۷، سال سوم، بهمن و اسفند ۱۳۷۲، ص ۸

[۴]  –  ۱۲/۲/۱۳۹۰ مناظره فلسفه و مکتب تفکیک:  عقل دینی در محک نقد و نظر  خبرگزاری رسا

 Pasted from <http://www.rasanews.ir/Nsite/FullStory/?Id=103594
[۵] http://www.daftarmags.ir/Journal/Text/AeeneyePajouhesh/Article/index.aspx?JournalNumber=112&ArticleNumber=24183  چهارگانه جابرى عقل عربى از ادعا تا اثبات،آینه پژوهش ش ۱۱۲،

اسلامی، سید حسن،

[۶]  برای آگاهی بیشتر نگاه کنید: حکیمی محمدرضا، مقام عقل، بخش «دو مرحله ای بودن عقل» ص۲۳ و «مراتب عقل» ص۱۰۷ و «اقسام عقل» و…، دلیل ما، قم، اول ۱۳۸۳٫

[۷]  پیام جاودانه، ص۸۹٫

[۸]  http://www.ostadhakimi.com/Subpage.php?pid=204&id=44

[۹]  پیام جاودانه، ص۳۲۶٫

[۱۰]  http://www.ostadhakimi.com/Subpage.php?pid=204&id=44

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

این مقاله پیشتر برای سایت ششم نوشته شده است. زمان درج در سایت ششم  تاریخ ۱۱ مهر ۱۳۹۰.

یک نظر بگذارید