از قصه ی پامنبر نشین های ما، روانشاد علی پاک نیاشنوندگان منبرها همیشه یکسان نیستند. برخی خوش فهم اند و برخی دیریاب. برخی انگیزه دارند و جمعی بی انگیزه اند. بعضی به مباحث ما اهمیت می دهند و برخی بی تفاوت و بلکه شاید منکرند. در چنین حال و احوالی است که دیدن شنوندگان خوب، به معنای همدل و با انگیزه و جدی، برای گویندگان، یک غنیمت به شمار می آید و باید آن را پاس داشت. من هم در درازای عمر تبلیغی خود از انواع چنان مستمعان و پای منبر نشینانی بی بهره نبوده ام. با این تفصیل برای حضور برخی باید شکرگزار بود و برای آمدن یک یا چند تایی، از خدا صبر و بردباری طلبید. من البته بیشتر باید شکرگزاری کنم که بهره ام از موافقان و همدلان همفکر بیش بوده و از مخالفان و به ویژه مهاجمان آنان، کمتر اذیت دیده ام. آنچه که اکنون در پی بیان آنم این نکته است که عملا ما با شنوندگان خوب خودمان، در یک تعامل و همکاری دو جانبه قرار گرفته ایم و به نوعی کنشگری دو سویه ی رفتاری و کلامی به سر می بریم که در بیشتر مواقع، بسیار مبارک و فرخنده است. شنوندگان گاهی حضوری و البته شفاهی و همراه با شتاب و محافظه کاری، با ما گفتگو و دیالوگ سازنده ای دارند و در مواقعی بیشتر و با استفاده از فضای مجازی به صورت مکتوب و در آرامش به دیالوگ هایی ماندگار تر و تاثیر گذار تر اقدام می کنند. ارسال مقاله ها ، لینک ها، و معرفی کتاب ها بخشی از نتایج این گفتگوهای پیوند خورده با منبر است که پیش از پدیدآمدن فن سالاری های ارتباطی جدید، امکان تحقق نداشت. اما از آنجا که هنوز نشست های مذهبی ما رنگ سنت دارد و در برخی از آن مجالس اکثریت با کسانی است که یا پدیده های تازه را نمی شناسند یا رغبت و علاقه ای به استفاده و بهره مندی از آنها نشان نمی دهند، همیشه با دسته ای مخاطبان سنتی روبروییم که به طبع، بر همان شیوه های گذشته عمل می کنند. گفتگوهای شفاهی یا یادداشت های مکتوب کاغذی. امروزه شمار این گونه کسان، رو به کاهش دارد. یکی از عوامل آن، درگذشت برخی از شنوندگان خوب ماست. مرگ و فراق آنان برای من همواره سخت و تلخ است زیرا جای خالی آنان را به خوبی می بینم. اینگونه آدمها تا هستند نقش آشکار و پنهانی در بهبود گفتگوهای منبری ما دارند که کمترین اثر بخشی آن، دلگرمی و جدی تر شدن گوینده در پرداخت موضوع منبر است. گزاره 《مستمع، صاحب سخن را بر سر ذوق آورد》هنوز علمی و قاعده وار است. برخی از وارد شدگان در گفتگو، به دوستانی همیشگی و برخی به خاطره ای خوب و به یادماندنی تبدیل می شوند. در همین استان یزد برخی را پس از سالها که از درگذشت ایشان می گذرد به نام و نشان هایشان در خاطر دارم مانند آقای افتخار پور، حاج محمد میزانی، حاج محمود دانشیان، دکتر شاهی، دکتر محمد رادی، سید رضا امنیه، ووو…که باید در فرصتی مناسب -اگر دست بدهد- خاطره هایی از آنان را باز گفت. یکی از کسان، از گروه بالا، شادروان آقای علی پاک نیا بود. او به مجالس مرکز شهر که در محله های پیرامون میدان مارکار برگزار می گشت حاضر می شد. مشخصه ی روشن او در یزد “شهر دوچرخه ها” به قول زنده یاد جلال آل احمد، دوچرخه اش بود که با آن آمد و شد می کرد. همیشه یک دستی یا دو دستی، دست به فرمان بود. سواره یا پیاده. بیشتر وقت ها، هنگامی که در مجلس، آرام و موقر نشسته بود، برق نگاهش مرا متوجه حس و حال او در شنیدن یا نیوشیدن مطالب و مباحث می ساخت. تقریبا پس از هر حضوری که داشت گفتگویی کوتاه نصیب می شد و نکته ای نگفته یا گفته را یادآوری یا تاکید می کرد. گاهی هم قلم و کاغذی برگرفته و یادداشت مفیدی می نوشت و با ادب و بزرگواری، لبخند بر لب، به دستم می سپرد. حافطه خوبی از شعرهای ناب بزرگان و حکمای ایرانی داشت. معمول بود که اگر شعری متناسب با موضوع بحث داشت پیشکشمان کند و به ترتیب بیشنه، از شعر های مثنوی، عطار، حافظ و عراقی باشد. شور و علاقه ای به عرفان اصطلاحی متداول در او به چشم می خورد. به توحید عاشقانه ای باور داشت که زبان و بیانش را در اشعار و تمثیلات بزرگان عرفان یافته بود. برای مثال با اینکه وحدت وجودی نبود ولی برای بیان بی پردگی و رفع حجاب عاشقانه میان بنده و خالق، از منظر شعر و گفتار عارفان، ابیات و گاه جمله ها و حکایاتی دلنشین را باز می گفت. نوشته های کوتاهی که پس از پاره ای منبرها به دستم میداد دلگرمم می کرد که هنوز مستمعانی حاضر القلب، پای منبرها هستند که در برخی نشست های چرت آلود و زورکی و به دستور! که در تالارها و سالن های آنچنانی برگزار می شود، دیدنی نیست. اندوه آنکه از درگذشت وی بی اطلاع ماندم و وقتی که از برخی پای منبر نشین های خودم، از نبودنش سراغ گرفتم، از کوچ بی هیاهوی او خبر دادند. اکنون دست نوشته ای از ایشان را در یادداشت چند بیت مشهور از مثنوی را که در مدیحت مولایمان علی(ع) است در اینجا به رسم ادب و به پاس یادکرد و نگهداری “جانب وفا” از آن دوست سفر کرده می گذارم. این نوشته را در یکی از همان جلسه ها و بدون آمادگی قبلی، بر تکه کاغذی از دفتری نوشته است. سادگی و بی آلایشی روح و ارادت آمیخته با حس حال او را در این چند سطر به خوبی می توان یافت که البته به درخواست من آن را با قلمی دیگر نام نویسی کرده است. روحش شاد و روانش مینوین باد.
یک نظر برای این مطلبیک نظر بگذارید |
استاد گرامی ، منبرهای شما همیشه جذاب، نو و شنیدنی است.