نگارش در تاریخ ۱۵ خرداد ۱۳۹۹ | ارسال شده در بخش
مقالات |
۲ نظر
چکیده سخنرانی (به مناسبت نود و هفتمین سالگشت تخریب قبورمطهر ائمه بقیع)حجت الاسلام حسین انصاری
هشتم شوال ۱۴۴۱(۱۱ خرداد ۱۳۹۹)
گزارشگر: محمد حیدری
در این سخنرانی کوتاه سعی شده است به چرایی اندوهناکی و غمگساری بر تخریب قبور ائمه بقیع علیهم السلام پرداخته و دو دلیل عمده آن را از قرآن و سنت اهل بیت علیهم السلام باز نمایی شود. اولی تاکید قرآن بر اولویت اتخاذ مساجد بر قبور انبیاء و اولیاء الهی است و دومی اندوه آگاهان شیعه از اصحاب ائمه علیهم السلام بر ویرانی خانگاه های اهل بیت است همراه با گریه و مرثیت در محضر امام معصوم (ع) بر چنان رخدادهایی که از این زاویه کمتر به آن مرثیه خوانی ها و اشک افشانی ها توجه کرده اند. با سپاس از برادر مکرم جناب آقای حیدری برای این زحمات، امید می رود که در این تلاش ناچیز تا حدودی راز و رمز سخن هشدار دهندۀ استاد گرانقدر حضرت آیت الله وحید خراسانی (حفظه الله) در بارۀ اقامۀ عزا و سوگواری در یادکرد تخریب آن مزارهای نورانی برای طالبان معرفت و تقوا، روشن تر گردد.
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی چه رسد که من هم برسم به آرزویی
خداوندا!روز فرج امام عصر(اروحنا له الفدا)را بر ما نزدیک بگردان و ما را مشمول دعای خیر حضرتشان قرار بده!
بار الها!همه گذشتگانمان را بیامرز و بر درجاتشون الساعه بیفزا و مجلس ما را مورد نظر آقامون قرار بده…!
همچنان که مستحضرید ما در ایام سالگرد فاجعه تخریب قبور ائمه بقیع هستیم،قبور مطهری که مرکز عنایت و فیض الهی ست،نقطه هایی از خاک که چراغ و خورشید روشنایی بخش تیرگی ها به ویژه امروز یعنی در عصر غیبت هستند! جایی که یاد آور زحمات و دشواری های همه انبیای الاهی و به ویژه رسول مکرم اسلام است و سرزمینی که به مثابه قبله گاه معنوی اهل ایمان است و می بایست اهل توجه باشد و باید به گونه ای باشد که وقتی انسانهای مؤمن فرهیخته از همه سوی عالم با توجه و با حضور قلب در آن سرزمین طواف کنند، بتوانند خاک متبرک را زیارت کنند…
خاکی که به انفاس پیامبر(ص)و فاطمه زهرا(س) و علی (ع) و اولاد معصومش و اجساد مطهر پیشوایان هدایت و اهل بیت(ع) متبرک شده است…جایی که جای قدمهای جبرئیل امین و فرشتگان رحمت خدا همواره بر آن نقطه هویداست،می بایست قبله معنوی اهل ایمان باشد و همچنین راه را برای رسیدن انسانهای مؤمن و پاک باخته و با ایمان به این نقطه هموار کند…، و دلها را در آن سرزمین به آب معرفت و به فیض زیارت آن بزرگوران تطهیر کنند و زنگارهای شرک و ظلمت و هواهای نفسانی را از آیینه دل بزدایند…! اما به گونه ای شده است که همواره نگهبانانی را بر آن خاک مقدس گماشته اند،تا اهل ایمان را از آن نقطه دور کنند و در مقابل ذهن دور افتادگان را با گمراهی خودشون به آن نقطه معطوف کنند!
یک مطلب کلی را عرض کنم که درسفر زیارت مدینه منوره برای خود من به خوبی آشکار بود،آن این بود که حقیقتاً جامعه اسلامی را همه ساله با یک خسارت بزرگ همراه کرده اند،به تعبیری که در همان سفر نیز با دوستان این مطلب را در میان گذاشتم و آنها که آن فضا را درک کرده بودند،نیز تصدیق می کردند و مسئله این بود که این سرزمین نورانی را تبدیل کرده اند به یک محل فقط عبور و مرور،یعنی بیش از قدم زدن و رفت و آمدنی چیز بیشتری نصیب حاجی و زائر نمی شود؛هر طرف را که نگاه می کنید،یک جمعیت هایی می روند و یک جمعیت هایی می آیند،کسانی هم که می نشینند، جز تکرار بی تدبر آیات قرآن و تکثیر رکعات نماز چیزی ندارند…
وقتی این فضا را آدم می بینید تازه متوجه می شود که این گفتمان زیارت و این منطق و تعریف و عقلانیتی که در مجموعه زیارت مزارهای نورانی ما در بحث زیارتنامه و ادعیه آمده است،چقدر جاندار و قدرتمنده و آدم را با چه فرهنگی آشنا و مانوس می کند و چقدر استفاده و بهره های عالی و معنوی را متوجه آدمی می کند…!
در حالیکه دیگران بیش از اینکه عبور کنند،چیزی برایشان ندارد و اصلا دعوت هم می کنند به عبور!!!که در آن فضا تنها صدایی که متصل شنیده می شود،همین است…برو برو! و هیچ صدای دیگری از بلندگوهای جهالتی که واداشته اند پخش نمی شود؛فقط جمعیتها را واداشته اند به یک عبور و مرور بی حاصلی که با هیچ کدام از مظاهر طبیعی موجود در آنجا آشنا نمیشوند، مثل اینکه که دارند از یک فضای موزه ای عبور می کنند و حتی در این اندازه هم که مردم در موزه می ایستند و نظاره گر هستند و اطلاعات به دست می آورند،هم نیست!!!
به هر صورت در هشتم شوال وسالگرد تخریب امور بقیع قرار داریم و در این مجلسی که خدا توفیق داد در این ایامی که قحطی مجالس ومنابر معنوی ما شده است و به جهت بلای کرونا مزید بر علتهای قبل شده است و به گرفتاری های قبلیمان افزوده شده است و جلسات و سخنرانی ها کمرنگ شده است…!ابه هر صورت در این فضا قصد دارم در اینباره چندتا مطلب را با شما درمیان بگذارم:
اولین مطلب این است که یک دیدگاهی در جامعه خودمان-که گاهی به صورت پنهان و گاهی هم نیمه آشکار-وجود دارد که برخی از شیعیان ما خیلی ناراحت نیستند از اینکه این قبور تخریب شده است،و می گویند:اصلا مگر ما برای این اتفاق باید ناراحت باشیم که این قبور تخریب شده است و همینجوریش خیلی بهتر است!
اینها توصیفاتشون هم این است که آنها (ائمه(ع)) انسانهایی بودند وارسته،تارک دنیا،بی اعتنای به دنیا… و وقتی ما این بناهای دنیایی را برپا می کنیم،با منش و روش و سیره و راه آنها منافات دارد،مخصوصا اگر ما علاوه کنیم که گنبدهایی که با طلا بالا می رود و کارهای علاوه تری من جمله نقش ونگار زیبای هنری در آن هم انجام می شود…!و در نوشته های بسیاری از متوسطین در جامعه شیعه و نیز کم و بیش و برخی از روحانیون خاص ما این مطلالب وجود دارد!
کسی که این دیدگاه را داشته باشه،خیلی برایش تخریب قبورائمه بقیع نگران کننده و ناراحت کننده نخواهد بود و ممکنه خوشحال نشه و ولی به هر صورت خیلی ناراحت کننده نیست و حرفش اینه که همینطوری خیلی طبیعی تر و خاکی تر ومظلومانه تر و نیز انسانی تر و… شده است!و همه اینها تعبیراتی است که اینها به کار برده اند و می برند و آنها که این دیدگاه و این نظرات و سخنان را درند،قاعدتا نگران تخریب قبور نخواهند بود.
باید به این مطلب پاسخ دهیم که این نگاه درسته یا کار کسانی که برای این قبور سعی کردند بناهایی مناسب با آن جهات معنوی بالا ببرند و کارهای ارزشمندی را در اینباره سامان بدهند؟به راستی حق با کسانی است که میگویند:اینها هر چه ساده تر،بی بناتر و طبیعی تر مطلبوتر است یا با کسانی که برای ترفیع بنا و تقویت این بنیانها تلاش میکنند؟چون من می دانم و مطلعم که این حرفها منتشرشده و می شود و بسیاری از ساده اندیش های ما گرفتار این ها هستند…!
خیلی کوتاه پاسخ می دهم و در ابتدا معیار قرآنی را خدمتتان عرض کنم و یک نمونه را از قرآن یاد آور می شوم :
این آیه بسیار گویاست،شاید حرفی بعد از این آیه برای ما باقی نماند،که اشاره به داستان اصحاب کهف و اینکه وارد غار شدند و به امر خدا به یک خواب طولانی رفتند و بعد از گذشت ۳۰۰ سال به اذن و امر الهی بیدار شدند و دوباره جان تازه ای پیدا کردند ومردم از وضعیت سلامت و پاکی آنها آگاه شدند…پس از ۳۰۰ سال به روزگاری رسیده اند که این جمعیت دیگر در جهان دقیانوس زندگی نمی کنند و آنها در این زمان زنده شده اند و با جامعه ای که مؤمن و خداپرست شده اند و این جامعه مؤمن از نگاه قرآن یک جامعه پسندیده است و توصیفاتی از این اتفاقات و این زمان که در سوره کهف به تفصیل آمده است و آیه مورد نظر من آیه ۲۱ این سوره است:
«وَکَذَٰلِکَ أَعْثَرْنَا عَلَیْهِمْ لِیَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَّ السَّاعَهَ لَا رَیْبَ فِیهَا إِذْ یَتَنَازَعُونَ بَیْنَهُمْ أَمْرَهُمْ ۖ فَقَالُوا ابْنُوا عَلَیْهِمْ بُنْیَانًا ۖ رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ ۚ قَالَ الَّذِینَ غَلَبُوا عَلَىٰ أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِمْ مَسْجِدًا
و این گونه [مردم آن شهر را به وسیله آن سکه قدیمی] از حال آنان آگاه کردیم تا بدانند که وعده خدا [در برانگیختن مردگان در روز قیامت] حق است و در برپا شدن قیامت هیچ تردیدی نیست. هنگامی که [کاشفانِ غار] میان خودشان در کار آنان نزاع و ستیز داشتند، پس [یک گروه] گفتند: ساختمانی به روی [جایگاه] آنان بنا کنید [تا از دیده ها پنهان بمانند] البته پروردگارشان به آنان داناتر است. ولی آنان که بر کارشان [نسبت به اصحاب کهف] پیروز شدند، گفتند: به یقین مسجدی بر روی [جایگاه] آنان بنا خواهیم کرد.»
در این آیه بیان می شود که اینگونه مردم آن شهر بوسیله آن سکه های قدیمی از حال آن جوانهای نورانی آگاه شدند و هنگامی که این جمعیت آمدند و این اصحاب کهف را که تا پیش از این در داستان ها شنیده بودند و خبری از آنها باز نیامده بود،ببنید که اکنون کسانی که فرزندان و آیندگانشان هستند و این پدران و مردان و زنان پیر و جوان فرزند و نوادگان همین جوانان هستند،که در همان جوانی دوباره زنده شده اند….به همین علل واقعه عجیب و بسیار شگفت انگیز بود و جمعیت انبوه آمده بودن تا مشاهده کنند…!و دوباره همینها از خدا خواستند و از دنیا رفتند…
جمعیت گفتند: برای ایشان حال که از دنیارفتند، بنیانی برای یادبود بنا کنیم و جامعه و توده جمعیت نظرشان این بود و گفتند:تعظیمه!قرآن کریم می فرماید:قَالَ الَّذِینَ غَلَبُوا عَلَىٰ أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِمْ مَسْجِدًا…آن کسانی که بر هدف و اندیشه ها آگاهی داشتند و مسلط بودند و آنها که بهترین ها و فرهیخته گان این جامعه مؤمن بودند گفتند:ما اینجا مسجد میسازیم و عبادت گاه می سازیم!باید توجه داشته باشید که قرآن داستانی رانقل نمی کند که فقط داستانی را نقل کرده باشه،در کنارش بدون هیچ ردی یا تنسیخی یا در حقیقت ابطالی داره این امر را تأیید می کند و این ساختن مسجد بر مزار انسانهای برجسته الهی و جوانهایی که قرآن گفته بودند:انهم فتیان آمنوا…یعنی آنها ایمان آوردند و ما هم بر هدایتشون افزودیم،را صحه می گذارد…
نیز بیان میکند که کسانی که بر امر و هدفها آگاهی بیشتری داشتند،فرزانه تر و فرهیخته تر بودند،گفتند نه بنیان خالی کافی نیست،مسجد می سازیم-لنتخذن علیهم مسجدا-جایی باید شود که خدا راعبادت بکنند!اینجا جسم های پاکیزه ای که با خدا متصل بودند و خدا اعجازی در وجود آنها نشان داده،به خاک رفته اند و چه نقطه ای بهتر از اینجا برای ارتباط و اتصال معنوی با خدا….
در این آیه شریفه اگر شما به تفاسیر مراجعه کنید،ملاکی است برای اهمیت دادن به این مسئله و ساختن بنیان های معنوی آن هم برای عبادت خدا و ارتباط با پروردگار…ساختن بناهای معنوی…و درست نقطه مقابل سخنی که وهابیت ۱۷۰ – ۱۸۰ ساله داره جار می کشه که ساختن مسجد،عبادت کردن و راز و نیاز در مزار قبور بزرگان و ائمه شرک هست، اگر بت پرستی است قرآن چرا تأیید کرد، و چرا ابطال نکرد و چرا نگفت این سخن باطلیه! اگر بت پرستی است، چرا قرآن نگفت که این ساختن مسجد بر مزار این جوانان شرکه و این ضد توحیدیه!
آن کسانی که این قبور را بی بنیان تر می خواهند،باور کنید نه دیدگاه قرآنی دارند و نه تدبر قرآنی،نه به شیوه های قرانی آشنا ترند و نه در حوزه معارف و معنویات بویی کشیده اند، که جانشون از معنویتی بهره ای برده باشد و بفهمند که بین خاک تا خاک فاصله ها از زمین تا آسمان است…!
درست مانند همین تفاوتی که قرآن کریم بین خاک تا خاک گذاشته است:
همین قرآن کریم که فرموده است(وَلِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ ۚ فَأَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ…؛پس به هر کجا رو کنید آنجا روی خداست(وجه الله)-۱۱۵/بقره)همین قرآن در آیه ۱۴۴ همین سوره می فرماید:( فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبْلَهً تَرْضَاهَا ۚ فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ ۚ وَحَیْثُ مَا کُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ ۗ…وقتی می خواهید نماز بخوانید،روتون را سمت قبله یا مسجد الحرام(کعبه) یعنی یک نقطه خاص برگردانید…!
و نیز همین خدایی که میگوید همه جا نسبت شما با خدا مساویه و می توانید راهی به خدا پیدا کنید،رو به بالا یا پایین…اگر معراج یونس باشه رو به پایین و اگر معراج عیسی و پیغمبر(ص) باشه رو به بالا….همین خدا می فرماید یک نقطه حرم امن الهی است و یک نقطه حرم نیست!باید بپذیرید خاک تا خاک متفاوته…!
عزیزان همچنین توجه داشته باشید که در همان نقطه حرم امن الهی با توجه به متون روایی-تاریخی،انبیا بزرگی از انبیای الهی در محدوده خانه کعبه به خاک رفته اند!در محدوده حجر اسماعیل دهها پیغمبر بزرگ خدا به خاک سپرده شده اند و شما هم در آن نقطه مأمور به طواف و نماز می شوید…ارتباط داره همین نقطه با انبیا الهی…
قرآن درباره این خانه کعبه نیز می فرماید:اول بیت وضع للناس…چه کسی بنا نهاد؟ نخستین خانه ای است که برای مردم در زمین بنا نهاده گذاشته شد وحضرت آدم ابوالبشر(ع) این کار را انجام داد و این ساختمان و بنا بعدها رو به ویرانی گذاشت و ویران شد، چه کسی دوباره بالا برد…. وَإِذْ یَرْفَعُ إِبْرَاهِیمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَإِسْمَاعِیلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا-۱۲۷/بقره…آن هنگامی که ابراهیم و اسماعیل بنا را بالا می بردند!بنای خانه کعبه را دو پیغمبر خدا بالا می برند،بعد از آنکه ویران شده بود…پس یک پیامبر بنا می گذار،دوباره دو پیامبر بزرگ بنای ویران شده را از نو بازسازی می کنند و بعد از آن یک پیامبر و نخستین امام هر دو با هم این خانه را از بتهای سنگی و چوبی پیرایه می کنند…!
بله در این حجر اسماعیل ده ها پیامبر خاک می شوند و این نقطه می شود حرم امن الهی و پیامبران بزرگ تا وصی آخرین پیامب ردر احیا و حفظ آن نقش داشته اند…نقش پیامبران و اولیا واوصیا و نقش مردان الاهی،آنها که متصل اند به خداوند در این مسئله نقش روشنیه!
اهمیت این نکته یعنی زیارت و تعظیم و حفظ و توجه به چنین مکانهای مقدسی را به لحاظ قرآنی عرض کردم،اما به لحاظ روایی هم شما توجه کنید وقتی یک فقیه جامع الشرایط مثل آقای وحید خراسانی-که خدا وجود ایشان را برای جامعه شیعه حفظ کند- سالها پیش به عنوان یک نظر جدی و وصیت ماندگار خودشان،این چنین توصیه می کند که در ارتباط با هشتم شوال، سالگرد تخریب قبور ائمه بقیع(ع)باید که مؤمنین اظهار ماتم کنند و سوگواری داشته باشند؛سفارش م یکنند که همه شیعیان و مؤمنین باید در چنین روزی هر سال ابراز اندوه،غصه و غمهای خود را در شکل های متعددی مثل عزاداری،مرثیه خوانی،سخنرانی،سینه زنی،گریه و اشک و… به تعظیم شعائر و زنده نگه داشتن یاد این تخریب بها دهند…آن وقت شما اگر خوب توجه کنید، خواهید دید که در سیره سلف صالح ما و ائمه معصومین هم سابقه دارد،من یک نمونه از این مطلب را این جا یاد میکنم:
شما با تائیه دعبل خزاعی آشنا هستید…این شاعر مخلص و دلباخته اهل بیت(ع) که جانش را بر سر اعتقاداتش گذاشت و وقتی به او گفتند که نمی ترسی اینگونه شعر می سرایی و این چنین سخن می گویی…گفت:سالهاست چوبه دارم را بر دوش گرفته ام و کوی به کوی با خود می برم و هنوز کسی را نیافته ام که من را بر این چوبه،به دار بکشد…وی در شعر بلند خود که حتی عهد کرده بود بعد از سرودن،آن را برای هیچ کس نخواند جز در پیشگاه حضرت رضا(ع)… و همین کار را هم کرد و چیزی بیش از دو هزار و چند صد کیلومتر را طی کرد،آن هم مسیرهای زمینی و خطرناک را گذراند تا در شهر مرو خدمت امام رسید و از امام تقاضا نمود که اجازه می فرمایید شعری را که در وصف شما سروده ام وعهد کرده ام تا پیش از این در هیچ کجا نخوانم،برایتان بخوانم و حضرت اجازه اش دادند و روبروی امام رضا می خواند،البته ابیاتی را از ابتدای قصیده حذف کرد زیرا در مقام امام رضا به لحاظ ادب چند بیتی که متدلوال بود در قصیده ها می آوردند را نخواند و از ابیات میانی آغاز نمود:
• بکیت لرسمالدار من عرفات و اذریت دمع العین بالعبرات….. و بان عری صبری و هابت صبابتی رسوم دیار قد عفت و عرات
من گریستم برای این نشانه های خانه که دراین عرفات بر جای مانده است و اشک چشم(خونابه) را ریختم با اشکهای سیل آسا در این مصیبت،چه مصیبتی…؟! من همه ریسمانهای صبوریم پاره شد و همه آن خاطره های گذشته به قلبم هجوم آورد…این چهره سرزمینی که می بینم که ویرانه شده است خانه هایی که بنیان هاش بر جای نیست و خانه هایی که اگر بر جای مانده است، صاحبان آن خانها در آن خانه ها نیستند!این ویرانه ها من را به آتش کشیده است
• مدارس ایات خلت من تلاوه و منزل وحی مقفر العرصات…. لال رسولالله بالخیف من منی و بالبیت والتعریف و الجمرات
• دیار لعبدالله بالخیف من منی و للسید الداعی الی الصلوات….دیار علی والحسین و جعفر و حمزه و السجاد ذی الثفنات
• دیار لعبدالله والفضل صنوه نجی رسولالله فی الخلوات….وسبطی رسولالله وابنی وصیه و وارث علم الله و الحسنات
• منازل وحیالله ینزل بینها علی احمد المذکور فی الصلوات…منازل قوم یهتدی بهدایهم فیومن منهم زله العثرات
• منازل جبریل الامین یحلها من الله بالتسلیم و البرکات…منازل وحی الله و معدن علمه سبیل رشاد واضح الطرقات
• منازل کانت للصلوه و للتقی وللصوم و التطهیر و الحسنات…منازل لاتیم یحل بربعبها ولا ابن صهاک هاتک الحرمات
یک جایگاهی بود،یک مکتبی-مدرسه ای-دانشگاهی-درسگاهی که آیات الهی در آن تلاوت میشد و امروز از آن تلاوت های نورانی و آن هدایت گری ها خالیه….!خانگان وحی را می بینم که دیگه عرصه هایش خالی شده است!این خانه ها و این بناهای فروریخته برای چه کسی بود…؟!!،این خانگاههایی که اشک چشم من را به خون کشیده و این بناهای فروریخته برای چه کسی بود؟ (دوستان توجه دارید که دعبل خزایی روبروی امام رضا(ع)دارد این راعنوان می کند)
اینها متعلق به خاندان پیامبر بود،که امروز ویرانه شده است…خانه های علی بود،خانه حسین بود،خانه های جعفر بود، خانگاه زین العابدین بود-زین العابدینی که پیشانی و زانوانش در عبادت خدا پینه می بست!…اینجا جای اینها بود
• دیار عفاها جور کل منابذ ولم تعف للایام و السنوات…قفا نسأل الدار التی خف اهلها متی عهدها بالصوم و الصلوات
• و این الاولی شطت بهم غربه النوی افانین فی الاقطار مفترقات….هم اهل میراث النبی اذا اعتزوا و هم خیر سادات و خیر حمات
• اذا لم نناج الله فی صلواتنا باسمائهم لم یقبل الصلوات…مطاعیم فی الاعسار فی کل مشهد لقد شرفوا بالفضل والبرکات….
و تا جایی که ستم هر ستمرگی و هر کس که خواست ستیزه کند با این خاندان و به دین خدا اینجا آمدند و این سرزمین را از نشانه ها پاک کردند،اما یاد اینها را روزها و سالها از خاطر مؤمنین و شیعیان نبرد و خاطره شون از دست نرفت!
سروران!خوب توجه کنید و تأمل کنید که تازه در زمانی این ها را در مقابل امام رضا(ع) بیان می کند که اصلا مانند امروز نبود که اینقدر خانگاهای اهل بیت ویرانه شده باشد،که هر کجا رد پایی،نشانه ای از این بزرگوان بود را تخریب کردند…از خیف تا منا همه خانه ها را…تا قبور حضرت خدیجه کبری،حمزه سید الشهدا ….همه را تخریب نمودند وتا جایی شده که حتی یک تابلو نمیتواند وجد داشته باشد که نشان بده که درگذشته در این سرزمین و در این نقاط چه چیزهای مقدس و قابل احترام و با ارزشی بوده است…
برای همین هم است که یک مجتهد جامع الشرایطی چون آیت الله وحید(حفظه الله)سالها پیش می ایستد و سفارش و تأکید میکند که بر این تخریب قبور ائمه باید انسان مؤمن گریه کند،ناله و زاری و سوگواری نماید و …چون درک کرده است که وضعیت نامطلوبی است…!آن وقت در جامعه شیعی کسانی باشند اینقدر نا آگاه و اینقدر بی توجه …!
که اینها تا جایی پیش رود که خود من در سفر حج در شبی وقت سحر برای نماز و عبادت از مسجد غمامه به سمت روضه منوره راه افتادم و همینکه از این درگاه ورودی گذر کردم،متوجه چند عرب شدم که از کنار من آرام گذر می کردند،من که در تنهایی خودم بودم،یک لحظه در آن سکوت شب متوجه شدم که اینها دارند گفتگو می کنند؛به زبان عربی با هم صحبت می کردند و از حرفهای ابتدایشان دانستم که شیعه هستند…کوتاه کنم که حرفی که با هم می زدند این بود که به همدیگر می گفتند اگر این حرم دست ما بود و چه خوب است که دست ما نیست! اگر دست ما بود یک ضریح گذاشته بودیم و جمعیت دورش ازدحام داشتند و خیلی برایم سنگین آمد وقتی یکی از آنها گفت:آری اگر دست ما بود و ضریح اونجا گذاشته بودیم که اونجا بیایند و پول بریزند!!!
شیطان وقتی کسی را واردار بکند به راهی که مطلوب خودش هست،از آن نقطه ضعف ها استفاده میکند…برای اینکه تو آرزو کنی که حرم را بردارند و فقط یک مسیر راهرو بگذارند و اگر کسی هم بایستد نمیداند پیغمبر چه گفت و چه کرد و اصلا که بود…فقط قرآن بخواند و قرآن بخواند آن هم بی تدبر و هی خم و راست شود…اما از عظمت و جایگاه مقام پیغبمر(ص) چه…هیچی نمی داند! چون در آن فضا و در آن زمان به عنوان یک متن منسجم،درست و شست و رفته مقبول جلو چشم و دستش نیست که با این آگاهی ها آشنا باشه…!
او می گوید:الان یک مشبک شیشه ای اگر بود تا پول بریزند و خیلی خوب شد،که دست ما نیست!این را در حالی می گفتند که وقتی نگاه می کردی می دیدی که حرم مطهر و این فضای نورانی و این بارگاه متبرک چقدر دارد هدر می رود و حتی در این وقت سحر هیج دعایی،هیچ توحیدیاتی،هیچ الهیاتی،هیچ نماز با حالی و هیچ دعایی و هیچ تدبری در قرآن و در یک کلمه هیچ نقطه اتصال قلبی نیست…!
نگاه می کنی به چشم ها می بینی که حیرت زده هست و نهایت به در و دیوار و به سقف و سنگ چشم دوخته است و آن حس و حالی که شما در حرم امام رضا(ع) و دیگر ائمه می بینید که حتی مسیحی و زردتشی هم وقتی در آن فضا قرار می گیرد و حس و حالی پیدا میکند…!
که آن شخص گفت این حال و هوا را دیدم که گریه می کردند،با خود گفتم که اینها چه می بینند که گریه میکنند… حس و حالی به من دست داد و یک وقت روکردم به سمت ضریح و گنبد و گفتم که آقا اینها می گویند که تو کار ازت بر میاد،منم دست تقدیر کشیده است و الان اینجام…من ۱۸ سال است که با یک گرفتاری مواجه هستم و خجالت مادر پیرم را دارم و بابت این مشکل زندگیمون از دست رفته است،اگر کار ازت برمیاد منم رد نکن…بعدش یک وقت به خودم آمدم که من زردتشیم با امام رضای مسلمانان دارم حرف می زنم…عذر خواهی کردم و گفتم ببخشید جای من اینجا نیست و از حرم بیرون رفتم!
اما همینکه بیرون آمدم گوشیم زنگ خورد و مادرم بود و گفت کجایی الان چند بار است دارم بهت زنگ میزنم و جواب نمیدی و نگفتم که کجا هستم،فقط گفتم:من یک جایی هستم که گوشی آنتن نمی داد!با گریه بهم گفت یک مژده می خواهم بهت بدم که آن مشکل ما حل شد و همین الان به من خبر دادند که درست شده است!!!من شروع به گریه گردن کردم و به مادر گفتم باید بهت بگویم که من الان کجا بودم…!
نمی بینی این صحنه ها را…مگر کسی که بیرون از آن نقطه باشد و بویی برده باشد…مثل همان عزیزی که از غنائم سفر حج ماست! و خدا خواسته بود که من را با او آشنا کند و پیش از این هیچ آشنایی نداشتیم! مؤمن و برادر وارسته ای بود که صبح جمعه ای با هم نشسته بودیم در مکه مکرمه-دو به دو-از امام زمان (عج) می گفتیم…او گفت این سفر که آمدم مدینه-با غصه و اشک و با بغض هم می گفت-خیلی دلم شکسته و غصه دارم گفتم:چرا؟
گفت:آخر این سفر حج واجبمه!اگر نتوانم مثل آن سال….! و بعد شروع کرد درد و دل کرد…که من آن سفر عمره ای که ۳-۴ سال پیش آمدم در چنین وضعیتی قرار گرفتم که متوسل به امام زمان بودم و غم عالم بر وجودم سایه افکنده بود و خیلی گرفتاری ها داشتم…که همان روزها بود که یک وقت در روضه منوره چشمم میخکوب یک بزگواری شد که وارد حرم می شد و جلو آمد و آمد تا نزدیک من آمد و من سلام کردم و جوابم گفت و گمان کردم که باید عرب باشد…اما یک لحظه به زبان فارسی بهم گفت:حاجی فلانی چطوری؟…گفتم آقا الان فوق العاده ام و عالی و خوشحالم و هیچ غمی دیگر ندارم چون وقتی بهم گفت:احساس کردم غم عالم از دلم رفته است…اینبار گفت:به به! مبارکت باشه!فلانی مبارکت باشه…!
اینا اگر پیدا میشه مال کسانی است که در فضای اهل بیت(ع)بزرگ شده اند و دعبل خزایی هم روبروی امام رضا عرضه می دارد که…بکیت لرسمالدار من عرفات و اذریت دمع العین بالعبرات…آقا جان!گریه ها کردم و اینقدر اشک با خونابه بر این گونه ها ریخته ام…نگاه می کنم خانه های شما در مدینه را ویرانه می بینم…منا و عرفات و … جایگاه شما را خالی می بینم…! دیگران را بر ستم بر شما قوی می بینم و اینقدر اشک و خونابه بر این گونه ها ریخته ام و جایگاه شما را در صحرای منا و عرفات خالی می بینم و دیگران را در جایگاه شما و ظلم بر شما…
ای جان عالم به فدای آن امامانی که همین الان نه چراغی و نه شمعی بر آن قبور ویران شده شان روشن نیست…جز انفاس ام ارواح مؤمنین وخوبان و ملائکه، نفس دیگری شنیده نمی شود….!
خدا می داند که پشت آن دیوارها چه دل هایی که شکسته نمی شود…خدایا!!!
چه مظلومیتی که در نگاه زائران پشت دیوار بقیع موج می زند.!
صلی الله علیکم یا اهل بیت نبوه و موضع الرساله ومختلف الملائکه و مهبط الوحی! …
دل غریب من از گردش زمانه گرفت
شبی به یاد غربت زهرا بهانه گرفت
شبانه بغض گلوگیر من کنار بقیع
شکست و دیده ز دل اشک دانه دانه گرفت
چه گفت فاطمه آن شب که تا علی
مراسم تدفین او شبانه گرفت…
منابع:
سلام. الان که مطلب را خواندم به خاطرم آمد شنوای منبر در سال گذشته از طریق لایو بوده ام. اما انگار باز محتوا برایم تازگی داشت و پاسخی بود به پرسش های ذهنی ام. ممنون از شما و کسانی که مکتوب کننده این جلسات و سخنرانی هاهستند.
حق یارتان
سلام بر شما
از اینکه خواننده و پیگیر مطالب هستید بسیار سپاسگزارم. ان شاء الله بیشتر از نقطه نظرات شما بهره مند باشیم.