گره زدگی یا گره خوردگی عاشقانه ها با مرگ (از موضوع کلی مرگ اندیشی)
????
مقدمه
مذاهب و مکتبها و آیین های بسیاری هستند که ایدهآل ها و مطلوب های خود را به مرگ و جهان پس از مرگ گره زدهاند. مردمان عادی نیز خواه بی دین یا دیندار، فراوان دیده می شود که بخشی از راحتی ها و آسایش های خود را در مرگ جستجو می کنند و با چنین خیالهایی، حقیقت یا توهم، به دلخوشی ها و سبکبالی هایی، با سطوحی متفاوت می رسند.
این ها نشان دهندهی آن است که مساله ی مرگ می تواند به برخی از مطلوبها و محبوب های آدمی و ایدهآل های زندگی وی گره بخورد و آنرا شیرین تر و بلکه تا حدی جذاب و در مواردی دوست داشتنی کند. نویسندگان رمانهای بلند در صحنه های متعدد از زبان شخصیت های داستان های خود در آخرین لحظه های زندگی و حیات، گاهی چنین می نویسند: «اکنون با خیال آسوده میمیرم.»
در مکاتب بشری، به ویژه شرقی، به آسانی می توان رشته محکمی از ارتباط میان مرگ و ارزش های مطلوب آنان را مشاهده کرد. در آیین بودا، مرگ پدیدهای است که آدمی را از همهی رنجها و کاستی ها می گسلد و او را به نیروی بی پایان جهان متصل می کند و به جاودانگی می پیوندد. از منظر عرفان سرخپوستان، نیز مرگ یعنی به آغوش آرام و ماندگار طبیعت بازگشتن. بنابر این آدم ها و مکتب های فراوانی را می توان سراغ گرفت که مرگ را به مطلوب ها و معشوق های آدمی گره زدهاند یا گره خورده دیده اند. مرز میان همهی این دیدگاه های مشترک در همراهی مرگ با ایدهآل ها را تنها در حقیقی و غیر حقیقی بودن مدعای آنان باید جست. اینکه کدام مکتب و مذهب و دین به درستی از واقعیت مرگ آگاهی می دهد و کدامیک گرفتار اوهام و خرافات است. که در این مجال، اکنون محل بحث ما نیست.
عاشقانههای مرگ در قرآن
با این مقدمه می توان به برخی از عاشقانه های دینی و مذهبی ما که با مرگ گره خوردهاند توجه کرد و آنها را بررسی نمود. برای نمونه در قرآن کریم، «لقاء الهی» از جملهی رخدادهای دلفریبی است که به مرگ آدمی پیوند خورده است. دیدار با رحمت بی پایان خداوند و لقاء فیض بی نهایت او در سایه کوچ از گذر دنیای مادی و محدود کننده میسر میشود.
گاهی چنین می گوید «…فَمَنْ کَانَ یَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا یُشْرِکْ بِعِبَادَهِ رَبِّهِ أَحَدًا
…پس هر کس به لقاى پروردگار خود امید دارد باید کارى شایسته کند و هیچ کس را در پرستش پروردگارش شریک نسازد.» (آیه پایانی۱۱۰/سوره کهف)
و گاهی چنین: «وَالَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَلِقَاءِ الْآخِرَهِ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ…؛ و کسانى که آیات ما و دیدار سراى آخرت را دروغ پنداشتند اعمال نیکشان تباه شده و پاداشى نخواهند داشت…» (أعراف /
اگر چه دیدار رحمت و فیض خداوند در این جهان نیز برای خوبان و پاکان میسر و فراهم است اما یا مقطعی و زمانمند است و یا باطنی و از جنس مشاهدات قلبی است. یعنی یا مانند موسی بر فراز کوه طور و به واسطه درخت زیتون مقدس با خداوند تکلم می کنند و یا به واسطه مشاهدات انوار جمال و جلال الهی در قلب پیامبران. اما وقتی سخن از لقاء الهی در قرآن به میان می آید دیدار قیامت منظور است که دیدار رحمت و لطف و فیض دمادم الهی بی پرده و بی پایان خواهد بود.
دیدار فرشتگان رحمت خدا و اوج شادباش بی مانند آنان و نثار سلام و درود آنان بر مؤمنان نیز به مرگ و قیامت گره خورده است.
قرآن کریم تصویری از دیدار فرشتگان با مؤمنان به دست می دهد؛ «…لَا یَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَکْبَرُ وَتَتَلَقَّاهُمُ الْمَلَائِکَهُ هَٰذَا یَوْمُکُمُ الَّذِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ؛ آن هراس بزرگ که با دمیدنِ در صور پدید مى آید آنان را غمگین نمى کند ، و فرشتگان با این نوید به دیدارشان مى آیند که : این همان روزى است که آن را به شما وعده مى دادند .» (سوره انبیاء / آیه۱۰۳)
از منظر قرآن، فرو غلتیدن مؤمنان در رحمت و نعمت جاودان خداوند، مشروط به گذر از پوسته زندگی دنیایی و عبور از دروازه مرگ است. در سوره یاسین ترسیمی زیبا از این واقع دارد که از زبان مؤمن شهیدی آنرا بازگو می کند.
«قِیلَ ادْخُلِ الْجَنَّهَ ۖ قَالَ یَا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ؛
ولى مردم انطاکیه آن مرد مؤمن با اخلاص را به قتل رساندند ، و بى درنگ از جانب خدا به او ندا رسید که : به بهشت در آى . آن مرد در آن سراى گفت : اى کاش ، قوم من مى دانستند.» (سوره یس / آیه۲۷)
«بِمَا غَفَرَ لِی رَبِّی وَجَعَلَنِی مِنَ الْمُکْرَمِینَ؛
که پروردگارم گناهانم را بخشید و مرا از بزرگواران درگاهش قرار داد.» (سوره یس / آیه۲۶)
به همین قیاس در روایات اسلامی و شیعی، بسیاری از آرزوهای دلچسب و عاشقانه های دلفریب به مرگ وابستهاند.
عاشقانه های مرگ در روایات شیعی
بخش دوم گرهخوردگی عاشقانه ها به مرگ، را در روایات اهل بیت علیهم السلام فراوان دیده میشود. آنان بسیار در سخنان خود به مطلوب ها و مقصودهایی توجه مخاطبان خود را معطوف کردهاند به گونهای که عشق و شیفتگی پخته و خردمندانه ای به مرگ و عوالم پس از آن را در آنان بیدار کند و سبب پیدایش نوعی آمادگی همراه با اشتیاق برای مرگ مکتوم و مقدر یا مرگ آگاهانهی ارزشی در آنان گردد.
برای مثال،
نمونه اول؛
امام حسین (ع) در صحنه های هیجان انگیز عاشورا می فرماید: « خط الموت علی ابن آدم مخط القلاده علی جید الفتاه» یعنی مرگ همانند گردنبندی زیبا برای دختران جوان بر قامت فرزندان آدم نقش بسته است.
نمونه دوم؛
قال الرضا (ع): مَنْ زَارَنِی عَلی بُعْدِ دَارِی وَ مَزَارِی أَتَیْتُهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ فِی ثَلَاثَهِ مَوَاطِنَ حتی أُخَلِّصَهُ مِنْ أَهْوَالِهَا : اذا تَطَایَرَتِ الکتب یَمِیناً وَ شِمَالًا ، وَ عِنْدَ الصِّرَاطِ ، وَ عِنْدَ الْمِیزَانِ.
امام رضا(ع) فرمود: «کسی که با دوری راه سرا و مزارم، به زیارت من بیاید، روز قیامت در سه جا (برای دستگیری) نزد او خواهم آمد و او را از بیم و گرفتاری آن موقفها رهایی خواهم بخشید: هنگامی که پروندهی اعمال، به راست و چپ، درآیند؛ و در گذر قیامت (صراط)؛ و پای سنجش اعمال.» (وسائل الشیعه ج۱۰ ص۴۳۳)
نمونه سوم؛
سخنهایی در مذمت و سرزش کسانی گفتهاند که خوبیها و علاقمندیهای خود را به جهان پس از مرگ نبستهاند بنابر این برای آبادانی آخرت خود گامی بر نداشته و آنرا ویرانه رها ساختهاند. اگر بخشی از اهداف و مطلوب و معشوق قلبی خود را در زندگی به گذرگاه مرگ، می پیوستند اکنون شاهد نگرش مثبت تری از جانب آنان به مرگ بودیم.
سئل الحسن علیه السلام : ما بالنا نکره الموت ولا نحبّه ؟ فقال علیه السلام : إنّکم أخربتم آخرتکم و عمّرتم دنیاکم، فأنتم تکروهون النقله من العمران إلى الخراب. (معانى الاخبار، ص ۲۹۰)
از امام حسن مجتبی (ع) پرسیده شد: چرا ما مرگ را ناخوشایند می بینیم و دوست نداریم؟» امام فرمود: این که شما آخرت خود را ویران ساختید و دنیای خودتان را آباد کردید، برای همین خوش ندارید که از آبادی به ویرانی جابجا بشوید.
نمونه چهارم؛
وصل کردن برخی از کارهای خیر و اقدامهای سودمند خود به مسأله مرگ است. اینکه کسی برای پس از مرگ خویش فکر و اندیشه خیر بکند و خدماتی را انجام دهد به آن امید که پس از مرگش برای او نتیجه بخش باشد.
۲- امام صادق(ع) می فرماید: مردی خدمت پیامبر (ص) آمد و عرض کرد: “مالی لا احب الموت؟!” «چرا من مرگ را دوست ندارم؟» پیامبر فرمود: “الک مال؟” «آیا ثروتی داری»؟ عرض کرد: آری. فرمود: “فقدمته؟” «آیا از پیش فرستاده ای؟» عرض کرد: نه! فرمود: “فمن ثم لا تحب الموت” «از اینجا است که مرگ را دوست نداری».
در یادداشت گفتگویی که به تازگی منتشر کردم قصه ای آمده که در اینباره گواه مناسبی است و آنرا در اینجا بازآوری می کنم.
«آیه الله حاج سید علی محقق داماد (نوه موسس حوزه آیه الله حاج شیخ عبد الکریم حائری یزدی) این مطلب را در مصاحبه با نشریه “حریم” نقل کرده است که
مادر دکتر مصدق مقلد و مرید حاج شیخ بود. خرج زندگی شخصی ایشان را او می داد. یکبار نزد حاج شیخ آمد و گفت می خواهم کار خیر انجام بدهم.
ایشان فرمود که یک بیمارستان در تهران بسازید. بیمارستان نجمیه با توصیۀ حاج شیخ ساخته شد و الآن هم در خیابان حافظ موجود است و جزء بیمارستانهای خوب تهران به شمار می آید.»
به سخن سعدی؛ برگ عیشی به گور خویش فرست…
بر این نمونه موارد دیگری نیز به آسانی می توان جست و افزود مانند اینکه مرگ برای مومن استراحت و آرامش است. که آسایش انسان باورمند را به مرگ نسبت می دهد و در پیوند با آن قلمداد می کند. اینگونه روایات بسیار است و دلالت آنها بر مقصود و موضوع بحث به خوبی آشکار است.
مانند عصر های گذشته، در حوزه ادبیات معاصر نیز رگه هایی از پیوند پیدا و پنهان عاشقانه های ادیبان و شاعران با موضوع مرگ، قابل جستجو است. وقتی اوج درک و دریافت از مرگ در شعر سهراب سپهری به اینجا می رسد که «نترسیم از مرگ..» یعنی نقطهی اتصال عشق با پدیده اسرارآمیز مرگ.
«بد نگوییم به مهتاب اگر تب داریم.
دیدهام گاهی در تب، ماه میآید پایین،
میرسد دست به سقف ملکوت.
دیدهام ، سهره بهتر میخواند..»
«و نترسیم از مرگ
مرگ پایان کبوتر نیست.
مرگ وارونه یک زنجره نیست.
مرگ در ذهن اقاقی جاری است.
مرگ در آب و هوای خوش اندیشه نشیمن دارد.
مرگ در ذات شب دهکده از صبح سخن میگوید.
مرگ با خوشه انگور میآید به دهان.
مرگ در حنجره سرخ – گلو میخواند.
مرگ مسئول قشنگی پر شاپرک است.»
یک یادآوری
در پایان این بخش لازم به یادآوری است که گره خوردگی عاشقانهها به مرگ هرگز به معنای آرزوی مرگ -از سر ناتوانی یا به دلیل وجود سختی ها و دشواری ها- توسط انسان مؤمن خردمند نیست و به کلی از چنین معنای منفیی به دور و جدا است.
تفصیل بحث در باره آرزوی مرگ را به فرصت دیگری وا می گذارم و تنها به دو روایت روشنگر در این باره بسنده می کنم که برای مؤمنان به خوبی راهگشا است.
«جاء رجل إلى الصادق علیه السلام فقال : قد سئمت الدّنیا فأتمنّى على اللّه الموت ؛ فقال : تمنّ الحیاه لتطیع لا لتعصى، فلأن تعیش فتطیع خیرٌ لک من أن تموت فلا تعصى و لا تطیع؛ کسی که به محضر امام صادق(ع) رسیده بود گفت: از دنیا سیر شدهام و از خداوند طلب مرگ می کنم!. امام(ع) فرمود: آرزوی زندگی کن برای آنکه طاعت خدا کنی نه اینکه معصیت کنی، زیرا اگر زنده باشی و طاعت کنی برای تو بهتر است از اینکه بمیری تا نه معصیت کرده باشی و نه طاعت.» (بحار، ج ۶، ص ۱۲۸)
«سمع الإمام موسى الکاظم علیه السلام رجلاً یتمنّى الموت، فقال له : هل بینک و بین اللّه قرابهٌ یحامیک لها؟ قال : لا. قال : هل لک حسنات قدّمتها تزید على سیّئاتک؟ قال : لا. قال : فأنت إذاً تتمنّى هلاک الأبد؛ امام کاظم(ع) شنید که مردی آرزوی مرگ می کند. به او فرمود: آیا میان تو و خداوند خویشاوندیی است تا به آن سبب تو را حمایت کند؟ مرد گفت: نه. حضرت فرمود: آیا بیش از گناهانت، حسناتی داری که آنها را پیش فرستادهای؟ مرد گفت: نه. امام فرمود: بنابر این تو هلاکت جاودانه را آرزو می کنی.» (همان ، ج ۷۵، ص ۳۲۷)
با سلام.
آرزومند اوقات پرخیر و برکت و معنویت و نورانیت براى شما هستم. مقاله بسیار آموزنده و مفیدى بود. بقدرى اسلوب نگارش و واژگان کاربردى شما گیرا بود که مرا مجذوب کرد. انصافاً آیات و روایات منتخب شما بسیار گویاى مقصود و هدف شما از تقریر این مقاله بود. دست مریزاد. خداوند بر توان و نیروى شما در پیشبرد و نیل به اهداف والایتان که بى شک همان نشر معارف اهل البیت است، یارى گرداند.
سلام وعرض ادب خدمت استاد
بسیار سپاسگزارم از شما بابت این نوشته پر محتوا و حاوی آیات و روایات پر معنا و قلمتان در این مسیر پاینده باد و گرچه قبل ازین هم برخی از اینها را چندین بار شنیده و خوانده بودم اما نگاه شما در این آیات و روایات افق تازه ای را برای من روشن نموده و خیلی از آن هراس ها و دلهره های نسبت به مرگ را از ذهنم پاک کرد و با توجه به این مقاله قطعا زندگیم رنگ و بویی دیگر خواهد گرفت …مخصوصا قسمت آخر و ذکر دو روایت از امام صادق و کاظم(ع) بسیار برایم مفید و موثر بود.و از خداوند برای شما استاد عزیز و معلم آگاه عمری طولانی در سایه امام زمان(عج)را از خدا طلب میکنم
با سلام و عرض ادب
خدمت جناب H.A
از ابراز محبت و توجهی که به موضوع داشتهاید فراوان سپاسگزارم.
با ارادت
سلام بر جناب محمد عزیز
اوقاتتان همیشه مصروف خدمت حق باد و بهره تان از زندگی و معنویت های آسمانی فراوان. از بذل توجهی که دارید بسیار سپاسگزارم.
یا حق