برای جای همیشه خالی علامه!

نگارش در تاریخ ۹ خرداد ۱۳۹۵ | ارسال شده در بخش گاه نوشت ها | ۵ نظر

غم دیرینه ای را که سالهاست در بغض های شکسته و فریادهای گرفته و نوشته های دست و پا شکسته ی ما آزارمان می دهد، در این نوشته دوباره به سراغم آمد و زخم های کهنه، باز، سر باز کرد.
در تصویری که دکتر دینانی از رنج رخساره علامه، ترسیم کرده است، اشکم جاری شد و دلم برای هزاره بار، شکست. یک لحظه به روزهای دیدار با ان فرزانه مرد بازگشتم و گویا هم اینک و پیش روی من این واقعه رخ داده است؛ “…حالش بد شد و رعشه ای که در دست داشت، شدت گرفت و صورتش قرمز شد و پنج دقیقه ای سکوت کرد و چند بار گفت، عجب، عجب، عجب…”
ما چه کرده ایم با تاریخ فکر و فرهنگ این دیار؟ چه کرده ایم با بزرگان اندیشه در این میهن؟ و چه کرده ایم با حاصل خرمن دین از ایران تا عراق؟!
حس شاعرانه و دقت و ژرفبینی آن بزرگمرد، عمق دردهایی را که می چشید، افزون تر می کرد و بردباری خردمندانه، بر اندوه و رنج نهفته در سینه اش می افزود. به تعبیر زیبای او دل میسپارم که گفت؛ چه فرهادها مانده در کوهها/چه حلاج هارفته بر دارها

Studio_20160529_113409

با من شریک باشید در خوانش این نوشته ی خوب از سهند ایرانمهر که امروز صبح استاد م ضیائی آن را  برایمان ارسال کرده بود.

⬆️?موانست و مجالست علما و روحانیون و متکلمین طراز اول شیعی با همتایان غربی خود و نیز آشنایی با سبک زندگی آنان یکی از راه هایی است که اگر در حوزه های علمیه رایج می شد، شاید نه تنها “زبان بیگانه” به عنوان یک ضرورت از مراکز مذهبی تبلیغ و توصیه می شد که بسیاری از نگاه ها به موضوعات مختلف و اساسی تر نیز تصحیح میگردید نه آنکه علما به شکل تمام قد در برابر همه مسایل دنیای جدید موضع منفی بگیرند و سخنانشان در حکم نقطه آغازین بیان واژه هایی باشد که چون بهمنی رو به دامنه اجتماع شیب بگیرد و قبح واژه هایی چون :”دیوث” را تا بدین حد از بین برد و آن را کلید واژه تحلیل های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و حتا سینمایی کند.(مسعود فراستی در تازه ترین نقد سینمایی! یکی از کارگردانان مطرح کشور را دیوث فرهنگی دانسته است).
مدتی است، مشغول مطالعه کتاب “سرشت و سرنوشت” ام.(گفتگوی دکتر ابراهیمی دینانی با کریم فیضی). در بخشی از کتاب، دکتر دینانی از آشنایی و ارادت دو طرفه هانری کُربن (اسلام شناس و شیعه شناس فرانسوی) و در نهایت از روزی می گوید که کربن، علامه طباطبایی را به تنهایی به منزل خود دعوت کرد. دینانی می گوید: :”من نمی دانم برخورد کربن و همسرش و نحوه پذیرایی آنها یا سخنانی که رد و بدل شد، چگونه بود اما علامه به دفعات از آن جلسه یاد می کرد و تحت تاثیرآن بود. من ندیده بودم ایشان درباره یک زن صحبت کند و از یک خانم تعریف کند ولی بارها از بزرگواری خانم کربن و فرهیختگی او سخن به میان می آورد”.
بی تردید این تابوی سخن نگفتن از یک زن و تعریف از او که حتا علامه طباطابی با آن دید باز عرفانی واشراقی از ان احتراز داشته، سنت علما و حوزه هاست و تنها زمانی توسط علامه شکسته شده که وی برخلاف آن پیش فرض های معمول از نزدیک دیده است که زن برخلاف آن تفسیر و تعبیر ضیق فقهی، هم می تواند فرهیخته باشد و هم موانست و مجالست با اهل علم داشته باشد و هم چنان نفوذ خالی از شائبه ابتذال و وسوسه ای که عالمی چون او را تا مدتها به تحسین در جلوت و خلوت وادارد. بنابراین می توان گفت که حظ وافر در رابطه کربن و طباطبایی یک طرفه نبوده و علامه نیز بهره و فتح باب آفاقی فکری خود را نیز داشته است.
نکته مهم تر در این دیدارها ان بوده که به جز مباحث سنگین و خاص فلسفی و کلامی، علامه طباطبایی به شدت جویای درک خصایص و عادات فردی و اجتماعی شخصیت هانری کربن به عناون یک غربی بوده است و “غرب” و “زندگی و فکر غربی” چون امروز کراهت شدیده نداشته است. دینانی در این مورد می گوید:
“کربن اشراقی و معنوی بود اما به شکل تیپیکال غربی بود بود و کاراکتر غربی داشت. می دانستم سوال خصوصی از یک غربی زشت است اما گاهی این کار را میکردم و وقتی سوالی می پرسیدم، علامه گوشش را تیز میکرد تا ببیند من چه سوالی میکنم و پرفسور کربن چه جوابی می دهد!”.
اینگونه ارتباطات و تاثیر آن بر علامه طباطبایی آنقدر مثبت بوده است که هنوز که هنوز است طیف آزاد اندیشی از علما مفتخر به این رابطه و متنعم از بهره های مکتوب این رابطه اند و طیف دیگر هم اگرچه جوهره اصلی بروز چنین برکاتی را درک نمی کنند اما دست کم در مقام تفاخر، روزی خور آنند و از حقانیت شیعه و اشراف علامه و نیز نقش کربن در گسترش شیعه و معرفی آن در محافل علمی سخن می گویند، با این حال همزمان با وقوع انقلاب ۵۷، بخش سنتی حوزه خیلی زود نگران این رابطه شد و دینانی در این کتاب شرح میدهد که چگونه از او خواستند علامه طباطبابی را از ادامه آن منع کند.
دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی آن فشارها و نیز لحظه ای که پیام تلخ قشریون و دلواپسان نفوذ غرب را به علامه طباطبایی داد، اینگونه توصیف می کند:
“به من گفتند، بعضی دوستان جلسات شما اینطور و آنطورند و هانری کربن را هم نمی دانیم کیست؟! تشکیل این جلسات از اول هم درست نبود و ما تا حالا تحمل کردیم ولی الان که چیزی به انقلاب نمانده صلاح نیست این جلسات ادامه پیدا کند و شما این را به ایشان منتقل کنید…هروقت یاد ان صحنه می افتم گریه ام می گیرد . وقتی به علامه گفتم، ایشان یک دفعه حالش بد شد و رعشه ای که معمولا در درست داشت شدت گرفت. لب هایش می لرزید و صورتش قرمز شد. ۵ دقیقه ای سکوت کرد و چند بار گفت: عجب عجب عجب! و بعد از کمی تامل گفت:” من شخصی هستم که گوشه ای نشسته ام و چیز می نویسم تنها راه من به جهان و تفکر جهانی و اینکه چه میگذرد این جلسات است، این راهم نمی توانند به من ببینند؟”.
telegram.me/sahandiranmehr

۵ نظر برای این مطلب

  1. به قول فریدون مشیری
    چون او دوباره بیاید کسی محال محال
    هزار سال بمانی اگر
    چه دیر
    چه دیر

  2. شاید همین جا مناسب ترین جایی باشد که فرصت دارم تا به شما تبریک بگویم، چاپ تازه ترین اثر با ترجمه ی خوب شما را؛

    کتاب “مثلث خدا، انسان، جهان” گفتمانی بین علم و دین
    نویسنده: رابرت کروفورد
    نشر دانشگاه ادیان و مذاهب

  3. سلام و عرض ادب می کنم.
    استفاده کردم و
    لذت بردم.

    با سپاس،
    کمترین، کشانی
    GhKeshani.com

  4. سلام و سپاس تقدیم جناب استاد کشانی.
    لطف و مهرتان پاینده.

  5. سلام قربان،
    ممنونم از لطف و احسان تان.

    اما این کمترین فقط و فقط «کشانی» هستم و نه بیشتر.
    سپاسگزارتان،
    کمترین، کشانی

    پس نوشت:
    می بخشید که پس از مدت ها متوجه پیام تان شدم و تاخیر کرده ام

یک نظر بگذارید