روحانی مقیم؛ شناخت‌نامۀ ثقه الاسلام سید عزّت الله مهدیانی، دام عزه

نگارش در تاریخ ۱۸ فروردین ۱۴۰۴ | ارسال شده در بخش تاریخ اسلام و تشیع، مقالات | ۴ نظر

نویسنده: حسین انصاری. ۱۴ فروردین ۱۴۰۴

خلاصه

حجت الاسلام سید عزت الله مهدیانی، متولد سال ۱۳۱۳ در شهر سرکان و از خاندان علم و سیادت است. تحصیل علوم دینی را از سال ۱۳۲۵ و در حوزۀ تویسرکان، با بهره از اساتید آن حوزه، به ویژه دروس آیت الله تألُّهی خرم آبادی فراگرفت. سپس به حوزۀ همدان رفته و به درس آیت الله دامغانی و آخوند همدانی حاضر شده است. پس از طی دروس سطح و دریافت اجازه، ابتدا در سرکان و اطراف آن به ارشاد مردم مشغول شده، سپس به درخواست جمعی از اهالی روستای «اَبَرو» به همدان مهاجرت نموده و در آنجا اقامت کرده و «روحانی مقیم» شده است. طیّ سال‌های اقامت، باز هم پیوسته خدمت آخوند همدانی رسیده و بهره برده است. او یکی از هزاران روحانی شیعه است که پس از درس آموزی و تربیت در حوزه‌، به سهم خود، برای انجام وظیفۀ تبلیغی قدم برداشته، موعظه کرده و حل اختلافات فیما بین مردم نموده، منبر رفته و ۵۷ سال در مسجد صاحب الزمان (عج) ابَرو، اقامۀ جماعت  کرده است. همزمان، کشاورزی مختصری نیز داشته است. همسر وی سیده طاهره مهدیانی، پس از راهپیمایی روز قدس سال ۱۳۶۱در صفوف نماز، بر اثر بمباران شهر همدان، توسط حکومت صدام، به شهادت رسید. آقای مهدیانی اکنون به دلیل ضعف جسمی ناشی از پیری و افتادگی، در منزل نشسته، در هم صحبتی خویشان و آشنایان، روزگار می گذراند، که ایام عمر و عزتش دراز باد.    

خاندان علم وسیادت

حجت‌الاسلام والمسلمین حاج سید عزت‌الله مهدیانی، فرزند سید جمال‌الدین مهدیانی، در سال ۱۳۱۳ شمسی در محلۀ سادات شهر سرکان، واقع در دامنه های جنوب الوند، از توابع شهرستان تویسرکان استان همدان و در خاندان سیادت و علم، دیده به جهان گشود. 

خاندان وی از دو فضیلت سیادت و علم دین، بهره مند بوده و شناخته شده و همواره محل توجه، اعتماد و مراجعه مردم بودند. نیای ایشان سید میر عبدالغنی است که نسب و شجره ایشان به سادات حسینی شیراز متصل می شود. مزار متبرک او  در محوطۀ ادارۀ برق کنونی سرکان، در حاشیۀ بلوار دستغیب شهر قرار دارد که قبلاً باغچه محلۀ سادات، معروف به «اَمارَت» و «قبرآقا» بوده و به تعبیر شایع میان مردم، چراغ آن از غیب می سوخته است و آشنایان و اهل محل، بدان حاجت می برده و نیاز می گرفته اند که قضایای معروفی دارد. 

پدر ایشان، سید جمال الدین مهدیانی (فرزند سید ابراهیم)، باغدار و کشاورزی با تقوا بود که در خاندانی شریف و عالم پرور تربیت شده بود. عموی گرامی ایشان آیت الله سید صالح مهدیانی (م۱۳۳۰ش) از مفاخر سرکان بوده است. سید جمال از معتمدین و محترمین آن دیار به شمار می‌رفت و نجابت و دینداری او زبانزد خاص و عام بود. سید جمال دو فرزند پسر داشت که هر دو به کسوت اهل علم و در زمره مبلغین دین و مروجین احکام و اهل منبر بودند. برادر کوچک‌تر، واعظ پرهیزکار حجت الاسلام سید محمد مهدیانی (م۱۳۹۶ش)، امام جماعت مسجد امام سجاد (ع) سرکان بود که باز سازی و توسعه آن مسجد نیز به همت و دلالت او انجام گرفت. سید محمد مهدیانی از وعاظ و منبری های مشهور در شهرستان تویسرکان بود و اجازاتی در امور حسبیه از برخی مراجع قم داشت. 

مادر گرامی اخوان مهدیانی، مرحومه سیده مَهد عُلیا است، که بانویی با تقوا، عفیف، اهل قناعت و بی اعتنای به دنیا بود. این مادر فهیم، در ایام تحصیل سید عزت و سید محمد، پیوسته به دخترهای خود سفارش می کرد که باید به وظایف خود در حمایت از برادران طلبه شان اهتمام داشته باشند و از تأمین فرصت کافی در خانه برای مطالعه و درس و نیز کمک به آنان در انجام کارهای شخصی غفلت نکنند تا برادرها بیشتر و بهتر از اوقات تحصیل علوم دینی، بهره ببرند. سیّده مهدعُلیا، تنها صبیّۀ عالم معنوی آسید شمس‌الدین مهدیانی؛ پدر مرحوم آیت الله سید ضیاء الدین مهدیانی (معروف به تویسرکانی) است که از شاگردان ویژۀ حضرت آیت الله شیخ علی معصومی معروف به آخوند همدانی (ره) محسوب می‌شود که در تهران اقامت داشت و به تدریس علوم دینی و ارشاد مردم و انجام وظایف مشغول بود و دهه های آخر عمر را ، پیش از ایام ضعف جسمی و خانه نشینی، به اقامت نماز و منبر در مسجد فاطمه الزهراء در خیایان نظام آباد اشتغال داشت. (انصاری: ۱۳۹۸)

همچنان که اشاره شد، سید عزت‌الله مهدیانی نوۀ برادری آیت الله سید صالح مهدیان است که مزار وی در مسجد خودش؛ مسجد آسید صالح، محل احترام و زیارت مردم متدین است. همچنین ایشان برادر همسر و هم شاگرد‌ی و هم مدرسه ای دوران طلبگی حجت الاسلام حاجی علی انصاری است (موسوی ندوشن: ۱۴۰۳) که پدر اولین شهید انقلاب اسلامی، روحانی شهید محمدرضا انصاری بود (شیرخانی: ۱۳۷۷، ص۲۸۳). همچنین برادر همسر شهید ایشان، مرحوم حجت الاسلام سید حسن مهدیانی، دایی زاده ایشان و از وعاظ کشوری بود و مسئولیت های اجرایی در مراکز متعددی را تا پایان عمر، بر عهده داشت. همچنین یکی از دامادهای ایشان حجت الاسلام  علی انصاری است که تحصیل کرده در حوزه قم است. منبر شایسته و بیان  سنجیده و علمی دارد و از روحانیون شناختۀ شهر و نزدیک به دو دهه، ارشاد و امامت جماعت مسجد باب الحوائج تویسرکان را بر عهده دارد. 

در چنین خاندان و بستگانی بود که عشق به کسوت روحانیت و شور خدمت به دین و مذهب در وجود ایشان می جوشید و از همه سو اسباب این توفیق بزرگ برای وی مهیا گردیده بود. حمایت پیوستۀ پدر از فرزندان روحانی خود و علاقه ای که به  ادامه این راه نورانی داشت به همراه پشتیبانی مادر مؤمنه در تأمین زندگی فرزندان در جهت تحصیل علوم دینی، فرصت مناسبی مهیا کرد تا ایشان در سالهای پس از فروکش کردن استبداد رضا شاهی و ممنوعیت حوزه های علمیه و در تنگنا قرار دادن روحانیون، جزء پیشگامانی باشند که چراغ علم دین و ترویج و تبلیغ احکام الهی و موعظه و ارشاد مردم را روشن  می‌ساختند و ندای هدایت قرآن و رهنمود  پیشوایان معصوم را به گوش های شنوا و دل های پاک می رساندند.   

در کتاب «یادمان تویسرکان» ضمن فهرستی از شاگردان برجستۀ آیت الله تألهی، در بارۀ شخصیت و زندگی سید عزت الله مهدیان چنین نوشته است: «از سرکان و از خاندان علم و سیادت است. ابتدا در سرکان و اطراف آن به ارشاد مشغول بوده، سپس به درخواست جمعی از اهالی همدان به آن شهر مهاجرت کرده و اقامت گزیده است. در آنجا به خدمت آخوند همدانی رسیده و بهره برده است. منبر می رود و اقامۀ جماعت می کند و به کشاورزی هم اشتغال دارد. موضع گیری هایش در مسائل درست بوده  و بسیار متواضع و بی ادعاست.» (انصاری: ۱۳۵۸، ص۱۶۵) 

  از برکات زندگی

آقای مهدیانی در دوران کودکی، به بیماری مبتلا شدند که با وجود ماهها درمان و دارو و مراجعه به طبیب، بهبودی حاصل نمی شد و کودک پیوسته ضعیف و ناتوان تر می گشت و اشتها نیز تقریبا از دست رفته بود. تا اینکه در ادامه ایام مریضی او، پدربزرگش سید ابراهیم، درگذشت. همچنان که رسم بوده است قبل از فرارسیدن چهلم آن مرحوم، چند نفر از مردان خانواده برای برداشتن خاک قبر و چیدن سنگ قبر، مهیای رفتن به آرامستان کمربسته در جوار قبر ابومحجن می شوند ولی سید عزت خردسال برای همراه بردنش بهانه گیری و گریه می کند. به دلیل اینکه او کسالت و بیماری داشته و هوای آن موقع از سال نیز سرد بوده است ابتدا به خواسته کودک توجهی نمی کنند ولی گریه بی امان او بالاخره دل اطرافیان را نرم می کند و ناچار به همراه بردن او می شوند. هنگام خاک برداری از قبرو آماده سازی قبر سید ابراهیم در حالیکه کودک نظاره می کرده است از درون خاک قبر یک گلابی کاملا سالم و تر و تازه پیدا می شود که برای افراد حاضر مایه تعجب می‌گردد. در حین دست به دست کردن گلابی و اظهار شگفتی حاضران از این واقعه و گفتگویی دائر بر اینکه باید میوه را به آسید صالح نشان بدهند و نظر ایشان را جویا بشوند؛ چشم کودک به میوه جلب شده و بهانه آن را می گیرد. تلاش ها برای خودداری از دادن این گلابی شگفت در غیر فصل میوه، اما به نتیجه ای نمی رسد و اصرار و گریه کودک دوباره برندۀ ماجرا می شود. بناچار میوه را به آسید عزت خردسال سپردند اما از کودک خواستند که میوه را به هیچ وجه نخورد تا آن را به عموی پدرش آقای آسید صالح نشان بدهند و کسب تکلیف کنند. با اظهار رضایت کودک، گلابی به دست او سپرده شد و مشغول به کار اصلاح و نصب سنگ قبر شدند، غافل از اینکه کودک بیمار چندین ماهه لاغر و نحیف شده ای که حتی غذا را نیز به دشواری و زحمت، به او می خوراندند، در غفلت کوتاه اطرافیان و بی آنکه متوجه بشوند، به سرعت، همه گلابی را می خورد. آه از نهاد همه بر می‌آید اما چه می شود کرد. در بازگشت به خانه، قصه ماجرا را با آقا سید صالح در میان می گذارند. ایشان اما از این واقعه اظهار خوشوقتی می کند و این میوه را نشانه ای معنوی و اسباب عنایت می خواند. 

از آن سوی قصه، اما سید عزت الله خردسال پس از خوردن آن گلابی، از بیماری دراز مدتی که داشت به کلی بهبودی و شفا گرفت به گونه ای که خانواده و اطرافیان، همگی تا به امروز می گفته اند که به برکت آن میوه و هدیه الهی، ایشان تا به این سن، به هیچ بیماری سختی که نیاز به بیمارستان داشته باشد، مبتلا نگردیده است. 

تحصیل علوم دینی

در نتیجۀ تربیت و پرورش پسندیدۀ خانوادگی، و با هدایت و مشورت پدر بزرگ (آسید شمس الدین)  و عموی پدری (آسید صالح) ایشان در سن دوازده سالگی برای تحصیل علوم دینی، طلبۀ مدرسه علمیه شیخ علیخان  زنگنه تویسرکان  شد و از حضور عالمان و اساتیدی چون آیت‌الله شیخ محمد مدرس سبزواری (م۱۳۶۷ق؛ ۱۳۲۷ش)، شیخ قاسم رفیعی (م۱۳۳۳ش)، و بیشتر از همه، مرحوم آیت‌الله شیخ علی تألهی خرم آبادی (۱۲۵۹-۱۳۵۴ش) و برخی دیگر از اساتید دروس مقدماتی و سطح ، کسب فیض نمود. در سال های ورودی ایشان، حوزۀ تویسرکان کم و بیش از هفت شخصیت صاحب اجازۀ اجتهاد برخوردار بود و فضای مناسب و کاملی برای تحصیل علوم دینی برخوردار بود. به همین جهت، پایه ادبی و اصولی و فقهی طلاب در همان حوزه به خوبی تثبیت می گشت. از هم‌دوره‌ای‌های ایشان در حوزۀ تویسرکان می‌توان به شیخ عبدالحسین سبزواری، شیخ عبدالصالح سبزواری، سید الیاس شیخ‌الاسلامی (انصاری: ۱۳۴۳)، شیخ علی نانکلی، سید علی میرمعینی، شیخ ولی‌الله فوزی (بنگرید؛ انصاری: ۱۴۰۱)، شیخ منصور شریعتمداری، شیخ رضا شرعیاتی و سید عبدالاحد رضوی اشاره کرد. 

او سپس برای ادامه تحصیل در اواخر دهه چهل، وارد حوزه علمیه همدان شد و در آنجا از محضر بزرگانی چون مرحوم آیت‌الله محمدعلی دامغانی و مرحوم آیت‌الله آخوند ملاعلی معصومی بهره‌مند گردید. از هم‌دوره‌ای‌ها و دوستان همدانی ایشان می‌توان به مرحوم آیت الله شیخ محمد جابری عربلویی، سید فاضل حسنی، مرحوم شیخ باقر مهاجرانی و شیخ فخرالدین راحمی اشاره نمود.

از میان اساتید و بزرگان حوزۀ همدان، آقای مهدیانی با درس و بحث و مدرسۀ مرحوم آیت‌الله آخوند همدانی رفت و آمد زیاد و انس بیشتری پیدا کرد. حضور دایی شان سید ضیاء الدین مهدیانی در زمرۀ شاگردان برجسته و قدیمی مرحوم آخوند، سبب ارتباط و آشنایی افزونتری بود که برکات علمی و معنوی نیز به همراه داشت. آقای مهدیانی در حوزۀ همدان به جهاتی همواره محل اقبال و توجه مردم و علمای حوزه بود. از جمله بی پیرایگی، تواضع، خوش اخلاقی و تقوا، که در ایشان همواره مشهود بود. 

آقای مهدیانی با مرحوم آیت‌الله عربلویی هم‌دوره و هم‌کلاسی و از شاگردان آیت‌الله دامغانی بودند. یک‌بار که همراه فرزندش به دیدار آیت‌الله محمد جابری عربلویی، نمایندهٔ آیت‌الله سیستانی رفته بود، پس از پایان دیدار و به هنگام بازگشت، مرحوم عربلویی به فرزندشان فرمود: «پدر بزرگوارتان در مسائل و احکام فقهی مورد نیاز، بسیار متبحر و مسلط هستند.»

اجازه‌نامه‌ ایشان در امور شرعیه و اخذ وجوهات که توسط آیات عظام: علی تألهی (خرم‌آبادی)، محمدعلی دامغانی، شیخ رضا انصاری، آخوند ملاعلی معصومی و سید محمدرضا گلپایگانی اعطا و مهر شده است، با عناوین «عمده السادات» و «مروج الاحکام» و «ثقه الاسلام» و تصریح به «شایستگی» ایشان و با دعاهایی از قبیل «دامت برکاته» و «دامت افاضاته» مرقوم شده است. اجازۀ اول از آیت الله تألهی به  سال ۱۳۴۸ قمری و اجازۀ آخر از آیت الله گلپایگانی در ۱۴۰۴ قمری صادر شده است. (تألهی: ۱۳۴۸ق)

 او پس از مدتی تحصیل و اقامت در شهر همدان، به زادگاه خود بازگشت و بنا به دعوت مردم، در مساجد شهر سرکان و برخی از روستاهای تابعه از جمله: آرزووَج ، سنجوزان، گَشانی، شهرستانه، و سیستانه، به اقامه نماز جماعت، منبر و بیان احکام می‌پرداخت. در همین سال ها با دختر دایی خود که ساکن همدان بودند ازدواج کرد. همسری که تا هنگام شهادت، همراه وفادار آسید عزت الله بود و در مسیر تبلیغ دین با همه کمبودهاو سختی های زندگی طلبگی کنار آمده بود. 

قبل از سال ۱۳۴۵ شمسی، تعدادی از اهالی روستای ابرو از توابع بخش مرکزی همدان، در سرکان و روستاهای اطراف به دوره‌گردی و پارچه‌فروشی مشغول بودند. گاهی اتفاق می افتاد که شب‌ها به دلیل آشنایی سابق، برای استراحت به منزل پدر ایشان، مرحوم سید جمال‌الدین، می‌رفتند. بر اثر این رفت‌ وآمد ها، یکی از اهالی ابرو به نام مرحوم حاج عباس ایمانی، که سرپرست هیئت حسینی بود، به آقای مهدیانی ارادتی پیدا کرد و ایشان را برای اقامه منبر حسینی مناسب تر از دیگران می دید. مرحوم حاج عباس ایمانی به ابرو بازگشت و موضوع را به اهالی اطلاع داد. نتیجه اینکه در محرم سال ۱۳۴۵ بزرگان آبادی از ایشان دعوت کردند که برای موعظه و تبلیغ به روستای ابرو تشریف ببرد. همین دعوت تبلیغی سبب شد تا مردم علاقمند، از ایشان بخواهند به طور دائم در ابرو اقامت کند. اما از آنجا که ایشان فرزند ارشد خانواده بود و خاطر والدین برایشان اهمیت داشت، به ترک خدمت والدین رضایت نمی داد. مدت نزدیک به یک سال، بزرگانی از مؤمنین چندین بار برای دعوت به مرحوم سید جمال در سرکان مراجعه کردند تا بالاخره با وساطت عموی بزرگ، موافقت حاصل شد و در تاریخ ۳۰ آبان ۱۳۴۷، تعدادی از بزرگان و ریش‌سفیدان ابرو به سرکان رفته و خانوادۀ چهار نفرۀ آقا را برای آمدن به روستای ابرو همراهی کردند. (مهدیانی: ۱۴۰۳) 

اقامتی که اکنون به ۷۵ سالگی رسیده است ولی همچنان ارادت و محبت مردم مؤمن را به همراه دارد. چندین نسل، شاهد بوده اند که یک عالم دینی برای پاسخگویی به مسائل شرعی مردم، اقامه نماز از اذان صبح تا نماز شام، بیان معارف قرآن و اهل بیت (ع) و اقامۀ مجالس روضه و منبر حسینی، با فقدان امکانات، در منطقه ای اقامت گزیده بود که سرمای زمستان آن بسیار سخت و گاهی غیر قابل تحمل بوده است. قوت ایمان و کسب رضای خدا دو عامل اصلی است که روحانیت سنتی شیعه را به فعالیت های طاقت سوز در مسیر الهی وا می دارد و کارنامۀ آنان را پر بار کرده است. جمع زیادی از روحانیون و علمای دین، در تاریخ گذشته و معاصر، به این شیوه پسندیده عمل کرده‌ و هر جا که نیازی به اهل علم وجود داشته است برای برآوردن آن نیازها شتافته‌اند. از یک سو، اهل علم و فقه، ابتدا برای آموختن درستِ دین، به مفاد آیه «کوچ» عمل کرده و از خانه و زادگاه خویش برای تفقه در دین هجرت می کنند. (سوره توبه، آیه ۱۲۲) و از سوی دیگر، مردمی که پذیرای آنان می شوند مصداق آیه «یُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَیْهِمْ…» (سوره حشر، آیه ۹) شده‌اند و رستگارانی هستند که در توصیفشان می فرماید: «آنان دوست دارند کسی را که برای آگاهی دهی و تقویت ایمان به جانبشان مهاجرت کرده است.» همکاری دو جانبه روحانیت و مردم در تاریخ تشیع بر این پایه های قرآنی شکل می گیرد و در نتیجه، گونه ای از رفتار اجتماعی پدیدار می شود که عامل آن را «روحانی مقیم» می توان نامید.  

باری، در سال‌های اولیه اقامت در ابرو، ایشان  پیوسته برای دیدار با استاد ارجمندشان، مرحوم آیت‌الله آخوند، به همدان می‌رفت و از بیانات و نصایح ایشان بهره‌مند می‌شد. در یکی از دیدارها، مرحوم آخوند به ایشان توصیه فرمودند: «فلانی، مبادا بگویی مردم به مسجد نمی‌آیند، من هم به مسجد نروم. شما اصلاً تنها به مسجد بروید و نمازتان را در مسجد بخوانید».(مهدیانی: ۱۴۰۳) به همین صورت، اساتید و بزرگان حوزه با دقت در عملکرد شاگردان و دریافت کنندگان اجازات، از روحانیان فعال و تلاش های مفید آنان در هدایت مردم و تقویت مذهب، همه گونه حمایت می کردند. 

برای نمونه، در همان سال‌های اولیه که مردم با حجت الاسلام مهدیانی آشنایی کافی نداشتند، دو نفر از اهالی روستا برای پرداخت وجوهات، خدمت مرحوم آخوند می روند. حضرت آقا پرسیدند: «از کجا آمده‌اید؟» گفتند: «از ابرو». آخوند می فرمایند: «برگردید و پول را به فلانی بدهید، کاری نداشته باشید که وجه را به من می‌دهد یا نه». (مهدیانی: ۱۴۰۳) 

آقای مهدیانی فعالیت خود را به ابرو محدود نمی‌کرد و با روستاهای متعددی که اطراف ابرو قرار دارد نیز ارتباط داشت. بدین صورت تمام روستاهای اطراف که فاقد روحانی مقیم بودند با وجود ایشان دیگر کمبودی حس نمی کردند و مشکلات و مسائل خود را با ایشان در میان می گذاشتند. مردم مؤمن روستاهای اطراف ابرو از جمله روستاهای خاکو، سیمین، إنجلاس و فقیره  و همچنین عشایر منطقه از حاج آقا مهدیانی برای نماز، منبر و روضه دعوت می‌کردند. علاوه بر مجالس و محافل مناسبتی و خانگی که در همدان برگزار می شد. حضور ایشان در روستاهای مذکور، پیاده یا با مرکب و پس از احداث جاده های خاکی، با ماشین انجام می شد و در نتیجه، هیچ زمانی، در سرما و گرما، متوقف نگردید.

نماز بزرگترین فریضۀ الهی و ستون دین است و اقامه و برپایی آن در قرآن سفارش مؤکد دارد. عشق به دستور «اقیموا الصلاه» نماز را بپا دارید، در دل انسان های خداجو، موج می زند. اجتماع مؤمنان در مساجد به وقت نماز، برای دین، شکوهی دیگر می آفریند. همان طور که خلوت شدن مساجد از نمازگزاران، یا ترک نماز جماعت و خاموش شدن ذکر خدا از فضای مساجد، نشانۀ ایمان را از جامعه می زداید. «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَسَاجِدَ اللهِ أَنْ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ وَ سَعَى فِی خَرَابِهَا…؛ از آنکه از مساجد الهی ممانعت می کند و سعی در ویرانی آنها دارد، ظالم تر کیست؟» (سوره بقره، آیه۱۱۴) روحانیان با تقوا همواره این افتخار را داشته اند که آبادگر مساجد و محور اجتماع مؤمنان نماز گزار بوده اند. «إِنَّمَا یَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللهِ مَنْ آمَنَ بِاللهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ أَقَامَ الصَّلَوهَ وَ آتَى الزَّکَاهَ وَ لَمْ یَخْشَ إِلاَّ اللهَ فَعَسَى أُولَئِکَ أَنْ یَکُونُوا مِنَ الْمُهْتَدِینَ؛ مساجد الهی را فقط کسی آباد می کند که ایمان به خدا و روز قیامت دارد و زکات می دهد و جز از خدا نمی ترسد، امید است که اینها از هدایت یافتگان باشند.» (سوره توبه، آیه ۱۸)  

در سال ۱۳۹۹ با همه‌گیری کرونا، در مساجد بسته شد. در روستای ابرو نیز به توصیه مسئولین بهداشت، در تنها مسجد روستا بسته و قفل شد. ولی آسید عزت بدون هیچ گفتگویی و اعتراضی، بدون حاشیه و غوغا، در اوقات نماز به مسجد می‌رفت و جلوی در مسجد سجاده می انداخت و نماز می خواند. نمازگزاران هم که دیدند، آمدند و به ایشان اقتدا کردند. نتیجه این شد که در مسجد به فاصلۀ کوتاهی باز شد و مردم با رعایت فاصله و مسائل بهداشتی به اقامه نماز مثل سابق پرداختند و فریضه بزرگ جماعت که مایۀ خیر و نورانیت است، تعطیل نماند و حرمت خانه خدا شکسته و مسجد مهجور نشد.    

احداث باغ در سنگلاخ

آسید عزت، مرد کار بود. هر وقت از کار خانواده و مسجد و مردم و اصلاح دعاوی و اختلافات آنان و راهنمایی و ارشاد پیر و جوان، فراغت می یافت باید کاری می کرد و اوقات آزاد را علاوه بر عبادت و تلاوت و مطالعه، به کار می گرفت و استفاده می برد. به همین جهت به کاری اقدام کرد که برای اهالی روستا در آن سالها خیلی شگفتی داشت. 

داستان چنین بود که آقای مهدیانی در بالادست آبادی قطعه زمینی که تمام سنگلاخ بود و فاقد خاک مناسب برای کشاورزی یا احداث باغ و فقط چراگاهی فصلی بود، خریداری کرد. سپس با تهیه ابزار از کلنگ های مناسب و دیلم های آهنی سنگین و پتک و قلم و… به سراغ زمین یاد شده رفت. وقت های آزاد را به کار پرداخت و خانواده با او همراه شد. سنگ های لاشه زمین را تا عمق مناسبی از زمین جدا کرده و کرت های مناسب در شیب کوهپایه ای زمین ایجاد گردید و سپس آن را با خاک اندک قبلی و خاک آوار خریداری شده، خاک ریزی می کرد. سنگ های لاشه بیرون آمده را در دیوار کشی اطراف زمین استفاده کرد و زمین را به کرت هایی برای کشت صیفی جات و بخش هایی را به کشت درختان سپیدار و باقی را به درختان باغی مناسب منطقه، آباد کرد. این شیوه زندگی و تلاش برای مردم به ویژه جوانانی که می دیدند، درس آموز پشتکار و سختکوشی بود. این گونه کارها، خواه متوجه باشیم یا نه، کاری مطابق با آموزه های اهل بیت (ع) است. «علی (ع) می فرماید: «مَن وَجَد ماءً و تُراباً ثمّ افتقَرَ، فأبعَدهُ الله؛ هر کس آب و خاکی داشته باشد و با این حال، فقیر بماند، خدا او را از رحمت خویش دور کند.» (مکارم: ۱۳۷۴، ج۱۱/ص۱۶۴)  ایشان همزمان با رسیدگی به مزرعه و درختان، در برخی مواقع به پرورش چند دام سبک نیز در مزرعه احداثی اقدام می کرد، مثل بقیه مردم. او هیچگاه از این گونه اقدام ها ابایی نداشت. به همان شیوه ای که از «پیامبر (ص) نقل شده است که فرمود: علیکم بالغنم و الحرث، فأنهما یروحان بخیر و یغدوان بخیر؛ وظیفۀ شماست که به پرورش گوسفند و کشاورزی بپردازید که رفت و آمد هر دو خیر است.» (مکارم: همان)   

واقعه ای تلخ و صبری بزرگ

پس از پانزده سال سکونت در روستا، و تحمل در راه تبلیغ، واقعه ای تلخ در زندگی ایشان رخ داد. در تاریخ ۲۰ تیر ۱۳۶۱، مصادف با روز جهانی قدس، همسر ایشان، سیده طاهره مهدیانی، با زبان روزه و در انتظار اقامه نماز، بر اثر بمباران هوایی صدام در محل استادیوم قدس شهر همدان به درجه شهادت نائل آمد. یاور و همراه بیست سالۀ وی در زندگی و منبر و تبلیغ، به دیدار الهی رفت و مشکلات سید عزت‌الله مهدیانی چند برابر شد.

پس از این واقعۀ غمبار، علاوه بر اقامه نماز، منبر و سایر امور روستا، کارهای منزل، رسیدگی به فرزندان کوچک، از سه ساله تا شانزده ساله را به تنهایی و در غربت، با صبر و بردباری به انجام رساند. چنان که امام جمعه همدان، آیت‌الله شعبانی، در دیداری با ایشان گفت: «خداوند صبر عظیم به شما عنایت کرده است.» (مهدیانی: ۱۴۰۳) در این ایام سخت، مادرش مهد علیا با وجود پیری، مدت مدیدی به یاری ایشان رفته و به سرپرستی و مراقبت از دختر های کم سن و سال و آرامش آنان می کوشید. تا آنکه مدتی بعد، بانویی بزرگسال، مؤدب، ساده و صمیمی از اهالی محل را برای کمک به امور بچه ها و مزرعه، اختیار کرد و به همسری گرفت که همچنان با هم زندگی می کنند. 

سرانجام، آثار پیری و ضعف قوای جسمی، خود را در حادثه ای نشان داد. در مهر ۱۴۰۲، حجت الاسلام مهدیانی در کمال سلامت، از پله منزل شخصی افتاد و از ناحیه دست و شانه آسیب دید. به علت کهولت سن، امکان عمل جراحی وجود نداشت. پس از این حادثه دیگر از اقامه نماز در مسجد باز ماند و اکنون در منزل سکونت دارد و دوستان و خویشان به دیدارش می روند. گاهی برخی ارادتمندان برای طلب دعا و تبرک و گاهی به نیت شنیدن روضه ای دیگر و موعظه و حدیثی مکرر، با وی دیدار تازه می کنند.

گشاده رویی و حُسن خُلق

از ویژگی بارز اخلاق ایشان، یکی هم گشاده رویی و خلق شیرین ایشان است که معمولاً اسباب جذب و محبت اطرافیان از کوچک و بزرگ می گشت. عادتش بود که به بچه ها توجه می کرد و همیشه با آنان به شیرینی آمیخته با شوخ طبعی حرف می زد تا آنان را به لبخند وا دارد. در محضر بزرگان نیز حضوری آمیخته با ملاحت داشت. 

زمانی که آقازاده ایشان حدودا هفت ساله بودند خدمت مرحوم آیه الله آخوند همدانی رسیدند،حضرت آقا یک جلد کتاب بنام دره بیضا به آقای مهدیانی دادند ویک برگ اسکناس ۲۰ریالی به آقازاده اش هدیه دادند. وقت هدیه دادن اسکناس کوچک بیست ریالی که آقای آخوند گفتند: آقا کوچولو بیا بیا، بلافاصله حاج آقا مهدیانی به خنده گفت: حضرت آقا، ازآن بزرگها نیست؟. (مهدیانی: ۱۴۰۳) این گونه رفتارها سبب صمیمیت می شد و بندگان خدا احساس خودمانی بودن بیشتری می کردند. تا جایی که به خود اجازه مطایبه می دادند ولی این شیوه برای برخی که ندیده بودند، تا حدودی ناآشنا می نمود. در روایت زیبایی از حضرت جواد(ع) آمده که به نقل از پدرانشان، فرمود: انکم لن تسعوا الناس باموالکم، فسعوهم بطلاقه الوجه و حُسن اللقاء؛ دال بر اینکه شما نمی توانید با اموالتان برای مردم گشایشی حاصل کنید، پس با گشاده رویی و دیدار خوب، گشایشی برایشان باشید. (مجلسی: ۱۹۸۳م، ج۶۸، ص ۳۸۳) 

درروستای خاکو، فرد خیری بنام حاج هادی بود که هرساله روضه می گرفت و تمام اهالی روستا و تعدادی از رؤسای شهرستان همدان را دعوت می‌گرفت. گاهی وقت ها از آقازاده اش نیز دعوت می‌کرد. دریکی ازآن ایام، بعدازاقامه نماز ومنبر و صرف ناهار،میوه و شیرینی آوردند، حاج آقا مهدیانی گفت: حاج هادی، من باید از هرکدام اینها سه عدد بردارم. حاجی پرسید: برای چی؟ گفت: به سه دلیل، یکی اینکه سید هستم. دوم، قد بلند هستم. سوم، خوشگلم. او و حاضران خندیدند و حاجی گفت: بله میل کنید. در پایان مراسم، حاجی وجهی پول ویک ظرف عسل جلو حاج آقا گذاشت. پس ازچند لحظه، حاجی به شوخی گفت: حاج آقا نماز خواندید، روضه خواندید، ناهار ومیوه هم خوردید، دیگه برای چی نشستید؟ حاج آقا و حضار بسیار خندیدند. 

فردای آن روز یکی از رؤسای اداره که در جلسه حاج هادی دعوت و حضور داشت، به آقا زاده ایشان زنگ زده و با لحن منتقدانه، گفته بود: فلانی من هم، پدرم روحانی بود ولی تا این حد، مردم با او شوخی نمی کردند. ایشان هم پاسخ داده بود که حاج آقای من با مردم، خیلی خاکی وخودمانی است و مردم با ایشان خیلی احساس راحتی می کنند. (مهدیانی: ۱۴۰۳)

در جلسه ضیافتی در قم، مرحوم آشیخ حسن شفیعی اصفهانی (مقسّم شهریه طلاب بود) به شوخی به ایشان گفت که آقای مهدیانی امروز چهارشنبه است و ما باید ملاحظۀ سیادت شما را بکنیم. آقای مهدیانی بی درنگ با قیافه ای جدی گفت: شما عام ها (غیر سیدها) تمام سال را چهار شنبه می کنید، حالا یک روز و شب چهار شنبه را به اولاد پبیغمبرتان روا نمی بینید؟ آقای شفیعی خندید و گفت: تا حالا چنین جوابی نشنیده بودم. 

تجلیل مردم و قدردانی مسئولین

شاید بتوان ادعا کرد که در این زمانۀ بیش از نیم قرنی که بر اقامت ایشان در آبادی گذشته است، هیچ هفته ای سپری نشده است که مردم و اهالی، از کوچک و بزرگ، صبح و شام، گاه و بی‌گاه، در مسجد و کوچه، به ایشان دعا نکرده باشند و از حضورش سپاسگزاری ننموده باشند. مشاهده این بنده در طی سالیانی که برای سرکشی و دیدار با حاج دایی به منطقه ابرو رفته ام، در مسجد و کوچه و خیابان، جز احترام و ذکر خیر از ایشان و دعا و ثنا، به زبان فارسی و ترکی، چیزی نشنیده‌ام. این رفتار سپاس آمیز، امروزه به فضای مجازی هم کشیده شده است و برخی از جوان ترها در صفحات اقتصادی یا اجتماعی، با ارسال عکسی، از شخصیت و خدمات دینی ایشان قدردانی می کنند.     

در یکی از صفحات مجازی که مربوط به یک کارگاه تولیدی است، با عکسی از ایام جوانی ایشان، این نوشته به اشتراک گذاشته شده بود: « با سلام و احترام خدمت اهالی محترم روستای ابرو، تصویر فوق مربوط به حضرت حجت الاسلام و المسلمین حاج سید عزت الله مهدیانی، بیش از پنجاه سال پیش می‌باشد که به روستای ابرو تشریف آوردند و عمری در این روستا زحمت کشیدند و پیش نماز مسجد صاحب الزمان (عج) بودند. از خداوند متعال برایشان صحت و سلامتی خواستاریم و از زحماتشان در روستا و مسجد، ممنون و متشکریم‌. #همدان_روستای_ابرو # تولیدی _پوشاک…»

شخصیت ها و مراکز حوزوی همدان نیز در مناسب هایی از ایشان تجلیل به عمل آورده‌اند و کار ایشان را در خدمت به فرهنگ دینی و عبادت و دینداری ستوده‌اند. همچنین پس از حادثه، در زمان استراحت در منزل، آیه الله موسوی اصفهانی ریاست حوزه های علمیه استان همدان و آیت الله شعبانی نماینده ولی فقیه در استان وامام جمعه شهرستان همدان از نامبرده عیادت نمودند. حجت الاسلام عیسی بسطامی، مدیرکل مرکز خدمات حوزه های علمیه استان همدان نیز، در زمستان سال ۱۴۰۲ از ایشان عیادت کرد.

توسط اهالی محترم ابرو، مراسم تودیع و تجلیلی همزمان با سیزدهم ماه رجب ۱۴۰۳، در مسجد صاحب الزمان (عج) برگزار گردید که نماینده ولی فقیه، امام جمعه همدان آیه الله شعبانی سخنران مراسم بود. ایشان ضمن تمجید از فعالیت دینی حاج آقا مهدیانی  به مدت ۵۷سال در این منطقه، بر دو نکته تاکید داشت، «یکی اینکه حاج آقای مهدیانی بسیار صبور و با مردم خوب رفتار کردند و دوم اینکه مردم متدین ابرو و روستاهای حوالی، ایشان را واقعاً می خواستند و اگر خواستۀ مردم نبود، نمی توانستند به این مدت طولانی بمانند.» (مهدیانی: ۱۳۴۳) در مراسم تودیع ایشان، برخی از مسئولین شهرستان و استان حضور داشتند و با اعطای لوح تقدیر، تجلیل به عمل آمد. 

فرماندهی پایگاه بسیج‌ خاتم الانبیاء همدان نیز در اطلاعیه ای نوشت: «به منظور تکریم از خانواده معزز شهداء و روحانیت معظم ، جمعی از پیشکسوتان پایگاه بسیج خاتم الانبیا، با حضور در منزل حجهالاسلام حاج آقاسید عزت‌الله مهدیانی ضمن دلجویی از وی، از زحمات بیش از ۵۷ ساله ایشان در جایگاه امامت جماعت مسجد روستای ابرو،‌ تقدیر و از همسر مکرمه ایشان، شهیده روز قدس، مرحومه خانم سیده طاهره مهدیانی تجلیل شد.»

منابع:

۱-انصاری، حسین. مقاله: «زندگی و آثار شیخ ولی الله فوزی تویسرکانی»، سایت نگاه تازه: h-ansari.net، فروردین ۱۴۰۱٫

۲-انصاری، حسین. مقاله: «نماز و درس و منبر؛ کارنامۀ زندگی حجت الاسلام سید الیاس شیخ الاسلامی»، سایت نگاه تازه: h-ansari.net، اسفند ۱۴۰۳٫

۳-انصاری، حسین. مقاله: «شرح حال سید ضیاء الدین مهدیان تویسرکانی»، سایت نگاه تازه: h-ansari.net،بهمن ۱۳۹۸٫ 

۴-انصاری، حسین. یادمان تویسرکان، انتشارات انصاری، قم، چاپ اول: ۱۳۵۸.

۵-تألّهی خرم آبادی، علی. اجازه امور حسبیّه، موشّح به اجازات دیگران، سال صدور:۱۳۴۸ ق.

۶-شیرخانی، علی. حماسۀ ۱۹ دی، ویراستار: رضا شیخ محمدی، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول: ۱۳۷۷٫

۷-مجلسی، محمد باقر. بحار الأنوار، تحقیق: سید ابراهیم میانجی و محمد باقر بهبودی، دار الإحیاء للتراث، بیروت، چاپ سوم: ۱۴۰۳ ق-  ۱۹۸۳م، ج ۶۸٫

۸-مکارم شیرازی، ناصر. تفسیر نمونه، تهیه و تنظیم جمعی از فضلاء، دارالکتب الاسلامیه، تهران، چاپ سی و دوم:۱۳۷۴، جلد ۱۱٫ 

۹-موسوی ندوشن، مهشید. مقاله: «به وقت رفتن آن فروغ‌گستر دل آگاه؛ شرح حالی از مبلغ نستوه، شیخ حاجی علی انصاری»، سایت نگاه تازه: h-ansari.net، خرداد ۱۴۰۳٫

۱۰-مهدیانی، سید علی (فرزند حجت الاسلام مهدیانی)، مصاحبه مکتوب، اسفند ۱۴۰۳٫

IMG_20250407_152240_433

IMG_20250407_161443_720

IMG_20250407_155319_673

IMG_20250407_162610_454

 

 

CamScanner ۰۴-۰۷-۲۰۲۵ ۱۴.۳۷

۴ نظر برای این مطلب

  1. بسیار عالی و شکر الله مساعیکم

  2. سپاسگزار لطف شما هستیم.

  3. عرض ادب و احترام استاد بزرگوارم.
    قلم روان و سلیس شما در این مقاله، بر گیرایی و شیوایی این نوشتار افزوده و آن را خواندنی و جذاب کرده است.
    چقدر جناب سید عزت‌الله در راه نشر و‌تبلیغ دین مبین اسلام متحمل رنج و سختی شدند و چقد شما این رنج و سختی ها را زیبا و شنیدنی و‌خواندنی تصویر کشیدید . گویا زیبایی صبر ایشان را کاملا احساس کردید .
    چه بسا ترکیب «روحانی مقیم » و آیه‌ها را درست و زیبا، بیان و‌ چیدمان کرده اید.
    مثل سبک ادبی همیشگی خودتان
    که در تصویرسازی بی نظیر هستید و نوشته هایتان زنده و پویا هستند. این مقاله نیز از این مزیت برخوردار است.

    خداوند به شما و سید عزت‌الله مهدیانی، سلامتی، تندرستی و عمری طولانی و با عزت و برکت بیشتر عنایت کند و روح همسر شهید سید عزت‌الله نیز شاد و قرین رحمت الهی .
    ان‌شاءالله 🙏🙏🙏

  4. سلام بر شما. بسیار متشکرم.
    از اینکه جزییاتی از سبک و شیوه نگارش را یادآوری می کنید که سبب جلب توجه من و بلکه خوانندگان می شود و در بهبود کارها و رفع نواقص و معایب آن تاثیرگذار است، از شما قدردانی می کنم.
    نویسنده در اینگونه نوشتارها، گاهی با موضوع نوشتار، آن چنان همذات و هم‌صفات می شود که احساس یکی بودن با آن می کند. همین باعث مشارکتی روحی است که ابتهاج و سرور قلبی می آورد و بار سنگین روزمرگی،.. را سبک می سازد.
    خوشحالم که باز هم مقبول نظرتان افتاده است

    دعاگوی همگی هستم

یک نظر بگذارید