گمان می کنم کافی است که سه یا چهار ساعت در یکی از شهرهای کوچک یا بزرگ این کشور گردش کنید تا آن چه را بر می شمرم بتوانید به چشم و گوش خود ببینید و بشنوید. آدم های اخم کرده و عصبانی یکی از شایع ترین چیز ها است. اتفاقا هر روزی که شما بیشتر با خودتان کلنجار می روید تا خوش اخلاق و شاد باشید، بیشتر با چهره های گرفته و عبوس روبه رو خواهید شد. گروه های متعددی در این کشور به همین گونه اند. بیشتر سیاستمداران بد اخم و به شدت منقبض اند. ماسک خنده هایشان با تیک های عصبی آنان خیلی زود می شکند.
آدم های به اصطلاح متدین هم که صورت ها را به سرکه شسته اند. پدران ابهت پدرسالارانه را فقط در پز تلخ آقایی می بینند و می جویند. مردان دین از میان انواع قیافه ها، ترشرویی را برگزیده اند. غافل از این که اسباب بزرگی در ترش کردن روی و تیز کردن نگاه نیست. به قول حافظ:
نه هر که طرف کُلَه کج نهاد و تند نشست
کلاه داری و آیین سروری داند
هزار نکتۀ باریکتر ز مو این جاست
نه هر که سر بتراشد قلندری داند
برخی پزشکان و اساتید فرصت نمی کنند تا گاهی در آینه، چهره های ناشکفته و پشت کردۀ خود به مراجعان نیازمند را ببینند. دردی که از بیماری های سخت هم دردناک تر است. برای همین بهترین دعا در حق دوستان این شده است که ؛ تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد.
البته این ترشرویی ها و سرکه فروشی ها و تلخ نمایی ها به همین جا ختم نمی شود. بلکه با کمال تعجب در روابط عشاق هم برنامه ای تکراری است. در ادبیات ما معشوق چنان تمایلی به ترش رویی دارد که گویی بی چهرۀ تلخ و گرفته نمی توان ناز کرد و عشوه نمود. طبیعی است که شیرین رفتاری در چنین حالتی مایۀ بی وقار شدن به نظر بیاید. شاعران بسیاری را می توان یافت که در توصیف معشوقگان خویش آنان را به همین صفت ها یاد کرده و تلخی های آنان را به شیرینی پذیرا شده اند. میر رضی آرتیمانی در توصیف معشوقی بزرگ چنین می گوید:
ای بسی نازکتر از گلبرگ تر
در نگاهت عٰالمی زیر و زبر
سرو بالا، چشم شهلا، دلربا
کج کله، کاکل پریشان، عشوهگر
تلخ گو و ترش ابرو، تند خو
سخت بازو، سنگدل، بیدادگر
مولوی در دیوان شمس راه دیگری در پیش می گیرد. او که از عشقی پر شور و پر نشاط در مقایسه با بسیاری از شاعران و عارفان، برخوردار است؛ راه حلی برای درمان این ترش رویی ها نشان می دهد. او راه چاره را در معرفت آموزی و عشق آموزی و درک حضور خداوند می داند. در نگاه او مستی حاصل از این آگاهی، نشاط آفرین و شادی افزاست.
آن یار ترش رو را، این سوی کشانیدش
زین ساغر خندان رو، جامی بچشانیدش
زین باده نخوردست او، زان بارد و سردست او
با این همه بدهیدش جامی بپزانیدش
هم چنان که به روانکاوی این ترش رویی ها پرداخته و آن را تلاشی برای نشان دادن خود خویشتن آنان می داند.
او سرکه چرا آرد؟ غوره ز چه افشارد؟
زان زهر همیبارد، تا جمله بدانیدش
ولی آیا راهی بهتر از این ترش رویی ها و تلخ نمایی ها برای نشان دادن خود نیست؟ آیا در شادباشی ها و شیرین رویی ها ی به جا و شایسته، حقیقت درونی انسان بهتر نموده نمی شود؟ آیا خصلت های اخلاقی چون: مهربانی، نوع دوستی، دگر خواهی، فداکاری و نیکوکاری…جز با گشاده رویی و خوش خلقی سازگار است؟ درست همان ویژگی هایی که در دین ما و سخن پیشوایان دینی به آن سفارش شده است؟!
سلام .
مطلب زیبا و البته بجایی بود .به نظر حقیر سر آغاز رذایل اخلاقی و بوجود آمدن اختلافات خانوادگی ، قومی و قبیله ای همین کج خلقی ها ، بد خلقی هاست . و مطابق فرمایش امیر موءمنان علی (ع) خوش رویی سر آغاز نیکو کاری است .همچنین در جایی دیگر میفرمایند : خوش رویی نیکوکاری است و ترش رویی گناه و آزار است (غررالحکم) .البته در جامعه فعلی ما این گونه بد اخلاقی ها امری دور از ذهن نیست زیرا زمانی که انسان مورد بی مهری و بی عدالتی قرار گرفت ، بی اختیار با توجه به مشکلات زیاد پیش رویش ، ترش رو و عبوس میشود . اما فکر نکنم مشکلات بهانه خوبی برای ترش رو بودن انسانها باشد چون در این زمانه کمتر کسی است که گرفتار نباشد و به فرمایش معصوم (ع) : { خوش رویی کمند محبت است } و راز آفرینش محبت است. یا علی
با سلام . همینطور است،جالب اینکه با همین چهره اخمانی ! و طلبکارانه توقع برخورد بسیار خوبی با خودمان نیز داریم.ممنون