علل حبس درازمدت و شهادت امام کاظم (ع) در زندان

نگارش در تاریخ ۱۳ بهمن ۱۴۰۳ | ارسال شده در بخش تاریخ اسلام و تشیع، مقالات | ۲ نظر

نویسنده: حسین انصاری

چکیده

روایات شیعی و گزارش های تاریخی، حکایت روشنی از تصمیمات واقدامات شدید خلافت عباسی علیه پیشوای هفتم شیعیان، امام موسی بن جعفر ملقّب به کاظم (علیه السلام) دارد که در طول خلافت چهار خلفۀ عباسی؛ منصور دوانیقی، مهدی عباسی، هادی عباسی، و هارون الرشید، صورت گرفته است. از احضار و حبس تا تهدید مکرر امام به قتل، که در نهایت نیز توسط خلیفه هارون پس از یکدوره حبس طولانی مدت در زندان سندی شاهک در بغداد به وقوع پیوست. دو پرسش اساسی در این باره وجود دارد که یکی چرایی حبس های مکرر و در نهایت دراز مدت و دیگری چرایی شهادت در زندان است. ذکر پراکندۀ این علل و فقدان تحلیل جامعی از آنها در کتب سیره و زندگانی امام کاظم(ع) برای پاسخ به این پرسش ها کافی نبوده و نیاز به نگاه فراگیرتری وجود دارد تا عوامل و علل آن به تفصیل بررسی شود. در این میان به نظر می رسد نوع نگاه علامه حکیمی به دورۀ امامت پیشوای هفتم، متوازن بوده و جوابگوی پرسش های یاد شده است. بررسی جامع علل و عوامل یاد شده، هدفی است که در این نوشتار دنبال می شود.

کلید واژه: موسی بن جعفر، زندان بغداد، هارون الرشید، جنبش فخ.  

علل اصلی و پس زمینۀ زندان و شهادت

بر پایه روایات و احادیث موجود، هارون عباسی، ده بار برای کشتن حضرت کاظم(ع) تصمیم گرفته است اگر چه هر بار به دلیلی از جمله ظهور کرامات از آن حضرت، سبب شده است تا تحقق این امر به تاخیر بیفتد و انجام نگیرد. (کورانی، ۲۰۱۰: ص۲۳۳) این تهدید ها بجز تهدیدهایی است که پیش از هارون، به ترتیب از سوی خلفای پیشین؛ منصور و مهدی و هادی عباسی نسیت به آن صورت گرفته بود ولی به دلایلی ناکام ماند. پیداست که این حجم از تلاش برای کشتن امام کاظم (ع) در ۳۵ سال امامت آن حضرت نشانگر وجود واقعیتی نگران کننده برای دستگاه خلافت بوده که به این شدت، تصمیم و اقدام به شهادت آن حضرت را در برنامه داشته اند. انتظار می رود به صورت طبیعی برای این همه تردید یا تصمیم بر کشتن کسی در یک حکومت، باید دلایل متعدد و قابل قبولی در نظر گرفته بشود و گر نه قابلیت توجیه و تحلیل سیاسی نخواهد داشت. به همین دلیل است که بررسی علل دستگیری های مکرر و زندان طویل المدت و در نهایت شهادت امام کاظم(ع) در زندان عباسیان، به لحاظ تحلیل سیاسی، اهمیتی علاوه تر می یابد. زیرا دو امر «حبس طولانی» و «شهادت در زندان» جزء اختصاصات حضرت موسی بن جعفر(ع) است و هیچ‌گاه رخدادی به این شکل در زندگی هیچ‌یک از ائمه(ع) در ۲۵۰ سال حیات ظاهری آنان پس از وفات پیامبر(ص) تا آغاز عصر غیبت، رخ نداده بود.

برای پاسخ به علل و عوامل چنین رخدادی ناچار از توجه به پس زمینه های وقایع  بوده و بررسی و تحلیل ریشه های واقعه، ضرورت دارد. چرا که پدیده های تاریخی، هرگز خلق الساعه نیستند و ریشه های عمیق تری جریان آنها را تغذیه می کند. به گونه‌ای که وقایع متأخر را محصول واقعه های پیشین می کند و همانند فریم های یک فیلم به هم پیوستگی دارند.

 ۱- هدایت و حمایت جنبش‌های شیعی

رهبری جنبش های شیعی از درشت ترین -و البته امروز پر چالش ترین-  تحلیل هایی است که در این باره مطرح شده است. زیرا رهبری پنهان قیام های علویان در آن دوران امر کوچکی نیست و از منظر تاریخی و سیاسی اقدامی بزرگ به حساب می آید. این تحلیل در دهه های ۵۰ و ۶۰ شمسی در ایران و عراق از رشد و مقبولیت بالایی برخوردار بود و در بسیاری از کتاب های تاریخی و حیات ائمه (ع) بازگو شده است. دلایل و مستنداتی نیز برای این رهبری پنهانی و غیر آشکار قابل ارائه است. در همین باره علامه حکیمی می نویسد: «مى‌خواهم این مسئله را مطرح کنم که امام هفتم، بویژه در دورۀ اقتدار هارونى، باز به نوعى، به حرکتى از دست حرکت عاشورا مى‌اندیشید. چون هارون نیز به نحوى نقطۀ اوج انحراف بود در دستگاه رهبرى اسلامى. تا آن زمان، نشر فقه و اخلاق و تفسیر و کلام، تا حدودى عملى شده بود. قیامهاى غیرمستقیم ائمۀ پیشین، از طریق سادات، نیز عملى گشته بود. اکنون مى‌بایست قصور بلندى را که در سواحل دجله به نام خلافت اسلامى، در فساد و بیخبرى و تعدى و خونریزى غرق است، با وسیلۀ دیگرى تکان داد و متزلزل ساخت. امام به خاندان و بازماندگان سادات یادشده رسیدگى مى‌کرد. و از گردآورى و حفظ آنان و جهت دادن به بقایاى آنان غفلت نداشت. این موضوع، از جمله، از سعایتهایى که دربارۀ امام نزد هارون مى‌کردند استنباط مى‌شود، و معلوم مى‌گردد که امام نسبت به دستگاه جبار هارونى سخت در کمین بوده است و مقدمات رفع ظلم را تهیه مى‌دیده است. این حقایق از گوشه و کنار تاریخ روشن مى‌شود. نوشته‌اند که خلیفه عباسى، مهدى، به امام هفتم مى‌گفت: «آیا مرا از خروج خویش، ایمن و آسوده مى‌دارى‌؟»[۱]. نیز نوشته‌اند که هارون دربارۀ امام موسى بن جعفر «ع» مى‌گفت: «مى‌ترسم فتنه‌اى برپا کند که خونها ریخته شود»[۲]. (حکیمی، ۱۳۸۳:ص۵۰) علامه از این مقطع تاریخی با عنوان «حرکت تند امام هفتم» یاد می کند که از نوع ایجاد تشکیلات درون‌گروهى، و حرکت‌هاى سرّى نظامى، و سازماندهى سیاسى بوده و در احادیث و تواریخ، شواهدى از آنها آمده است که همین‌ها باعث مى‌شد تا آن حکومت‌ها، امامان را به زندان‌هاى طولانى و انفرادى دچار سازند و اگر جز این بود، آن گونه اقدامات که مایۀ ضعف سیاسى و سبب بى‌آبرویى خلافت آل عباس بود، از آنان سر نمى‌زد. پیامد حرکت امام نیز۴ تا ۱۴ سال در سیاهچال‌هاى زندان هارون به سر بردن و پنجه نرم کردن مستقیم با قدرت خلافت، و حرکات خونین دیگر سادات، در مقیاسى وسیع بود. (حکیمی، ۱۳۸۳: ص۵۱)

در برابر این دیدگاه، برخی از معاصران مانند شریف القرشی با آنکه موضع ائمه را عدم سکوت بر مظالم خلفا و اعتراض بر ستمهای آنان بر مردم و تقبیح رفتارهای زشت و خلاف شریعت آنان می دانند، برای غیر از امام علی(ع) و امام حسین(ع) از ائمۀ شیعه، مبارزۀ مستقیم یا پشتیبانی از مبارزۀ مسلحانه را پذیرا نیستند. (شریف القرشی، ۲۰۱۲م: ص۱۷) بلکه فراتر از این حد، مبارزۀ حسنی ها و علویان را در عصر ائمه معصومین(ع) از جمله در عهد امامت حضرت کاظم (ع) مصداق بی اعتنایی به روش آن حضرت دانسته اند و مبارزان و انقلابیون علیه عباسیان را به دلیل بی توجهی به روش اعلام شده و شناختۀ ایشان محکوم می شمارند. البته دلیل اتخاذ این روش از سوی امامان را سازش یا سکوت در برابر ستم و بی دینی خلفا نمی دانند، بلکه آن را به شناخت ائمه (ع) از اوضاع زمانه و ناتوانی مبارزان در دستیابی به پیروزی و افزایش رنج جامعه شیعه و در نهایت بی نتیجه بودن چنین حرکاتی معطوف دانسه اند. (شریف القرشی،  ۲۰۱۲م:ص۱۹)

در حالیکه علامه حکیمی ذیل دورۀ ششم حیات سیاسی فکری ائمه (از سال ۱۴۹تا ۱۸۳ هجری قمری) تحت عنوان «ایجاد تشکیلات سیاسى، تقویت نیروها و رسیدگى به آنها، و زمینه‌سازى براى حرکتهاى انقلابى» می نویسد: منصور دوانیقى، خلیفۀ عباسى، به سال ۱۵۸ درگذشت، یعنى ۱۰ سال پس از شهادت امام جعفر صادق «ع». سپس موسى بن مهدى عباسى، ملقب به هادى، به خلافت نشست، تا سال ۱۷۰. از این سال، هارون الرشید، خلیفۀ معروف عباسى، به تخت خلافت نشست تا سال ۱۹۳. پس دورۀ امامت امام هفتم حضرت موسى بن جعفر «ع» مقارن بود با سالهاى آخر خلافت منصور و دورۀ خلافت هادى و ۱۳ سال از خلافت هارون. در دورۀ خلافت منصور دوانیقى، بسیارى از سادات شورشى – که نوعا از عالمان و شجاعان و متّقیان و حق‌طلبان اهل بیت پیامبر بودند و با امامان نسبت نزدیک داشتند – شهید شدند. این بزرگان براى دفع ستم، و نشر منشور عدالت، و امر به معروف، و نهى از منکر، به پا مى‌خواستند و سرانجام با اهداء جان خویش، به جوهر اصلى تعالیم اسلام جان مى‌دادند و جانهاى خفته را بیدار مى‌کردند. طلوعها و غروبها را در آبادیهاى اسلامى به رنگ ارغوانى درمى‌آوردند، و بر در و دیوار شهرها نقش جاوید مى‌نگاشتند، و بانگ اذان مؤذنان را، بر مأذنه‌هاى مساجد اسلام، شعله‌ور مى‌ساختند. (حکیمی، ۱۳۸۳: ص ۴۹-۵۰)

حکیمی در تشریح فعالیت امام کاظم در  این تحلیل، یادآوری می کند که امام به خاندان و بازماندگان سادات یادشده رسیدگى مى‌کرد. و از گردآورى و حفظ آنان و جهت دادن به بقایاى آنان غفلت نداشت. این موضوع، از جمله، از سعایتهایى که دربارۀ امام نزد هارون مى‌کردند استنباط مى‌شود، و معلوم مى‌گردد که امام نسبت به دستگاه جبار هارونى سخت در کمین بوده است و مقدمات رفع ظلم را تهیه مى‌دیده است. این حقایق از گوشه و کنار تاریخ روشن مى‌شود. نوشته‌اند که خلیفه عباسى، مهدى، به امام هفتم مى‌گفت: «آیا مرا از خروج خویش، ایمن و آسوده مى‌دارى‌؟»[۳]. نیز نوشته‌اند که هارون دربارۀ امام موسى بن جعفر «ع» مى‌گفت: «مى‌ترسم فتنه‌اى برپا کند که خونها ریخته شود»[۴]. به همین جهت امام را، تحت نظر و با مخفی کاری فراوان، از مدینه به بغداد آورد و این احتیاط ها به علت ترس از جمعى ارادتمند امام نبوده است، بلکه هارون مى‌اندیشید که امام افراد و گروههایى آماده دارد تا در چنین هنگامى حمله کنند و امام را بازگردانند. بنابر این احتیاط بیشتری معمول داشت، تا با تقسیم حمله به چند جهت، این امکان را از دست یاران امام بگیرد. و چون امام را به بغداد آورد، سالها در زندانهاى مجرد نگاه داشت و به احدى اجازۀ ملاقات با امام نمى‌داد. پس از شهادت و درگذشت امام هفتم نیز هارون و مأموران وى اصرار داشتند تا مردم قبول کنند که موسى بن جعفر مسموم نشده است و به مرگ طبیعى از جهان رفته است. بدینگونه مى‌بینیم که حکومت وسیع عباسى، با توجه به شخصیت و موضعگیرى موسى بن جعفر «ع»، همۀ ارکانش مى‌لرزید. و این مسائل از جمله چیزهایى است که مى‌تواند ما را به واقع درگیرى امام بزرگوار و آزمونهاى اجتماعى و اقدامات و عینیّت – گراییهاى او راهنما گردد. (حکیمی، ۱۳۸۳: ص ۴۹-۵۰)

در تایید دیدگاه علامه حکیمی، شواهد متعددی از گزارش های دستاول تاریخی وجود که اشارات روشنی به جریان مبارزۀ پنهانی امام(ع) با قدرت هارونی دارد. «ابونصر بخاری می نویسد: محمد/ علی بن اسماعیل (بن جعفر«ع») به هارون طی نامه ای نوشته بود؛ ما علمت أن فی الارض خلیفتین یُجبی الیهما الخراج، تا کنون نمی‌دانستم که در یک کشور دو خلیفه هست و برای هر دو مالیات برده می شود.» (جعفریان، ۱۳۸۷: ص۱۷) مشکل این گونه گزارش های صریح پیرامون فعالیت پنهانی بیت امامت، همواره این بوده است که در قالب سعایت یا همان خبرچینی کلیشه شده است و گمان ها بدین سمت رفته است که گویا هر خبرچینی، کذب و دروغ است در حالیکه می دانیم چنین نیست و به صورت قضیه کلیه نمی توان به کذب بودن تمام خبرچینی ها معتقد گشت. بلکه به عکس، پیگیری چنین خبرهایی از سوی دستگاه عریض و طویل هارونی و ترتیب اثر دادن به این دسته از اخبار، نشان از واقعیت داشتن نوعی تلاش از سوی آن حضرت است تا جایی که حاکمیت عباسی را به این نتیجه رساند که دولتی موازی و پنهان با دولت هارونی در کشور به فعالیت های فرهنگی و اجتماعی خودش مشغول است. نهاد وکالت در دورۀ امام کاظم (ع) به صورت نهادی توانمند در عرصه مسائل اجتماعی  سیاسی و فرهنگی به خوبی عمل می کرد و تعیین وکلای امام برای رسیدگی به امور مردم در سرزمین های گوناگون به دقت انجام می شد. مانند انتصاب ابا علی بن راشد برای بغداد و مدائن و سواد آن ناحیه. (طوسی، رجال:۲/ ص۸۰۰)

دیدگاه مطرح شده دائر بر مبارزه و مقاومت مستقیم امام (ع) و شیعیان، توسط تنی چند از سیره نویسان و متفکران معاصر هم ابراز شده و مورد تایید است که به عناوین نظرات آنان بر اساس نمایه موضوعی همین دوره ششم امامت ائمه شیعه، از کتاب «پیشوایان مذهب در عینیت جامعه» به کوشش این بنده، اشاره می شود: تایید و پشتیبانی پنهانی امام کاظم (ع) از جنبش های مخفی (عادل ادیب:ص۲۱۵) ارتباط انقلاب مکتبی ائمه با جنیش زیدیه (مدرسی، ۱۹۴۵م : ص۱۰۷-۱۱۶) رهبری  مخالفین حکومت (مجله نقد و نظر، سال دوم شماره ۷و ۸: ص۲۴).

با توجه به سیر پژوهشی موضوع مبارزات امام کاظم(ع) چنین به دست می آید که نگرش مبارزه جویانه به زندگی و سیرۀ سیاسی اجتماعی امام هفتم، تا حدودی محصول نگرش جدیدی است که در دهه های پنجاه و شصت شمسی در ایران و سپس تا حدودی نیز در میان سیره نویسان شیعه  در عراق، پدید آمد و در بررسی های تاریخ سیاسی تشیع مورد توجه قرار گرفت. این نگرش در آثار کسانی مانند شهید مطهری، دکتر صلواتی، دکتر شهیدی، و علامه حکیمی قابل مشاهده است. هر چند تحقیقات اولیه به صورت مفصل و کافی مورد بررسی قرار نگرفته بود و این نیاز همچنان به قوت خود باقی مانده است.

کاوشگران تاریخ اسلام، آن گاه که به شرح زندگی امام موسی بن جعفر(ع) پرداخته‌اند، سهم شایسته‌ای از توجه و تفطن خود را که باید به حادثۀ عظیم و بی نظیر «حبس طویل المدت» این امام اختصاص می یافت، به آن اختصاص نداده و در نتیجه از جهاد خطیر امام(ع) غافل مانده‌اند. (خامنه‌ای، ۱۳۹۰:ص۲۹۰) پرسش های گوناگونی در بارۀ گزارش های تاریخی از این مقطع حیات امام(ع) وجود دارد. از قبیل دلیل اختفای آن حضرت در برهه ای از زندگی، سفرهای پنهانی به مناطقی از طبرستان و شام، حمایت پیچیده از جنبشگران، و دعوت شیعیان به پنهان کردن آشنایی و ارتباطشان با امام را از هارون، که پاسخ های قاطع می طلبند و بدون در نظر گرفتن عاملیت مبارزه و درگیر بودن امام با دستگاه هارونی، که در بالا بیان شد، قابل توجیه نیستند. (همان، ص۲۹۲)

بنابراین حذف عامل مبارزۀ مثبت از کارنامه سیاسی اجتماعی حضرت کاظم(ع) دلیل تاریخی موجّه و قابل دفاعی ندارد. بنابراین چنین نظر ناصوابی باید معلول عوامل دیگری باشد.[۵] همچنان که دردهه های متأخر (به ویژه دهه ۸۰ به بعد) متاسفانه این نگرش تاریخی مستند، از سوی برخی نویسندگان، به صورت آشکار یا در پرده، مورد انکار واقع شده است.

پس از مرگ مهدی عباسی در سال ۱۶۹، پسرش موسی الهادی به حکومت رسید و در زمانه او قیام شهدای فخّ صورت گرفت. وقتی سر حسین بن علی رهبر جنبش فخ  را پیش او آوردند به طالبیان تاخت و نگرانی شدید خودش را از موسی بن جعفر (ع) ابراز کرد و گفت به خدا قسم رهبر جنبش فخ به دستور او قیام کرده است و خدا مرا بکشد اگر او را زنده بگذارم. قاضی ابو یوسف که درمجلس بود او را آرام کرد[۶] و گفت: موسی بن جعفر و هیچ یک از این خانواده اعتقاد به خروج علیه خلفا ندارند. (جعفریان، ۱۳۸۷:ص ۳۸۸)

جعفریان همچنین به دو مساله اشاره می کند که بیانگر دیدگاه او در نفی مبارزه مثبت است. اول اینکه ما نیز یقین نداریم که قیام شهید فخ  به امر امام کاظم (ع) بوده باشد. گر چه می توان پذیرفت که قیام فخ در ردیف سالم ترین قیامهای علویان بر ضد عباسیان است. گفتنی است که شیعیان زیدی که جناح تندروی شیعه محسوب می شدند، اظهار می کردند که امام صادق(ع) اعتقاد به جهاد ندارد. دوم اینکه در باره قیام های زیدی نیز باید گفت این قیام ها اگر چه از روی صداقت و توسط افراد عالم و فاضل و فداکار صورت می گرفت، اما به دلایل مختلف سیاسی و علی رغم گستردگی و کثرتشان، کاری بی ثمر بود. (جعفریان، ۱۳۸۷: ص ۳۸۹) این دیدگاه را تقریبا می شود به طیف رسمی منبرهای امروز حوزه عراق و خلیج، نسبت داد. تعبیر یکی از آنان در این باره چنین است: امام کاظم(ع) در جنبش فخ مشارکت نکرد و به صورت کلی، امامان اهل بیت(ع) بعد از قیام امام حسین(ع) هیچ رویی به جنبش نظامی علیه حاکمیت اموی یا عباسی نداشتند. (آل سیف، ۲۰۲۱م:ص۳۸)

در حالیکه اهل تحلیل تاریخی بر این باورند که؛ ایستار امام کاظم در قبال جنبش فخ که بیانگر درک درست مقاومت اسلامی از فساد سیاسی موجود و ضرورت حرکت نیروهای مردمی برای تغییر آن است، در این موارد خلاصه می شود: ۱- مشروعیت بخشی به این حرکت و اسلامی دانستن آن. ۲- رسوا سازی قدرت حاکم و از دست دادن مشروعیت (نقطۀ مقابل مشروعیت بخشی به جنبش فخ). ۳- اینکه چنین حرکتی مصداق امر به معروف و نهی از منکر است. نتیجه آنکه امام(ع) همانند رهبری روحانی برای انقلاب در مسیر رسوا سازی قدرت طغیانگر عباسی، و راه گشایی پیش روی صاحبان حس انقلابی واقعی، ظاهر شد، از آنجا که حضرت از ساحت تقیه خارج شد [تا کلام او] خطابی عصری و جهت بخش باشد برای همه کسانی که هنوز به تقیه پایبندند، بلکه به آنان جرأت خروج از عرصۀ تقیه بدهد، هنگامی که موقعیت ها آن [خروج از تقیه] را به درستی می طلبد. (سعید الأمجد، ۲۰۰۳م: ص۲۱-۲۳)

۲- مبارزۀ منفی با حکومت عباسی

 مبارزه یا به تعبیری مقاومت منفی توسط امام و بلکه ائمه نیز از دلایل اصلی تعقیب و آزار و شهادت آنان شمرده می شود. نوشته اند: روش مقاومت  منفی راهی سالم بود که برخی ائمه در دوران امامتشان از این راه بری مقابله با حکومت ظالم و ستمگر اوموی و عباسی استفاده کرده اند. در زمانه ای که مقاومت مستقیم و درگیری مسلحانه به دلیل ضعفهای موجود در جبهه امامت خواهان به شکست می انجامد و بی نتیجه می ماند، مقاومت منفی راه برگزیده ای است که در فقه اهل بیت (ع) مطرح شده است. از نمونه های بارز آن حرمت پیوستن به دستگاه حاکمه و حرمت بردن مرافعه و دعاوی در دستگاه قضایی حکومت است که امام کاظم (ع) بر مقاومت منفی در حدیث صفوان جمال به روشنی تاکید کرده است. (شریف القرشی، ۲۰۱۲م:ص۱۹) شکی نیست که مبارزۀ منفی نیز خشم حکومت های مستبد را در پی خواهد داشت و بی کیفر نخواهد ماند. به همین جهت یکی از علل زندانی شدن و شهادت امام هفتم نیز به مبارزۀ منفی ایشان با حکومت عباسیان و به ویژه حکومت هارون باز می گردد.

جعفریان در این زمینه می نویسد: «می توان به نمونه های دیگری از مبارزه امام و برخورد او با دستگاه حاکم عباسی اشاره کرد. از جمله آنها نوعی مبارزه منفی است که گر چه به صورت پیاده کردن نقشه های براندازی مطرح نمی شود ولی بر عدم مشروعیت نظام، مهر تأکید زده و می کوشد تا اعتماد مردم را نسبت به آن سست کند، اصل در نوع مبارزه عدم همکاری است. امری که خود به خودبر پایۀ عدم مشروعیت استوار است. شیوع و رسوخ چنین نگرشی نسبت به حکومت در میان مردم خطر عمده ای برای آن به شمار می رود. زیرا وقتی اعتقاد مردم نسبت به مشروعیت یک نظام از میان برود هر آن ممکن است به منظور براندازی آن بپاخاسته و یا از چنان اقداماتی حمایت کنند.» (جعفریان، ۱۳۸۷:ص۲۰)

با آن که سیره نویسان معاصر بر پایۀ مستندات تاریخی، به وضوح دریک جمع بندی نوشته‌اند: مبارزات منفی امام کاظم(ع) کافی بود که هارون را در ارتکاب جنایت قتل آن حضرت مصمم سازد (پیشوایی، ۱۳۹۰: ص۴۸۴) ولی شگفت اینکه برخی از نویسندگان، حتی وجود مقاومت منفی را در کارنامه فعلیت های امام کاظم(ع) انکار می کنند. به این حجت که امامان از هر گونه ورود در عرصۀ سیاست پرهیز داشته‌اند.

نویسندۀ کتاب «سیره الأئمه الإثنی عشر» نوشته، از گزارش های پیرامون تاریخ امام کاظم (ع) بر می آید که ایشان در تمام روزگار زندگی اش از بدی های عباسیان پرهیز می کرد و به شیعیان و شاگردانش اجازه تماس با او به شکلی که در دوران پدر بزرگوارش عادت داشتند را نمی داد. ایشان به دلیل مراقبت دقیقی که حاکمان بر زندگی اش داشتند تا جایی که نفس های او و اصحابش را می شمردند، خودش نیز به اصحاب و نزدیکان تأکید می کرد که اصل تقیه را در همه امور دینی و  عبادی شان به کار بگیرند تا گرفتار خطر و انتقام از جانب حاکمان زمانه نشوند. (معروف الحسنی، : ۲/ ص ۳۳۳-۳۳۴) نویسنده سپس روایاتی را به عنوان نمونه ذکر می کند و می افزاید که این روایات از مراقبت شدید حکام عباسی بر موسی بن جعفر(ع) و اصحاب او  حکایت دارد و لذا امام تمام احتیاطات را در نظر گرفته بود تا خودش و شعیانش گرفتار کشتار و زندان و آوارگی نشوند. اما با این وجود، ده ها نفر از شیعه و اصحاب  ایشان گرفتار  کشتار و آوارگی شدند و سرانجام خودش نیز به دست جلادهای آنان همین‌ها شد، پس از آنکه ۱۱ سال در زندان های آنان به سر برده بود. (همان، ۳۳۶) سخن نویسنده را می توان این گونه جمع بندی کرد که آن حضرت خود و یاران و پیروانش را به جای ترغیب به سیاست مقاومت منفی؛ به سمت نوعی سیاست گریز و پرهیز از شناسایی و آشنایی در جامعه ، سوق می داده است. همین برداشت را نویسندۀ هموطنش سعید الامجد از عبارت معروف الحسنی دارد که در بیان نظر او  می نویسد: لذا بر همان شیوۀ آموزشی، به دور از سیاست، در دوران هارونی به سر برد که فضا را بر امام به شدت تنگ کرده بود، آن هم در حالت انتقال ایشان از زندانی به زندانی دیگر تا آنکه با سمّی که به وی خورانیده شد به شهادت رسید. (سعید الأمجد، ۲۰۰۳م: ص۳۱)

یا دیدگاه سید علی امین که بر اساس مبانی آقای خویی در معجم رجال ابتدا در سند روایت صفوان جمّال و سپس در دلالت آن بر اساس نظر ایشان در مصباح الفقاهه، در موضوع مبارزۀ منفی که یکی از مستندات مشهورآن همین روایت است، مناقشه می کند تا چنین نتیجه گیری کند که موضع ائمه در قبال حکومت ها  و قدرت های موجود، موضعی ایجابی و مثبت و همگرا بوده که سعی در مشارکت سیاسی در حاکمیت ها و قدرت های آن روزگار داشته اند، بدون اینکه خود یا شیعیانشان نظریۀ سیاسی خاصی داشته باشند که اختصاصی آنان باشد. (الأمین، ۲۰۰۲م : ص ۴۱-۴۶) امین، هم چنین دیدگاه انکار فعالیت سیاسی امام کاظم را به شهید مطری در کتاب ترجمه ای «من حیاه الائمه» نسبت می دهد. (همان: ص۴۰) عبارت شهید مطهری که امین آن را شاهد آورده در متن فارسی کتاب چنین است: «چرا هارون دستور داد امام را بگیرند؟ برای اینکه به موقعیت اجتماعی امام حسادت می ورزید و احساس خطر می کرد، با  اینکه امام در مقام قیام نبود، واقعا کوچکترین اقدامی نکرده بود برای آنکه انقلابی بپا کند (انقلاب ظاهری) اما آنها تشخیص می دادند که اینها انقلاب معنوی و انقلاب عقیدتی بپا کرده اند. (مطهری، ۱۴۰۲: ص ۱۵۶) همان طور که دیده می شود، مطهری در این جملات نفی سیاست ورزی امام نمی کند بلکه از ایجاد یک انقلاب معنوی و عقیدتی یا همان ایدئولوژیک توسط امام کاظم (ع) سخن به میان می آورد که عباسیان نیز آن را تشخیص می داده اند. این حقیقت را مطهری، چند صفحه پیش تر ضمن موضوع «تأثیر مقتضیات زمان در شکل مبارزه» به روشنی بیان می کند. او می نویسد: برخی این طور خیال می کنند می گویند در میان ائمه، امام حسین بنایش بر مبارزه با دستگاه جور زمان خود بود ولی سایر ائمه این اختلاف را داشتند که مبارزه نمی کردند. اگر این جور فکر کنیم سخت اشتباه کرده ایم. تاریخ خلافش را می گوید.» مطهری سپس در توضیح مطلب می افزاید: «یک وقت مبارزه علنی است. اعلان جنگ است. مبارزه با شمشیر است. این یک شکل مبارزه است. و یک وقت، مبارزه هست ولی نوع مبارزه فرق می کند. در این مبارزه هم کوبیدن طرف هست،…ولی نه به صورت شمشیر کشیدن. این است که مقتضیات زمان در شکل مبارزه می تواند تأثیر بگذارد. هیچ وقت مقتضیات زمان در این جهت نمی تواند تأثیر داشته باشد که در یک زمان، سازش با ظلم جایز نباشد ولی در یک زمان دیگر سازش با ظلم جایز باشد.خیر سازش با ظلم، هیچ زمانی و در هیچ مکانی و به هیچ کلی جایز نیست، اما شکل مبارزه ممکن است فرق کند. ممکن است مبارزه علنی باشد، ممکن است مخفیانه و زیر پرده باشد. تاریخ ائمه اطهار عموماً حکایت می کند که همیشه در حال مبارزه بوده اند.» (مطهری، ۱۴۰۲: ص۱۵۱-۱۵۲)

حاصل این سخنان ارزشمند را استاد مطهری در یک جمله، جمع بندی کرده و ارائه می کند: «روی این حساب است که ما می بینیم همه ائمه اطهار این افتخار را –آری این افتخار را- دارند که در زمان خودشان با هیچ خلیفۀ جوری سازش نکردند و همیشه در حال مبارزه بودند.» (همان)  سخنی که دقیقاً مخالف برداشت و استفادۀ علی امین از سخنان تقطیع شدۀ شهید مطهری می باشد.

۳- رهبری معنوی و روحی جامعه (کاریزمای الهی)

رشد محبوبیت مردمی و گسترش هواداران نیز به عنوان یکی از عوامل زندان و شهادت، همواره مطرح می شود. سخنی شبیه به استدلال در این زمینه گفته می شود چنین است که در مطالعۀ تاریخ امام کاظم(ع) و بقیه ائمه نیز، می توان مشاهده کرد که با وجود در پیش گرفتن روش مقاومت منفی و بدون ورود در درگیری مستقیم با خلافت عباسی توسط آنان، دستگاه خلافت باز هم ایشان و هواداران وشیعیان را در معرض انواعی از تعقیبها، دستگیری، زندان و شهادت قرار می داده اند.

گرچه حکومت و قدرت ظاهری در دست هارون بود، ولی حکومت او بیشتر بر تن ها حاکم بود و در دل های مردم جایی نداشت. اما حکومت غالب بر دل ها و قلب ها از آن پیشوای هفتم بود و در سایۀ همین محبوبیت گسترده بود که هواداران آگاه و روشن بین، خمس اموال خود و دیگر اموال متعلق بیت المال را که در اختیار داشتند، نزد آن حضرت می فرستادند (پیشوایی، ۱۳۹۰: ص۴۸۳)، یا به وکلای ایشان می سپردند. چنان که هنگام شهادت حضرت، فقط نزد سه تن از وکلای ایشان در مصر و یکی دو شهر دیگر، جمعاً مبلغ یکصد و سی هزار دینار طلا موجودی اخیر آنان بود. (همان) بنابراین باید دلیلی برای این رفتار خارج از عرف وجود داشته باشد که می تواند همان بالاگرفتن محبوبیت خاندان پیامبر در میان توده های عمومی یا بخش های ناراضی از حکومت باشد که خطری بالقوه برای حاکمیت به حساب می آید و به طبع با آن مقابله خواهد شد. (شریف القرشی، ۲۰۱۲م: ص۲۲) بر همین اساس بود که هارون در صحن خانه کعبه از امام(ع) پرسید: مردم با شما پنهانی بیعت می کنند؟ و امام(ع) پاسخ داد: من رهبر دلهای مردم هستم و تو پیشوای جسم آنان! (حسّون، ۱۴۴۰ ق: ۱/ ص۶۱)

این درجه از محبوبیت برای امام (ع) به همان اندازه  که نشان دهندۀ رشد موقعیت اجتماعی سیاسی ایشان در میان اقشار مختلف جامعه بوده است، برای حاکمیت عباسی به مثابۀ به صدا در آمدن زنگ خطر و تهدید بالقوه یا بالفعل برای آیندۀ قدرت و سلطه آنان می باشد. تهدیدی که دستگاه عباسیان آن را به دقت رصد می کرد و در نتیجه به دستگیری علنی امام(ع) در مسجد پیامبر(ص) در مدینه منتهی گشت.

۴- امتداد جنبش علمی و فرهنگی اهل بیت(ع)

فعالیت فرهنگی اجتماعی ائمه (ع) را بسیاری به درستی ندیده و در نظر نیاورده اند با آنکه یکی از علل همیشگی و مستمر برای ایجاد انگیزه در حکومت های غاصب و مستبد اموی و عباسی برای تهدید و تعقیب و شهادت امامان شیعه به حساب می آید. این گونه فعالیت ها طیف وسیعی از مباحث علمی و کلامی در حوزه دین و مذهب را شامل می شود. بخشی از شاگردان ائمه نیز به همین دلایل مورد تعقیب حکومت های ستمگر اموی و عباسی قرار داشتند، مانند ابو حمزه ثمالی، هشام بن حکم، زراره بن اعین، ابن ابی یعفور و دیگران.

هارون حکومت گسترده ای داشت که حتی برای یک بار هم نتواست به همه مراکز کشور تحت امرش سر بزند و از آنها بازدید کند و طبعاً مشکلات و مخالفان پر شوری امثال شورشگران علوی، برای خود داشت اما با این وجود به نظر می رسد که هارون بزرگترین خطر برای حکومت پهناور ش را فقط امام کاظم(ع) می دانست و نه جز او. (کورانی، ۲۰۱۰: ص۲۲۳-۲۲۴) این مطلب در گزارش مأمون از گفتگویی که با پدرش هارون داشته، آمده است. مأمون می گوید از احترام و حشمت فوق العاده ای که در دیداری، پدرم برای امام کاظم(ع) نشان داده بود، تعجب کردم و ازا او پرسیدم مگر این کیست که برایش اینگونه کردی؟ پدرم گفت این پیشوای مردم و حجت خدا بر آنان و جانشین خدا بر بندگان اوست! با شگفتی پرسیدم مگر اینها صفات تو نیست؟ پاسخ داد که من به ظاهر پیشوای این جامعه ام آن هم با زور و تسلط بر آنان، ولی موسی بن جعفر پیشوای حقیقی است. (صدوق، عیون اخبار الرضا: ۱/ ص۸۴)

 مهم ترین مسئولیتی که امام(ع) در دوران امامت بر عهدۀ خود می دید و به آن مبادرت می ورزید، گسترش فرهنگ اسلام و انتشار معارف عمومی قرآن و مذهب اهل بیت(ع) در میان مردم بود. به گونه ای که آموزه های بلند او در رشد و شکوفایی خردها و فرهنگ مند کردن اندیشه ها، و پیشرفت مسلمانان در ساحت های علمی تجربی، کارآمد بود و اثرگذار. به همین سبب حلقۀ علمی نام آوری در مدینه بر گرد او پدیدار شد که به توسعه بی مانندی در زمینه فقه اسلامی انجامید و آوازه این مرکز علمی در همه شهرهای اسلامی پیچید و نگاهها را از اطراف جامعه به شخصیت ممتاز امام (ع) متوجه ساخت و همین امور سبب دشوارتر شدن موقعیت سیاسی امام گردید. (شریف القرشی،۲۰۱۲: ص۲۶-۲۷) یادآوری این نکته اهمیت دارد که بدانیم خلفای عباسی برای جلوگیری از نشر و گسترش علوم اهل بیت(ع) که ترجمان واقعی قرآن بود، هزینه فراوانی کردند. از تأمین و حمایت افراد و مدرسه های فقهی مانند بخشنامه کردن انتشار کتاب فقهی «موطأ» نوشتۀ مالک بن انس که به انتشار مذهب فقهی مالکی انجامید. همچنین تعیین بودجه های حکومتی برای نویسندگان مأمور یا جهت دار به منظور نگارش کتب تاریخ و عقاید، تا برنامه ریزی و تأسیس نهادهای مورد نظر برای پر کردن خلأ علمی دستگاه خلافت در برابر مکتب اهل بیت(ع)، مانند راه اندازی نهضت ترجمه و در نهایت تأسیس و تقویت «بیت الحکمه» بغداد. علامه حکیمی در قصیده‌ای به نام «مطرانیه» به این حقیقت تصریح می کند. فَبَنَوا بیوتَ الحکمهِ السّاعی بِها/ زندیقٌ، أو نَصرانٌ ، أو حَرّانُ. وَ تجسُّمُ «الحِکَمِ الصّحیحهِ» مُودَعٌ/ فی سِجنِهِم، یُودی بِهِ السُّجّانُ  – بیت الحکمه‌هایی بنیان نهادند که گردانندگان آن، زندیق‌ها، نصرانی‌ها، و ستاره پرستان حرّانی اند. – در حالی که تجسّم «حکمت ناب» را به زندانشان سپرده بودند تا زندانبان‌هایشان او را زنده زنده در خاک، دفن کنند. (حکیمی، ۱۳۹۰ الف: ص۳۱۳)

متاسفانه کار تاریخ تشیع و پیشوایان شیعه، همچون روزگار دراز گذشته و بلکه در قرن های پشت هم، بیشتر توسط دو گروه اهل حدیث و سیره نویسانی امجام می گیرد که از دو دانش تاریخ و سیاست، بهرۀ لازم را ندارند. به این جهت است که حکیمی می نویسد: در تاریخ اسلامی لازم است تا دعوت بازگشت به تحلیل تاریخی و کشف کردن اسرار فرهنگی برخورد مسیحیت با قرآن کریم صورت بگیرد. همچنین اسرار سیاسی در برخورد بنی عباس و برمکیان و شعوبیه اول با امامان اهل بیت آشکار گردد و راز تاسیس بیت الحکمه یونانی در بغداد اسلامی در مقابل بیت القرآن اسلامی روشن شود». (حکیمی، ۱۳۹۰ب:ص۷۷) در بغداد به دست دشمنان دشمنان قرآن و اهل بیت بیت الحکمه بلکه بیت الحکمه‌ها علم کردند؟آیا این وقایع نیازمند تامل و تحلیل نیست. (همان، ص۳۱۸) زمینه فرقه سازی به دلیل وجود افکار گوناگون وارداتی پدید آمد. آنگاه در دوران منصور دوانیقی عباسی و سپس هارون الرشید و مامون واردات افکار بیگانه به مراکز اسلام و قرآن و در هم ریختن فرهنگ زلال و سازنده قرآنی به اوج رسید و از میان یهودیان و مسیحیان و صابیان و زرتشتیان کسانی سخت با خلفا همکاری کردند و در این باره که به اصطلاح یک کار فرهنگی علمی بود و بنابر ادعا جهت سیاسی نداشت. (حکیمی، ۱۳۸۹: ص۱۱۵-۱۱۶)

در کنار عوامل چهار گانه اصلی که ذکر شد، همواره تحرکات جزیی تری نیز وجود داشته است که در روند تعقیب امام (ع) تأثیر گذار بود. از جمله گزارش‌ها‌یی که به دستگاه خلافت توسط افراد و جریان ها داده  می شد و معمولا در کتب حدیث و سیره، از آنها با لفظ «سعایت» و به معنی «خبرکشی» و «خبر‌چینی» یاد می کنند. این استعمال به گونه ای است که در بیشتر موارد، ایهام به دروغ بودن و جعلی بودن اخبار آنها دارد، در حالی که داستان چنین نبود و بیشتر این گزارش ها خبرهای اطلاعاتی دستگاه عباسی بود که برای رسیدن به دربار خلیفه، مسیرهای دیوانی و مردمی خودش را داشت. سیرۀ پیشوایان در باره، با احتیاط، می نویسد: البته این گزارش ها واقعیت داشت، ولی جاسوسان هارون برای خوش خدمتی و به منظور آن که قضیه را بزرگ جلوه بدهند، مطالبی هم از خود اضافه می کردند. توطئه ها و تحریکات، روی هدف ها و مقاصد خاصی در جریان بود. از جمله، تحریکات و سعایت های یحیی بن خالد برمکی وزیر هارون را می شود نام برد. او در فرصت های گوناگون، هارون را از محبوبیت روز افزون وافزایش پیروان امام بر حذر می داشت و او را تشویق به شدت عمل می کرد. (پیشوایی، ۱۳۹۰: ص۴۸۴) این در حالی است که تحلیل وقایع و بررسی گزارش های بر جای مانده نشان از واقعی بودن اکثریت گزارش هاست اگر چه به اغراض مختلفی به دربار عباسی می رسیدند.

  نتیجه گیری

زندانی شدن مکرر امام هفتم و فشارهای بی وقفۀ خلافت عباسی در مدت ۳۵ سالۀ امامت آن حضرت بر جامعۀ شیعه و حضور علمی سیاسی و اجتماعی ایشان و در نهایت شهادت در زندان بغداد که در تاریخ ۲۵۰ سالۀ پیشوایان شیعه، بی سابقه بوده از علل و عوامل متعددی حکایت دارد که در پس زمینه تاریخ زندگی آن امام وجود دارد. در مطالعۀ آثار معاصران در این موضوع، طرح علامه حکیمی(طاب ثراه) که از دهه پنجاه شمسی در نوشته‌های وی مطرح شده است، یکی از بهترین الگوها برای پاسخ به دو پرسش از چرایی طول زندان و شهادت در زندان است. بنابراین تقلیل علل موضوع به یک یا چند عامل، ناشی از نقص در تحلیل سیاسی زندگانی امام است. از بررسی های صورت گرفته معلوم می شود که طرح موضوعاتی مانند: سعایت وابستگان و هواداران حکومت عباسی یا تقیه شدید، نیازمند بررسی دقیق تر بوده و تا اندازه‌ای به عاملی انحرافی در فهم تاریخ صحیح زندگی و مبارزات امام کاظم(ع) انجامیده است.

منابع

۱- الأمین، علی. دراسه فی حیاه الإمام موسی بن جعفر(ع)، مع مناقشه الدکتور عادل عبدالمهدی، مؤسسه الإمام الخوئی، لندن، چاپ اول: ۲۰۰۳م.

۲- آل سیف، فوزی. کاظم الغیظ الامام موسی بن جعفر(ع)، بی ناشر، چاپ اول:۲۰۲۱م.

۳- پیشوایی، مهدی. سیرۀ پیشوایان، مؤسسه امام صادق(ع) قم، ۱۳۹۰٫

۴- جعفریان، رسول. اسوه های بشریت امام کاظم (ع)، مؤسسه فرهنگی و اطلاع رسانی تبیان، قم، نشر دیجیتال: ۱۳۸۷٫

۵- جعفریان، رسول. حیات فکری و سیاسی امامان شیعه (ع)، انصاریان، قم، چاپ یازدهم:۱۳۸۷٫

۶- حسّون، فارس. الامام الکاظم عند اهل السنه، مرکز الابحاث العقائدیه، ۱۴۴۰ق.

۷- حکیمی، محمدرضا. ، امام در عینیت جامعه، دلیل ما، قم، چاپ پانزدهم: ۱۳۸۳.

۸- حکیمی، محمدرضا. پیام جاودانه، دلیل ما، قم، چاپ چهارم: ۱۳۸۹٫

۹- حکیمی، محمدرضا. ساحل خورشید، انتشارات علمی فرهنگی الحیات، تهران، چاپ اول:۱۳۹۰ الف.

۱۰- حکیمی، محمدرضا. عقلانیت جعفری، دلیل ما، قم ، چاپ اول: ۱۳۹۰ ب.

۱۱- خامنه‌ای، سید علی. انسان ۲۵۰ ساله، مؤسسه ایمان جهادی، تهران، چاپ اول:۱۳۹۰٫

۱۲- سعید الأمجد، محمد. الفکر الإصلاحی للإمام موسی بن جعفر(ع)، المرکز الاسلامی المعاصر، بیروت، چاپ اول: ۲۰۰۳م.

۱۳- شریف القرشی، باقر. موسوعه سیره اهل البیت(ع): الامام موسی بن جعفر(ع)، تحقیق: مهدی باقر القرشی، جلد ۲۸، نشر دارالمعروف- مؤسسه الامام الحسن(ع)، نجف اشرف، عراق، چاپ دوم: ۲۰۱۲م.

۱۴- الکورانی، علی. الامام الکاظم علیه السلام سید بغداد و حامیها و شفیعها، تقدیم: محمد علی الحلو، العتبه الحسینیه المقدسه، عراق، ۱۴۳۱ق، ۲۰۱۰م.

۱۵- مطهری، مرتضی. سیری در سیرۀ ائمه اطهار(ع)، انتشارات صدرا، تهران، چاپ هفتاد و پنجم: ۱۴۰۲ق.

۱۶- معروف الحسنی، هاشم. سیره الأئمه الإثنی عشر، دار القلم، بیروت، چاپ دوم: ۱۹۷۸م.

 

پانوشتها:

[۱]–  «وفیات الأعیان» – ابن خلّکان، ج ۲ ص ۲۵۶.

[۲]–  «منتهى الآمال»، باب نهم، فصل پنجم.

[۳]– «وفیات الأعیان» – ابن خلّکان، ج ۲ ص ۲۵۶.

[۴]– «منتهى الآمال»، باب نهم، فصل پنجم.

[۵]– یکی از این عوامل، مخالفت با تشیع سیاسی و تلاش برای نفی تاریخ سیاسی امامان شیعه است که به دلایل متعددی سیاسی اجتماعی در دوران کنونی هوادارانی در مراکز دانشگاهی و حوزوی شیعه امروز دارد و در حقیقت، تابعی انفعالی و عکس العملی نسبت به دیدگاه اسلام سیاسی و تشیع سیاسی است که سعی بر گردآوری ادله برای اثبات پیشفرض های هدفدار دارد.

[۶] البته نوشته اند که قاضی ابو یوسف از شورش مردم به دلیل محبوبیت امام (ع) هراس داشت.

۲ نظر برای این مطلب

  1. عرض ادب و احترام جناب استاد.
    خدا قوت.
    بسیار عالی
    مقاله‌ای در خور تحسین که به جرات میتوان گفت در این سالهای اخیر کمتر کسی به موضوعات نامبرده در این زمینه پرداخته است. اگر هم تحقیق یا نوشته ای فراهم آمده، اندک یا پراکنده بوده است. شاید بیشتر در منبرها و روضه ها از حبس‌های طولانی مدت حضرت، سخن گفته شده ،
    که بیشتر با عشق و علاقه مخاطب نسبت به اهل بیت(ع) سروکار دارد، اما به علل این حبس‌های طولانی و سخگیری‌های فراطی کمتر اشاره شده و یا
    اصلا حرف زده نشده و شخصیت امام موسی بن جعفر علیه السلام را همیشه شخصیتی اسیر و دربند و در غل و زنجیر نشان‌داده شده که در هیچ
    امری از امور مسلمین حضور نداشتند، درحالیکه شاید بتوان گفت بیشترین نقش در دوران خفقان عباسیان در هوشیاری و بیدار ساختن جامعه اسلامی
    را ایفا کرده‌اند.
    مطلب شما با توجه به رویکردی که از دیدگاه علامه حکیمی(طاب ثراه) مطرح کردید و توضیحات ارزنده ‌ای که بیان فرموده ‌اید، بسیار ارزشمند و پرفایده در شناخت هر چه بیشتر و بهتر دوران پیشوای هفتم آسمان امامت و ولایت است.
    روح بلند و ملکوتی علامه حکیمی شاد. وخداوندبر توفیقات روزافزون شما نیز بیفزاید.

  2. سلام بر شما
    با تشکر از توجهی که به مقالات این بنده دارید و لطفی که شامل حال است، واقعیت اینکه در ضمن این نوشتار به چند مسأله اشاره رفته که آنها را برای پژوهش، شاید بشود مهم تر شمرد، از جمله سیر تحول تحلیل سیاسی زندگی امام(ع)، نقش انگیزه های روانی در انکار مبارزات امام(ع)، نقد دیدگاه تاریخ نویسانی مانند معروف الحسنی و رسول جعفریان و الامین در این موضوع ، و…که توجه به آنها ضروری می نماید.

یک نظر بگذارید