آقای دکتر ابراهیم دینانی به تازگی در سال جاری (۱۳۹۶) در برنامه ای که از شبکه چهار تلویزیون پخش می شود به مسئله عذاب جهنم پرداخته و مطالبی اظهار داشته اند که در سایت ایشان هم تصویر آن و بخشی عبارات آمده است.
ما خیال می کنیم که در جهنم، قدری هیزم جمع می کنند و نفت می ریزند و آتش میزنند و جهنم درست می شود. آتش جهنم ، آتش درون انسان است. آیه کریمه قرآن از سوره نساء آیه دهم می فرماید: {إنّما یأکلون فی بُطونهم ناراً} آتش حسد است، آتش ریا، آتش کبر، آتش نخوت، آتش ظلم، آتش فساد و این آتش هاست. آتش چوب نیست. آتش های درون آدمی است. (پایان نقل گفتار دکتر دینانی)
پخش این قطعه از گفتار جناب دکتر دینانی در کانال تلگرامی “عقل و دین” که جمعی از افاضل و اهل قلم در آن حضور دارند به اظهار نطرهایی توسط برخی از اعضاء گروه انجامید که مشروح آنرا عینا و بی کم و کاستی برای خوانندگان میاورم و داوری را به خوانندگان فاضل وا میگذارم. البته در این گونه گفتگو های تلگرامی، بسیاری گاهها، دو ویژگی بیشتر خودنمایی می کند: شتابزدگی و هواداری.
نخست باید گفت که برای جمله «ما خیال می کنیم که در جهنم، قدری هیزم جمع می کنند و نفت می ریزند و آتش میزنند و جهنم درست می شود» نمی توان گوینده ای یافت. اگر قرآن کریم باشد و گفتار مفسران مسلمان که همه جا به دریافت از قرآن از هیزم بودن انسانها و سنگها برای آتش جهنم، سخن گفته اند. هیزم چوب و نفت -و لابد کبریت و فندک- را من در کلام کسی از مفسران سراغ ندارم.
دوم اینکه شکی نیست بر اساس محکمات قرآن و روایات بسیار که اخلاق رذیله و زشتی های اعمال و رفتار و عقائد باطل در قیامت آتش عذاب کافران و معاندان خواهد بود اما باید توجه داشت که در بیان قرآن کریم، حقیقت جهنم و دوزخ عذاب و خشم الهی فقط اینها نیست. همچنان که قرآن فرمود: «فاتقوا انار التی وقودها الناس و الحجاره اعدت للکافرین» (۲۴-بقره) «بپرهیزید از آتشی که هیزم آن مردم بدکار و سنگهای خارا (بتها) است که (از قهر خدا) برای کافران مهیا شده است.» و از انسانها و سنگها در کنار یکدیگر به عنوان هیزم و آتشگیرۀ جهنم یاد کرد. متاسفانه برخی از مفسران و گویندگان به شرح و تفسیر دلبخواه از کلمۀ «مردم» در آیه بالا می پردازند اما کلمۀ «سنگها» را نادیده می گیرند و از کنار آن با چراغ خاموش می گذرند. در اینجا از نامبردن تفسیرهای مزبور، معذورم. اما در تفاسیر متقن و همه جانبه نگر و متکی به مبانی لغوی و کلامی، مانند تفسیر معیار شیعه «مجمع البیان» اثر طبرسی در باره سنگهایی که شعله ور کننده جهنم عذاب الهی اند پس از پرسش از اینکه چرا سنگها؟ پاسخ می دهد که در این زمینه سه نظر است و سپس نظر سوم را چنین بیان می کند «عدّه اى نیز بر این اندیشه اند که دوزخیان را با سنگهاى گداخته در آتش کیفر مى کنند.»
این حقیقت در آیات دیگری از قرآن نیز به روشنی آمده است. مانند آیه «و الذین یکنزون الذهب والفضه ولا ینفقونها فی سبیل الله فبشرهم بعذاب ألیم* یوم یحمی علیها فی نار جهنم فتکوی بها جباههم و جنوبهم و ظهورهم هذا ما کنزتم لأنفسکم فذوقوا ما کنتم تکنزون؛ آنان که زر و سیم را گنجینه می کنند و آن را در راه خدا هزینه نمی کنند، ایشان را از عذابی دردناک خبر ده، روزی که آن گنجینه ها را در آتش دوزخ بگدازند و پیشانی و پهلو و پشت آنان را با آنها داغ کنند و گویند: این است آنچه برای خود اندوختید، پس کیفر آنچه را می اندوختید بچشید.» (توبه/۳۴- ۳۵)
بنا بر این با یک بخش از یک آیه نمی توان همه واژه های بکار رفته در آیات دیگر را از معنای ظاهری به تاویل برد و نتیجه گرفت که آه فراق بر خاسته از نفس انسان محب و عاشق، آتش جهنم را خاموش می کند چون آن آتش چیزی جز رذائل اخلاقی و شرور همین نفس نبوده است. علی (ع) در دعای شریف کمیل شهید(ره) قرن ها پیش از شیخ عطار از همین آتش فراق محب عاشق سخن رانده و از واقعیت ماجرا به زیباترین بیان و بلیغ ترین عبارت در قالب جمله ای شرطی یاد کرده است اما از خاموشی آتش خشم الهی به دلیل “آه فراق” هرگز سخنی نگفته است. این بخش از دعا را پایان بخش این مدخل کوتاه قرار می دهم و همه خوانندگان آشنا به معارف اهل بیت(ع) را به تامل و توجه در این فرازهای نورانی فرا می خوانم.
«آیا این چنین است، اى خداى منزّه، و ستوده که در دوزخ بشنوى صداى بنده مسلمانى که براى مخالفتش با دستورات تو زندانى شده و مزه عذابش را به خاطر نافرمانى چشیده و میان درکات دوزخ به علّت جرم و جنایتش محبوس شده، و حال آنکه در درگاهت سخت ناله میزند، همچون ناله آن که آرزومند رحمت توست، و با زبان اهل توحیدت تو را می خواند، و به ربوبیّتت به پیشگاهت توسّل می جوید، اى مولاى من، چگونه در عذاب بماند و حال آنکه امید به بردبارى گذشته ات دارد یا آتش چگونه او را به درد آورد درحالیکه بخشش و رحمت تو را آرزو دارد
یا چگونه شعله آتش او را بسوزاند درحالیکه فریادش را می شنوى و جایش را می بینی یا چگونه آتش او را دربر بگیرد و حال آنکه از ناتوانی اش خبر دارى، یا چگونه در طبقات دوزخ به این سو و آن سو کشانده شود درحالی که راستگوی اش را میدانى، یا چگونه فرشته هاى عذاب او را با خشم برانند و حال آنکه تو را به پروردگاری ات می خواند، یا چگونه ممکن است بخششت را در آزادى از دوزخ امید داشته باشد و تو او را در انجا به همان حال واگذارى؟ همه این امور از بنده نوازى تو بس دور است، هرگز گمان ما به تو این نیست و نه از فضل تو چنین گویند و نه به آنچه که از خوبى و احسانت با اهل توحید رفتار کرده اى شباهتى دارد،
پس به یقین میدانم که اگر فرمانت در به عذاب کشیدن منکران نبود و حکمت به همیشگى بودن دشمنانت در آتش صادر نمی شد، هر آینه سرتاسر دوزخ را سرد و سلامت می کردى و براى احدى در انجا قرار و جایگاهى نبود، امّا تو که مقدّس است نام هایت سوگند یاد کردى که دوزخ را از همه کافران چه پرى و چه آدمى پر سازى و ستیزه جویان را در انجا همیشگى و جاودانه بداری و هم تو – که ثنایت برجسته و والا است – به این گفته ابتدا کردى و با نعمت هایت کریمانه تفضّل فرمودى که
اَفَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُونَ «آیا مؤمن همانند فاسق است؟ نه، مساوى نیستند» (ترجمه بندهای دعا از استاد حسین انصاریان)
آذرماه ۱۳۹۶٫
Aladay:
سلام
این تفسیر زیبا و حقیقی(مقصود کلام دکتر دینانی است) از دوزخ و در برابرآن بهشت را از زبان یک حکیم عارف با تبیین بهشت جناب آقای قرائتی ظاهر بین اخباری منش بسنجید تا تفاوت راه بین چشم حقیقت بین با چشم ظاهر بین را درک کنید . بهشت و جهنمی که این حکیم تصویر می کند به بالاتنه انسان یعنی قلب و جان انسانی مرتبط است و بهشت و دوزخی که آقای قرائتی ترسیم می کند شهر نویی هست که سرکارش با اسافل اعضاء است . این است تفاوت راه . یکی سروکارش با جنبه انسانیت انسان است و آن دیگری با جنبه حیوانیت انسان .
Ansari Hosein:
با این تفاوت که تبیین اقای قرائتی با اوصافی که نوشتید را (!؟) همه طواهر قرآن و سنت و جمهور عالمان مسلمان تایید می کنند اما تفسیر جناب دینانی را اگر به بحث های علمی و نه هیاهو و سفسطه، گذاشته شود بزرگان هم از عهده ی اثبات قرانی اش بر نمیایند.
این سخنان ادعاهایی است مناسب شان فرهنگی علمی سیمای ج. ا اسلامی
Aladay:
نه جناب انصاری عزیز این گونه نیست . رد پای تفسیر هایی از لون تفسیری جناب حکیم دینانی در متون تفسیری مخصوصا در آن تفسیرهایی که جنبه های عرفانی دادند دیده می شود . در تفسیرهایی چون مواهب علیه ،تفسیر ملا صدرا ،تفسیر مرحوم گنابادی و حتی در تفسیر المیزان این گونه تفسیرها وجود دارد .
این که تفسیر های ظاهر گرایانه سیطره دارند به تعبیر مرحوم طباطبایی به علت انس ذهنی بشر به امور ظاهری و محسوسات است و به همین خاطر از بین معارف دینی ،فقه شاخصه اصلی دین می گردد و حتی در فقه هم مسایلی نظیر حجاب و یا ریش و امثال آن از دیگر احکام برجسته تر و پرنمودتر می گردند .
انسان ها معمولا به امور قریب تمایل بیشتری دارند و امور محسوس و یا متجانس با امور محسوس قریب تر از امور غیر محسوس و انتزاعی و مفاهیم و… هستند . علت این که در همه ادیان اخباری گری و امور همگرا با آن در زمینه اندیشه وعمل برجسته تر می شود به علت همین تمایل ذهن بشر به امور محسوس و قریب به ذهن هست .
Ansari Hosein:
استاد گرامی
با تشکر از حسن توجهی که مبدول میدارید.
همچنان که به درستی یاداور شده اید این گونه های تفسیری ( رمزی- عرفانی- فلسفی) بخشی از مجموعه بزرگ تفاسیر قران کریم را تشکیل می دهد. همین بخش نیز در آثار خود به چنان برداشتی از بهشت و جهنم تصریح نمی کند مگر درصدی کوچک که مورد نقد مفسران با گرایش های ادبی، حدیثی و فقهی نیز همواره بوده است.
برای مثال در تفاسیر بزرگ شیعی مانند تبیان شیخ طوسی، مجمع البیان طبرسی، تفسیر ابوالمکارم، تفسیر ابوالفتوح، و در تفاسیر سنی امثال کشاف، بیضاوی، قرطبی، آلوسی ، همه به تفسیر و تبیین غیر عرفانی و غیر رمزی باور دارند.
ایا این همه روایات تفسیری جهان اسلام و این همه کنکاش های لعوی و ادبی در آیات قران نشانگر این نیست که تفسیر مورد تایید شما تفسیر به غیر ظاهر متن و ناتوان از اثبات قانونمند است؟
نمونه های افراطی در این گونه های تفسیری همچون تفسیر به غلط، مشهور به ابن عربی، که تقریبا عدم اقبال همگانی دارد.
داستان خویشتنداری علامه طباطبایی از تدریس بخش معاد اسفار ملاصدرا به دلیل ناهماهنگی با قرآن را، که مستحضرید و در جای خود مخالفان و موافقان مفصل بدان پرداخته اند، حدیث مجملی از این آشفتگی گرایش عرفانی در تفسیر متون دینی است.
در امثال تفسیر مواهب علیه کاشفی نیز چنان تصریحاتی به سود جریان نامبرده نیست. همچنان که المیزان نیز هیچگاه در باره بهشت و دوزخ به مانند شاگرد خود دینانی سخن نگفته است.
نتیجه انکه گریز از متن در تفسیر قران هرگز راه چاره نیست.بلکه نگاه فارغ از پیشداوری های تعیین کننده و تحکم آفرین، همراه با فهم درست و قاعده مند متن و حس پاسخگویی به مشکلات ادبی و کلامی و تاریخی در برداشت های جدید است که می تواند جامعه را به مباحث راهگشاو دریافت های تازه برساند.
? بهروز:
قدرت صفویه
سهم زیادی در ضخامت! و تشدید اخباریگری در ایران داشت
و جمهوری اسلامی ایران با وجود
در اختیار داشتن همه ی امکانات،
ولی بعلت کارنامه ی عملی بسیار وحشتناک، نه تنها نتوانست نقلگرایی
شاید بعلت قدرت فراگیر تکنولوژی اطلاعات تشدید کند و بلکه تلاش های بعمل آمده برای نهادینه سازی نگرش نقلگرایی عقیم شد.
Ansari Hosein:
این دو تکه از بیوگرافی دو شخصیت، اولی موسس اخباریگری و دومی از بزرگان اصولیان و مجتهدان را لطفا بخوانید و قدرت صفویه را در “یاری اخباریگری” دوباره در ذهنتان محک بزنید.
اولی،
محمدامین بن محمد شریف (درگذشت ۱۰۳۶ق)، معروف به اَمین اِستَرآبادی از علمای امامی و بنیانگذار گرایش اخباری گری است. وی سعی داشت که در محافل امامیه، اجتهاد اصولیان را به عنوان یک خطر مطرح سازد تا با رجوع به روایات، مذهب گذشتگان را احیا کند. در سراسر کتاب الفوائد المدنیه، برخورد انتقادی استرآبادی با روش اجتهادی محقق کرکی و گاه به طور کلی اصولیان دیده میشود.
دومی،
علی بن حسین بن عبدالعالی کَرَکی جبل عامِلی معروف به محقق ثانی و محقّق کَرَکی (م. ۹۴۰ق.)، از فقها و علمای مشهور شیعه در عصر صفوی است. او از وطن خود، جبل عامل مهاجرت کرد و ابتدا به عراق رفت و سپس به دعوت شاه اسماعیل صفوی به ایران آمد …
پس از بازگشت محقّق ثانی به ایران، شاه طهماسب مقام شیخ الاسلامی، را که بالاترین مقام دینی به شمار میرفت به او داد و دستش را در امور مملکت بازگذاشت. محقّق ثانی از این فرصت برای اصلاح برخی امور دربار و نیز ترویج مکتب تشیع و تثبیت مبانی آن در قلمرو حکومت صفوی نهایت بهره را برد.[۸]
پس از محقّق کَرکی برخی علمای دیگر به مقام شیخ الاسلامی منصوب شدند؛ ولی هیچیک به اندازه محقّق کَرکی از قدرت و نفوذ در حکومت برخوردار نشدند.
حسین علیزاده:
احسنت جناب انصاری, برای همین است که با وجود قدردانی از امثال
استاد دینانی که بحق چهره ماندگار فلسفه است و با آثار ارجمند فراوان , شاگردان بسیار و نیز رسانه ای شدن در سیما افکارش بسیار پخش شده و طرفدار یافته است و با اینکه وی از شاگردان مرحوم علامه طباطبایی و از مدرسان و شارحان ارجمند حکمت صدرایی است و سخنان متین بسیار دارد , مکتب تفکیک ظاهرا راه دیگری گشوده و ضمن ارج نهادن به علوم اسلامی , بر معارف قرآنی و اهل بیتی و جلوگیری از خلط و امتزاج معارف بشری با معارف خالص وحیانی و دوری از تأویلات افراطی و نابجا تأکید دارد.
Ansari Hosein:
جناب استاد علیزاده! همچنان که به حق مرقوم فرمودید کارستان پیش رو را باید در نگرش های منسجمی چون تفکیک -به روایت مکتب- دید و جست.
دست و قلم سره نگارتان را می بوسم. ?
Aladay:
جناب انصاری! همواره در زایش یک اندیشه و تبدیل شدن آن به فرهنگ غالب و قانون مند شدنش دوره ای وجود دارد که باید آن را دوران بلبشویی تحول شمرد . قطعا تا زمانی که تفسیر معنا گرا و رها از زندان الفاظ و به تعبیر امروزی تفسیرهای هرمنوتیکی بخواهد جا بیفتد و قانون مند شود و بر تفسیرهای جاری غلبه کند نیاز به زمان دارد و بحتم درگیری های زیادی در پیش رو خواهد بود و به حتم اشتباهات و افراط و تفریط های فراوانی اتفاق خواهد افتاد اما تحول گسترده ای که در روند حیات بشری اتفاق افتاده و می افتد فراروی دانش های دینی و از جمله تفسیر راهی جز رهایی از قید الفاظ نیست . این تحول در حیات علمی -دینی اروپا هم افتاد در اینجا هم خواهد افتاد اما چطور ؟با چه سرعت ؟با چه آفت ها؟و… پرسش هایی هست که باید منتظر زمان بود .
Aladay:
جناب علیزاده! سلام
مکتب تفکیک چنین داعیه ای داشته و دارد اما بینی و بین الله دست ما از آن مقدار معارف اهل بیت (ع)که بتواند جامعه امروزی رو به تحول بنیادی را سامان دهد و حرفی برای گفتن داشته باشد تهی است زیرا اولا بخش عمده آن معارف به دست ما نرسیده ودر ثانی آنچه هم رسیده آمیخته با اخبار ساختگی بسیار است و تشخیص سره از ناسره به غایت دشوار است . شاید مکتب تفکیک می توانست پاسخ گوی نیازهای بسته زمان پیدایشش را پاسخ دهد اما بنده تردید دارم که امروزه و نیز در آینده بتواند پاسخ گو باشد . حقیر فکر می کنم دین چاره ای جز یک پوست اندازی و زایش سخت دیگر ندارد .
Ansari Hosein:
جناب دکتر دینانی نیز از مکتب تفکیک به عنوان یکی از جریان های جدی در ماجرای فکر فلسفی در اسلام یاد می کنند. نگرش ها اگر از نگاه مکتبی بهره مند نباشند دور می نماید که بر مشکلات فکری و آشفتگی هایی که هست فایق آیند بلکه انتطاری طبیعی ان است که بر حجم ناسازگاری ها خواهد افزود. به امید اینده های بهتر هستیم.
Dr. Alireza Dayyani:
مکتب تفکیک و همچنین نوتفکیکیان در حقیقت نوعی اسلام کاملا نقلی و غیرعقلی را پیشنهاد می کنند و اساسا نامگذاری تفکیک نیز بر اساس تفکیک معارف عقلی و بشری از آنچیزی است که ادعا می شود که مرحوم میرزا مهدی ازامام زمان دریافت کرده است.
مخالفت با همه دستاوردهای فکری و عقلی بشر و خصوصا فلسفه اسلامی شاخصه مهم این جریان عقل ستیز است.
نوتفکیکیان نیز با همع تلاشی که برای دور شدن از این عقل ستیزی به خرج داده اند باز هم نتوانستند بطور کامل دیدگاه های خود را. مبتنی بر عقل ارائه گنند و بیشتر از آن که سخن ایجابی داشته باشند سخنانی سلبی در حمله به متفکران مسلمان دارند.
Ansari Hosein:
استاد گرامی جناب دکتر دیانی. اطلاعات شما از مکتب تفکیک ناکافی است. ممکن است از طریق ردیه نویسی ها بر تفکیک فقط با آن اشنا شده باشید یا اینکه به دلیل گرایش های فلسفی عرفانی -که البته دارید- آن را نگریسته باشید. این مطلب را از خلط مدعیانی چون آقای مهدی نصیری -خود “نو تفکیکی” خواندگان- که در نوشته ی شما آمده است برداشت می کنم.
?جریان تفکیک نه در ادعا و نه در عمل، عقل ستیز نیست بلکه عقل پژوه است .
?جریان تفکیک با هیچیک از دستاوردهای دانش بشری مخالفت نمی ورزد.
?جریان تفکیک با تحمیل نتایج دستگاه های فکری از پیش پذیرفته و قطعی شمرده بر معارف دینی است. مانند تحمیل نتایج دستگاه عرفانی فلسفی ملا صدرا یا ابن عربی بر امر تفسیر و تبیین معارف قرانی.
?اسلام تفکیکیان، اخبارگراست نه اخباری. و این ضرورت مسلمانی است.
مکتب ها را از منابع اصیل باید خواند و تحلیل کرد.
Aladay:
دوست عزیز و دانشورمان جناب دکتر سید حسن اسلامی در زمینه اخلاق ،فلسفه اخلاق تحقیقات خوبی انجام داده اند . نقد باور به دروغ مصلحت آمیزش بسیار خواندنی هست .
نقدهای قابل توجهی هم به مکتب تفکیک دارند که باز هم خواندنی هست . به دو زبان عربی و انگلیسی تسلط خوبی دارند و یکی از طلبه های فاضل و دقیق و عالم به مفهوم دقیق کلمه هستند .
Ansari Hosein:
دکتر حسن اسلامی یکی از آثار اخلاقی شان را برای دانشور و اخلاقی مردی بزرگ و انسان، توسط آقای م. الف به رسم تقدیم فرستاده بودند.
ان بزرگمرد کتاب را به دست گرفت و تورقی چند دقیقه ای کرد و دوباره به آورنده اش پس داد. آقای الف گفتند که مؤلف آن را به رسم هدیه تقدیم حضورتان کرده است!
و ایشان به طعنه ای حکیمانه در جواب فرمود از آقای اسلامی تشکر کنید و بفرمایید که عادت من بر آن است که از یک کتاب دو نسخه پیش خود نگه نمیدارم، یک نسخه از اخلاق عملی ایشان! در کتاب رویای خلوص پیش ما موجود است. همان کافی است.
با سلام و عرض ادب خدمت اساتید محترم
بسیار از این گفتگو های مودبانه لذت بردم و نیز از موضوع مورد بحث با سواد اندک و مطالعه ناچیز خودم درس ها فرا گرفتم چرا که شنیده ها و خوانده هایم در اینباره بسیار ضد و نقیض هم هستند و برایم جرقه ای شد تا بیشتر و بیشتر در این موضوع تتبع کنم اما به راستی آخرین عبارات بحثتان که فرازی از دعای کمیل حضرت امیر(ع)بود -با آنکه بارها و بارها آن را خوانده بودم- خیلی راهگشا و زیبا بود…
ولی فقط یک نکته ذهنم را مشغول ساخته که با اجازه بیان میکنم
آیا می توان به همین راحتی و سادگی از کنار یک مکتبی با این پشتوانه و وجود اساتیدی نظیر علامه حکیمی در آن، عبور کرد و نظر داد که این مکتب دیگر مورد استفاده برای روزگار امروزی و جامعه فعلی نخواهد بود!!!گر چه از نوشته های همین علامه استاد حکیمی بر می آید که نه ایشان آرمان گرا بوده و نه اینکه عقل ستیز هستند بلکه هر آنچه را باور کرده و ارائه داده اند قابل پیاده سازی و اجرا می دانستند حتی در روزگار حاضر!پس بهتر است حتی برای نقد کمی با انصاف رفتار کرد…
سپاس از شما استاد عزیز به جهت وقتی که صرف نمودید تا ما نیز بهره مند شده باشیم!
عقل عقل است. حصر و حصار بردار نیست، الا به حصر منطقی. پس مهم نیست که چه کسی از چه کشوری، عقلی کار کند. چه سودی حاصل مکتب تفکیک شود که طعن به فلسفه میزند؟ تنها چیزی که باید بر آن مانور داد، تفاوت در پیش فرض های چهارگانه فلسفی هستی شناختی و معرفت شناختی و انسان شناختی و روش شناختی آنهاست. پس جدل ها باید در این چهار ختم شود که البته جدلی بی سرانجام است. یعنی نمیتوان به نیروی عقل فیلسوفی را خدابآور کرد. تا جهت گیری مباحث فلسفی اش تغییر کند
به نظر می رسد حدود مسائل مورد بحث و نقاش بین تفکیک و فلسفه برای حضرت عالی روشن نیست. بنابر این لازم است به آثاری که در این زمینه نگاشته شده است مراجعه شود وگرنه در اینجا گنجایش و فرصت تبیین مبانی تفکیک موجود نیست.
اما در باب طعن به فلسفه که نوشتید کافی است به کتابها و مقالات تفکیکی رجوع شود تا معلوم شود که تفکیکیان به نقد علمی دعوت می کنند که لازمه ی رشد و بالندگی علوم و دانش ها است. اصولا نقد را نسبتی با طعن نیست. با این وجود برای دریافت نگرش اخلاقی تفکیک به فیلسوفان مسلمان و ارجگزاری به اندیشه های ایشان، به کتاب «ایمان فیلسوفان» از نشر دلیل ما، مراجعه نمایید.