بررسی و نقد سه تفسیر ناصواب از شب قدر*نصّ قرآنی «لیله القدر» ماه رمضان ویژگی ها و اوصافی در قرآن کریم دارد که جنبۀ نص دارد و قابل تاویل نیست. اولین ویژگی آن در نگاه قرآن، ماه بودن، ماه مبارک رمضان است. یعنی مدت آن یک ماه کامل، حاصل از چرخش ماه به دور زمین است، از هلال تا هلال بعدی. در آیات قرآن از «شهر رمضان» استفاده شده است و این به معنای ماه رمضان و محدودیت آن در همین اندازۀ زمانی است. در حالی که برخی مدعیان «بازنگری» در کانالی به همین نام، از روزهایی معدود و اندک، یعنی چند روز سخن می گویند که نشان از ناآگاهی کامل به قواعد زبان و معنای واژهها است. دومین ویژگی ماه مبارک، روزه داری آن است که قرآن مکرر بر آن تاکید میکند. ویژگی سوم ،نزول قرآن در این ماه است. سفارشهای مبنی بر ختم قرآن و حتی خواندن یک آیه در این ماه، و اینکه ویژگی خاص و فهمی خاص برای انسان حاصل میشود، نیز به همین ویژگی نزول قرآن مربوط می شود. چهارمین ویژگی که در قرآن کریم برای این ماه مبارک ذکر میشود، وجود شب قدر در آن است. بنابراین از مهم ترین ویژگی های این ماه خجسته، وجود شب قدر و تنزل ملائکه و روح که اعظم ملائکه، و فرود آنان بر زمین است که به محضر ولی خدا در زمین حاضر میشوند. بر اساس سوره انا انزلنا (قدر)، اهمیت شب قدر به واسطه نزول ملائکه و حضور آنها در محضر ولی خدا اهمیت دارد. تداوم و تکرار نزول فرشتگان الهی، مهمترین ویژگی شب قدر است که در ضمن، هویت و چیستی شب قدر را بیان می کند و در سوره قدر به آن تصریح شده است؛ «فرشتگان و روح در آن، به فرمان خدا نازل میشوند» (سورۀ قدر، آیه ۴). با این همه اما درباره شب قدر گاهی بحث هایی گفته و تفسیرهایی ارائه میشود که با معنای واقعی «لیله القدر» در آیات یاد شده در سوره قدر و دخان، سازگاری ندارد. سخنانی که گاهی به ظاهر دلفریب نیز به نظر می آید اما در باطن، جز بازی با الفاظ، یا ممانعت از معرفت حقیقی به معانی قرآنی، چیزی نیست، بلکه تاسفبار تر اینکه تهی از حقیقت است. ۱- شب سرنوشت یکی از آن جمله، تعبیرهایی است که شب قدر را «شب سرنوشت انسان» میخوانند و به تبع آن، دستهای از مسائل روانشناختی را بیان کرده و برداشت های رفتاری را پیش می کشند و به ظاهر، آن مطالب را خردمندانه میدانند و علمی بر میشمارند. در حالی که نه «قدر» در آیات قرآن، معنای «سرنوست» دارد و نه آن سرنوشت عرفی، ظرفیتی برای معنای محصلی. سرنوشت، معمولا مترادف «قسمت» یا «قدَر» است (به فتح د) که در کنار واژۀ قضا به کار میرود و «قضا و قدر» گفته می شود، یا مترادف «تقدیر» است که معنای جبرگرایی از آن اراده میشود، نه معنای اندازه گیری که در اصل عربی آن واژه مورد نظر است. کاربرد اصطلاح «شب سرنوشت»، حاصل ادبیات روانشناسی زرد است که در دوران معاصر، شیوع یافته و بر سر زبانها افتاده است. سرنوشت متداول در عرف جامعه امروز، در ذات خودش، معنایی انسانی و روانی و رفتاری دارد در حالیکه «لیله القدر» مفهومی ارزشی اعتقادی داشته و فراتر از مسائل انسان میباشد و پدیدهای مربوط و مرتبط با مبدأ آفرینش به علاوۀ جهان خلقت است که یکی از آنها انسان و آدم است. واژۀ قدر، معانی متعددی دارد؛ مانند ۱)اندازهگیرى و اندازه، ۲)قوت و قدرت، ۳) تعظیم و بزرگشماری، ۴) حکم و دستور . در فرهنگ لغات قرآنی نیز معانی مختلفی برای این کلمه قرآنی، ذکر شده است برای مثال راغب می گوید: «القدر و التقدیر: تبیین کمیّه الشیء» (راغب اصفهانی، ص۶۵۸،) در هیچیک از کتب لغت نیز شب قدر به شب سرنوشت ترجمه نمیشود. به همین سبب در ترجمه های متعدد قرآن کریم نیز هیچ مترجم زباندانی آن را به شب سرنوشت ترجمه نمی کند.اگر چه برخی در باره این آیه نوشته اند؛ شب «قدر» همان شب مبارکی است که مقدرات و سرنوشت انسانها در تمام سال در آن شب تعیین میشود… علت بهتر بودن آن، تعیین سرنوشت ها در آن است (قرشی، ج۱۲، ص۳۰۰)؛ که به ظاهر با تعبیر شب سرنوشت همراه است، اما باید توجه داشت که این سرنوشت غیر از اصطلاح سرنوشت متداول می باشد که هممضمون با متون روانشناسی جدید است. لذا چنانکه از عبارت دانسته می شود، به سرنوشت جهان و تقدیرات الهی در بارۀ مخلوقات عالم هستی ارتباط دارد. ۲- شب قدر انسان دومین مسئله ای که با بحث تأویلی آیات سوره قدر، ناسازگاری دارد، نظری است که شب قدر را ، شب شناختن «قدر انسان» میداند. یعنی اینکه در این شب آدمی باید قدر و منزلت خود را بشناسد و طبعاً در بارۀ آیندۀ خود تصمیم های نو و صحیح بگیرد. تلاش شده تا این نظر را مستند به برخی از روایاتی کنند که در آنها، واژۀ قدر به کار رفته و تاکیدهایی مبنی بر شناخت انسان و قدر خود را دانستن، مطرح شده است. مانند روایت حضرت امیرالمؤمنین(ع) که فرمودند :” خدا رحمت کند بنده ای که قدر خود را بشناسد و از حد خود تجاوز نکند “. اما این نظر نیز با ظاهر و تاویل آیات منافات دارد. اولین اشکالی که بر این نظر وارد است اینکه از ” لیله القدر”ی که در قرآن آمده است ، منظور «لیله القدر الهی» است، شب تقدیر الهی است، نه شب تقدیر انسانی یا «لیله القدر انسان». شب قدر الهی با اندازهی آدمی متناسب نیست و بسی فراتر و وسیع تر از وجود آدمی است. شب قدری که قرآن نام می برد و توصیف آن را به نزول و فرود همه فرشتگان به زمین ، توصیف می کند و آن را برتر از هزار ماه می داند؛ پدیده ای الهی است که به جعل خداوند و ارادۀ او، تاسیس و تداوم دارد و انسان تنها کاری که می تواند و بلکه بایسته است اینکه از آن پدیده مطلع باشد و از آن بهره مند گردد. مثل استفاده بردن از گردش خورشید توسط انسان که به این دلیل ، گردش خورشید را «انسانی» نمی کند. اگر کسی برای اثبات دو تفسیر یادشده، مدعی شود ، که ما مجاز به توسعه معنا در تفسیر قرآن هستیم تا بتوانیم از لفظ آیه، استفاده جدیدی بکنیم و به دلیل ساختار شبکه ای مفاهیم در قرآن و حدیث ، چنین قیاسی را پیش ببریم ، همچنانکه در تفسیر قرآن به قرآن چنین نتایجی به دست می آید؛ باید پاسخ گفت که اشکال اساسی چنین تفسیرهایی آن است که با معنای تأویلی پذیرفته در آیه، سازگاری ندارد. توضیح مطلب اینکه در بحث تأویل معمولاً گفته اند؛ تأویل باید متناسب با ظاهر باشد. به طور مثال در سوره شمس، آیه والشَمس و ضُحیها؛ کلمۀ شمس، تأویل به وجود گرانقدر پیامبر اکرم شده است. پیداست که این معنا و تفسیر با معنای ظاهری کلمه( خورشید روشنی بخش) سازگاری معنایی دارد. یا مثلا در آیه ی تطهیر، اگر فردی آیه را به گونه ای معنا کند که از آن تطهیر اعطایی الهی درنیاید و به عکس، تطهیر اکتسابی بفهمد ، آنگاه معنای مورد نظر، چون با تأویل قطعی آیه نمیسازد، مقبول و پذیرفته نخواهد بود. زیرا تأویل این آیه در گزارشهای متواتر شیعه و سنی ، مربوط به تطهیر اعطایی و تطهیر غیر ارادی و غیر اکتسابی، از جانب خداوند متعال است. بر این اساس گفتهاند که تأویل باید متناسب با تفسیر باشد، وگر نه مانند تفسیر بعضی از عرفا میشود که حتی خود عارفان نیز، به آن اعتراض دارند ، مانند تاویل معروف به تفسیر ابن عربی. یا تأویلات محیی الدین عربی از کلمه “عذاب” در قرآن که در یکی از تاویلاتش، عذاب را از ریشه «عذب» به معنای گوارا و لذت بخش میداند(کاشانی، ص۱۲۳) ، در حالیکه برای کلمه “الیم ” به معنی دردناک و شکنجهآور، هیچ ریشه دیگری دال بر معنای تأویلی او ، نمیتوان یافت. پس همچنان که اگر تأویلی با ظاهر قرآن سازگاری نداشت نشان میدهد که آن تأویل، ناقص و مردود است، باید توجه داشت که طرف دیگر این ملازمه نیز صادق است. یعنی اگر تفسیر ظاهری به گونه ای باشد که با تاویل پذیرفته و قطعی، فرق و ناسازگاری داشته باشد، آن تفسیر نیز پذیرفتنی نخواهد بود. همانطور که در بحث کنونی اگر شب قدر را به معنای روانشناسانه، به شب سرنوشت معنا کنند دیگر با معنای تأویلی آن هیچ نسبتی ندارد. چون معنای تأویلی و پذیرفتۀ لیله القدر، وجود مبارک حضرت صدیقه کبری(س) است. لیله القدر که گفته میشود، عبارت است از؛ یک مقام و منزلت که جعل الهی ایجاد کرده و قرار داده و در آن جایگاه جعل شده از سمت خدای متعال ،نزول قرآن اتفاق میافتد. بنابر این اگر گفته میشود شب قدر ،شب سرنوشت است ، دیگر نمیتوان معانی تأویلی لیله القدر را پذیرفته و ذکر کرد. به همین قیاس در بارۀ نظر دوم که شب قدر را به معنای قدر و محدوده انسان میدانست باید گفت که شب قدر، مضاف است به ساحت ربوبی و مضاف به ساحت انسان نیست. شب قدر، شب تقدیر الله است نه تقدیر انسان.نتیجه بی توجهی به تاویل، یا غفلت از آن می شود اینکه تحت تاثیر اومانیسم افراطی، شب قدر را تفسیر به شب قدر انسان تفسیر کنند و با مشابه یابی واژه ها، شبکه ای از واژه ها و ترکیب ها فراهم بیاورند و با قیاس کردن ساختار جملات با یکدیگر ، دست به تولید معانی تازه بزنند. در حالی که چنین روشی، بدون در نظر گرفتن شرایط لازم در آن، درست نیست و اساس استدلال برای بطلان نتایج آن، تأویلات مسلمی است که در ذیل این آیات وجود دارد. ۳- شب قدرعرفان ابن عربی سومین مورد، تفسیری است که بر مبنای عرفان ابن عربی از شب قدر کردهاند و بی ارتباط با دلالت های لفظی و نحوی آیات قرآن است. در واقع، نوعی بازی فریبنده با کلمات است. این شیوه از تفسیر الفاظ و اصطلاحات قرآنی، از قرن چهارم به بعد، رواج یافت و اوج آن به قرن شش و هفت و دوران محیی الدین عربی(۵۶۰-۶۳۸ق) برمیگردد که با ادعای اشتقاق و ریشه شناسی، به دنبال کشف معنایی از لفظ هستند که دیدگاه پیشفرض آنان را پوشش بدهد. در حالیکه استفاده از ترمینولوژی( اصطلاح شناسی) و ریشه شناسی و اشتقاق، برای فهم ماهیت پدیده های خارجی نادرست بوده و قاعده علمی ندارد. زیرا ذاتا در این باره، ناتوان است و محدودیت دارد. به طور مثال ابن عربی و برخی دیگر ، وقتی که کلمه انسان را از ماده” اُنس ” میدانند، به خود اجازه می دهند تا بیان کنند که «انسان اُنس محور است و ذاتا دوست یاب است». یا وقتی که عارف دیگری انسان را از ریشه “نِسیان” به معنای فراموشی میداند ، به خود اجازه می دهد تا برای انسان پروندۀ روانشناختی دیگری تشکیل بدهد و بگوید پس «انسان ذاتا فراموشکار است». چنین روشی در نوشته های عرفا در قرون یاد شده رونق گرفت در حالی که به هیچ وجه، برای کشف واقعیات و پدیده های خارجی قابل قبول و پذیرفته نیست. زیرا «انسان» یک کلمه و یک واژه عربی است و در زبانهای مختلف از لحاظ آوایی و واژگانی کاملا متفاوت است و نمیتوان با معنایی که از ریشه و ماده عربی فهمیده می شود، برایش تبیین حقیقت کرد. مثلا در زبان خارجی بجای لفظ انسان عربی، واژۀ «هیومن» بکار میرود و ریشه شناسی عربی در بارۀ آن کاربردی ندارد و بی معنی است. به همین شیوه، در عرفان محیی ابنعربی، کلمه “شب” را معنا شکافی کردهاند و در نتیجه، «شب» نماد سیاهی شناخته شده و مظهر محو کثرات و تجلی بساطت هستی میشود. نهایت چنین کاوش عرفانی به آنجا رسیده که سیاهی رنگ خدایی است و رنگ حسرت و نیستی محض است. در حالی که تمام این معانی، معمولا بافته هایی بیش نیست. برای نمونه، یکی از مروجان عرفان در شرح همین آیات می نویسد: «هر انسان کاملی، شب قدر است. یعنی هم شب است و هم شب نزول قرآن است.» (وکیلی، ص ۱۰۰) یا اینکه: «هر انسان کاملی که به مقام فناء فی الله برسد، لیله ای از لیالی الهی است». (همان، ص۹۹) که طبعاً لیالی قدر منظور است. یا اینکه در همین زمینه می نویسد: «یکی از چیزهایی که در تفسیر باطن آن را مصداق لیل می دانند نفس انسان کامل است. در یک تشبیه، نفس انسان کامل را به شب تشبیه کرده اند. به این جهت که شب مظهر وحدت است و در شب بساط کثرات و شلوغی ها جمع میشود و تمرکز حاصل میشود. اگر در بیابانی باشید که هیچ نور مصنوعی یا چراغی در آن نیست شب هنگام آهسته آهسته همه جا تاریک شده و بساط کثرات به تدریج برچیده میشود و صداها آرام میشوند و تنها شما می مانید و تاریکی شب. از آن جایی که نفس انسان کامل از غیر خدا دل بریده است و حالت وحدت و بساطت و آرامش مطلق دارد؛ از این جهت شبیه شب است. لذا در ادبیات عرفانی شب کنایه از مقام فناء است زیرا وقتی در مقام فناء وارد میشوید؛ در آنجا بساط تمام شلوغی ها جمع میشود و آن عالم شبیه شب این عالم است چرا که در شب همه جا تاریک شده و همه چیز محو و ناپیدا می شود..» (همان، ص۹۸) نتیجه بحث حاصل سخن آنکه برای درک لیله القدر در آیه، پس از تحلیل زبانی، باید به سراغ عبارات تأویلی رفت. بنابر این همانطور که در فحوا و مضامین روایات آمده است اگر کسی میخواهد لیله القدر را بشناسد باید سعی کند که امامش را بشناسد. زیرا شناخت معصوم، او را به درک لیله القدر راهنمایی میکند. در معنای ظاهری لفظ آیه که خداوند میفرماید ، قرآن را در شب قدر نازل کردیم و این نزول را با اوصافی تعریف میکند که یک شب اتصال یافتن، بهتر از هزار ماه زندگی است. در لیله القدر ؛ یک شب، توجه، یک شب، معرفت ورزیدن، یک شب، اتصال کافی است تا با هزار ماه معنوی همراه با عبادت و پر از بندگی، برتری کند. آنچه از کُنه روایات این باب بر میآید، همین است که لیله القدر را باید در تمام سال دنبال کرد. لیله القدر، منزلت و موقعیتی عظیم است که خداوند فراهم ساخته است. اینجا سرچشمه اساسی برای درک شب قدر است. بیداری یک یا چند شب و قرآن بر سر گرفتن و…به تنهایی کافی نیست. اتصال دیگری لازم است و درک حضوری دیگر وگرنه شب عاشورا با آن مباهاتی که خداوند بر ملائکه کرد ،آیا میتوان گفت کمتر از، شب قدر است؟ یا لیله الهریر(شب ناله و غوغا و سخت ترین شب در جنگ صفین) ، آیا کمتر است؟ یا در یک نمونه قرآنی؛ آنجا که قرآن کریم میفرماید ،فرعون دستور داد جادوگرها جمع شوند ،برای آنکه موسی را شکست دهند ،ریسمان هایشان با جادو تبدیل به مار شد و موسی عصا انداخت و عصا به اذن الهی مارها را بلعید و ساحران همه به سجده افتادند و گفتند به خدای رب العالمین ایمان آوردیم، خدای موسی و هارون. و مردانی کامل شدند و این ایمان در یک لحظه و در یک صحنه اتفاق افتاد و آنها را جابجا کرد. شب قدر ،شب درک و شناخت و رسیدن به قرب الهی و درک محضر ولی خداست، وگرنه ممکن است برای انسان در طول عمرش حتی یک شب قدر هم اتفاق نیفتد اگر چه به ظاهر، همه شب های ماه روزه را نخفته و بیدار بماند. بیداری چشم، دلیل بر درک و شناخت شب قدر نیست . بیداری دل در محضر ولی خدا لازم است در کنار بیداری چشم و اشکباری. منابع: قرآن کریم. راغب اصفهانی، ابوالقاسم حسین، المفردات فی غریب القرآن، دارالقلم و الدارالشامیه، دمشق بیروت،اول ۱۴۱۲ق. قرشی، سید علی اکبر، تفسیر احسن الحدیث، نشر بنیاد بعثت، تهران، سوم۱۳۷۸، ج۱۲. کاشانی، عبدالرزاق، شرح فصوص الحکم، انتشارات بیدار، قم، چهارم ۱۳۷۰. وکیلی، محمدحسین، تفسیر عرفانی کاربردی سوره قدر، کتاب دیجیتال، انتشارات موسسه جوانان آستان قدس رضوی، بی تا. ____________________ این نوشتار برگرفته از سخنرانی حجت الاسلام حسین انصاری در شب بیست و پنجم ماه مبارک رمضان(به تاریخ ۱۴۰۱/۲/۶) در تویسرکان است که به سعی استاد، دکتر مهشید موسوی ندوشن تدوین شده است. ۳ نظر برای این مطلبیک نظر بگذارید |
Mohammad Khademi:
سلام و صبح بخیر
در کدام یک از آیات قرآن گفته از هلال تا هلال بعدی؟
Ansari Hosein:
سلام و اوقات پر برکات.
درمجموعۀ آیات احکام روزه، از جمله آیه ۱۸۵ سوره بقره، این حکم، مفهوما دانسته می شود.
Mohammad Khademi:
سلامت باشید
در این آیه هم به صراحت گفته ماه رمضان، نه از هلال تا هلال
پس در زمان حال، که مقارنه ماه رمضان و ماه شوال دقیقا معلوم است چه لزومی به دیدن هلال و تبعات آن است؟
Ansari Hosein:
سعادتمند باشید.
عرض شده بود که در مجموعه آیات احکام روزه، که از جمله آنها یکی هم آیه ۱۸۹ همان سوره بقره است. «از تو در بارۀ فلسفه یا فایده هلال گرایی می پرسند؟ بگو این گاهشماری به سود مردم است. تقویم ماهگانی در قرآن با چرخش دوازده گانه مورد تایید یا بلکه تاسیس قرار گرفته و گاهشماری خاص مسلمانان را پایه گذاری کرده است.
اما اینکه آیا گاهشماری محاسباتی نجومی می تواند در همه جا بدیل و جانشین گاهشماری ماهگانی چشمی بشود یا نه؟ یک مسأله فقهی تفسیری است و در جای خودش با نگاه تخصصی بدان پرداخته می شود که از توان و فرصت این نوشته و قلم خارج است و باید در کتابهای مربوطه دنبال شود. هر چند از نظر من ژرفا و ارزش هلال گرایی قرآن را که ریشه در طبیعت گرایی زندگی انسانی در معارف قرآنی دارد را صرفاً با مباحث فقهی نمیتوان دریافت.
سپاس و درود استاد بزرگوارم.
مطالب و نوشته های شما به حدی زیبا و در خور تحسین هستند که حتی اگر سالها از این نوشته ها بگذرد، باز هم خواندنی و شنیدنی اند. تاکنون هیچ متن یا نوشته ای را مبنی بر آنچه حضرتعالی در این مقاله که اصل آن سخنرانی و منبر هست، فرمودهاید، ندیده ام. آنچه در نتیجه گیری آمده ، کتابی گویا و راهنمایی جامع برای یک عمر زندگی معنوی و سعادتمندانه است. از خداوند متعال در این شبهای عزیز خواستار سلامتی و طول عمر بابرکت برای شما هستم و به شاگردی استاد عالیقدری چون شما افتخار میکنم . پر توفیق و پایدار باشید انشاءالله
سلام بر شما و همه آنان که به این راه و آن راهنمایان آسمانی باور دارند و سپاس از زحمات.