تقریر حقیقت، حلاوت دارد

نگارش در تاریخ ۱۶ مرداد ۱۳۹۷ | ارسال شده در بخش گاه نوشت ها، گفتگوها | هیچ نظری

نویسنده کانال خرد منتقد به بخشی از داستانی از رمان نویس مشهور اسپانیایی میگل د اونامو که هشتاد و اندی سال پیش درگذشته است، استناد کرده و آنرا دست مایه بیانی از تلخی و رنج نهفته در بیان حقایق قرار می دهد تا میان درک حقیقت و رنج انسان، تضادی تراژیک را به تصویر بکشد و آنرا درشت نمایی کند. غافل از اینکه رنج کشیش داستان اونامو، رنج حاصل از درک حقیقت نیست بلکه در نگاه تحلیلگرانه، ناشی از کتمان عقیده است و حرکت بر خلاف باور پذیرفته‌ی خود است. کشیشی که سالهاست باورش به رستاخیز و رحمت خدا و جهان جاودانه آخرت را از دست داده اما برای مردمش و تسلا و آرامش آنان، آیه هایی از انجیل را می خواند که به آنها باور ندارد و باطلشان می شمارد.
پیداست چنین آدمی از درک حقیقت (حتی به معنای آنکه درستتر است) و بیان و انتقال آن به دیگران، رنج نمی برد بلکه از دورویی و پنهان کاری خود و فریفتن مردم یا سرگرم کردن آنان با عقایدی که پوچشان می شمارد در رنج و عذاب درونی به سر می برد. رنج دوگانگی ظاهر و باطن خودش. عذاب گفتن و نمایش دادن چیزهایی که به آنها به شدت بی باور شده است و این البته رنج بزرگی است اما هیچ ارتباطی به حقیقت و عالم حقایق ندارد.

شک نیست که درک حقیقت، که بخشی از جریان تقریر حقیقت شمرده می شود، شیرین ترین جرعه ای است که در کام آدمی می تواند بنشیند و روح را دریایی کند و ذهن را طراوت و روشنی ببخشد. وقتی که کمیل شهید از امام علی(ع) پرسید که «حقیقت چیست؟» و علی (ع) با شگفتی از او پرسید که «تو را با حقیقت چه کار است؟» سبب گفتگوی امام، تعجب از همین بزرگی و فرخندگی حقیقت بود که آیا کمیل به وسعت ظرفیت درک و دریافت حقیقت رسیده یا نه؟ آنگاه پاسخ روشنگرانه اش را آغاز کرد که هر حقیقتی را روشنایی است…آیا روشنایی حقیقت رنج آور است؟ آیا درک و دریافت واقعیت ها، از حیث درک و آگاهی، دردآور است و عذاب دهنده؟ اگر چنین است پس باید گفت زهی جهل و فرخنده نادانی که اسباب طراوت و شادمانی است.!؟
آیا وقتی ارشمیدس پاسخی از حقیقت دریافت، ماتمزده گشت؟ یا شورآفرین و شادی کنان به برزن و کوی شتافت در حالی که سر از پا نمی شناخت؟ یا نیوتن از درک حقیقت افسرده گشت؟ یا چه چیزی گالیله را در برابر هزاران چشم که منکرانه در وی می نگریستند شورمندانه بر حقیقت پای فشاری می آموخت؟!

آنچه در مسیر تقریر حقیقت، کار را بر تفهیم کنندگان حقایق دشوار می کند دشواری‌هایی است که مخالفان و مخاطبان بر آگاهان و روشنگران جامعه تحمیل می کنند و راه را به ناهمواری می کشانند. هر چند طی چنین مسیر دشواری برای بسیاری از انسان های مصمم و استوار، هرگز تلخ وش نمی شود و رنج‌های این راه را شیرین و گوارا می بینند.

باری، نویسنده کانال خرد منتقد، ناصوابانه به داستان «حضرت مانوئل خوب شهید» استناد می کند تا دیدگاه نویسنده اش را در تناقضی غم انگیز که میان حقیقت و رنج تصور کرده و بدان گرفتار آمده است را به رخ ما بکشد و این را بپرسد که چه باید کرد؟ آیا باید به مردم رنجدیده، حقیقت را گفت و بر رنج آنان افزود؟ یا آنکه باید حقیقت را پنهان کرد تا از رنج آنان کاسته شود؟ اگر چه خود در رنج بی پایان بمانیم!؟
پرسشی که از بنیان نارواست زیرا میان بیان حقیقت و رنج آدمی جدالی نیست. بلکه هر چه هست از عوارض و تغییرها است نه ذات دوگانه حقیقت و رنج.
مقدمه را کوتاه کنم و شما را به متن نوشته کانال و سپس گفتگویی که با جناب علیزاده در باره آن داشته ام وا می‌گذارم.
دهم مرداد ۹۷ یزد

? تقریر حقیقت یا تقلیل مرارت؟

“اونامونو” در داستان قدیس مانوئل نیکوکار شهید، (کتاب هابیل)، به شرح احوال و افعال “دن مانوئل” می پردازد. کشیشی که مردم را دوست داشت و در تمام اوقات در خدمت مردم بود و با آنها رنج می کشید. با همگان در نهایت مهربانی و ملاطفت رفتار می کرد و در صدایش اعجاز آسمانی نهفته بود. مردم نیز بشدت او را دوست داشتند. کشیشی که “همه ی عمرش را در سر و سامان دادن به ازدواج های شکسته بسته، و به راه آوردن فرزندان ناخلف، یا آشتی دادن پدر و مادر با فرزندان گذرانده بود و از همه بدتر می کوشید که آزردگان روحی را تسلی و کسانی را که مشرف به مرگ بودند آرامش ببخشد.”

دن مانوئل با صدایی محزون و ملکوتی اش دعا می خواند و نیایش می کرد. می گریست و شنوندگانش را به گریه وادار می کرد و چندان که شوری در جمع می افتاد و تارهای روح شان را به اهتزاز در می آورد. “هنگامی که در جمعه ی پیش از عید پاک می خواند: الهی، الهی! چرا مرا ترک کردی؟ (انجیل متی، باب بیست و هفتم، آیه ۴۶)، شیون در انبوه خلق می افتاد، به سان باد شمال که بر آب های دریاچه می وزید. گویی به صدای عیسی مسیح گوش فرا می دهند.” اما چنین کشیشی تمام عمر را در فراز و نشیب بی ایمانی و لحظات دردناک تناقضی درونی دست و پا می زد. چونان مسافری سرگشته و پریشان بود و جدالی بی پایان و نزاعی عمیق روحش را در هم می کوبید. وقتی دعا می خواند و به این بند از دعا می رسید که: من به رستاخیز بدن ها و حیات ابد ایمان دارم، صدایش را آهسته می کرد و در حقیقت او خاموش می شد.

? “اونامونو” در این داستان، دو نکته را پررنگ می کند:

❗️ ۱٫ وضعیت تراژیک تناقضی سهمناک و رنج آور میان حقیقت و رنج
❗️ ۲٫ تاکید بر این نکته که در مصاف میان حقیقت و رنج، باید به کاهش رنج و آلام مردم کوشید.

آن چنان که “دن مانوئل” بر این باور بود که شاید حقیقت چندان تحمل ناپذیر و هول انگیز و تلخ و مرگ بار باشد که مردم عادی نتوانند با آن زندگی کنند. کدام حقیقت؟ همان که حیات ابدی وجود ندارد. اما “دن مانوئل می گفت”: مردم با حقیقتی که من قبول دارم یک لحظه هم نمی توانند زندگی کنند. مرا فرستاده اند این جا که دل بندگان خدا را خوش کنم، خوشحالشان کنم و به این خیال بیندازمشان که جاودانه اند. مهم این است که بدون تشویش و در صلح و صفا زندگی کنند و بگذاریم زندگی شان را بکنند. این همان کاری است که کلیسا می کند، زندگی را برای شان زیستنی جلوه می دهد. همه ی ادیان چنین اند که به معتقدان خود حیات روحانی می بخشند، دردهای شان را تسکین می دهند.

داستان مانوئل، جدال میان حقیقت و رنج است. او حقیقت را می پوشاند تا مردم بتوانند زندگی کنند و با این کار از کوله‌بار رنج مردم می کاهد. از باورهایی دم می زد که خودش به آن باور نداشت. و از این رو، خود او بود که در اقیانوسی از رنج و در تلاطم امواج درونی غوطه می خورد.

به راستی چه باید کرد؟: تقریر حقیقت و یا تقلیل مرارت؟

✍️ علی زمانیان – …۹۷/۰۵/۱۱

https://t.me/kherade_montaghed

استاد حسین علیزاده:
نکته.

بنظر میرسد الجمع مهما امکن اولی من الطرح است , یعنی لزوم جمع هردو حتی الامکان.
اما در تعارض آشتی ناپذیر ایندو , تقدم با بیان حقیقت است که همه چیز باید در خدمت آن باشد , بویژه بیان حقیقت برای کسانی که ظرفیت بیشتری برای درک آن نشان میدهند, اولویت بیشتری دارد…
در غیر اینصورت اگر مرارت خیلی شدید بود , تقلیل آن مقدم و بلکه ضرورت است بویژه برای آنان که ظرفیت کمتری دارند و رنجشان فوق طاقت است.

حسین انصاری:
مگر ما هم معتقدیم که «حیات ابدی» وجود ندارد تا در بمانیم که این حقیقت تلخ را تقریر کنیم یا نه؟ یا در این اندوه بمانیم که آیا مردم تحمل شنیدن و باور آنرا دارند یا نه؟

ما معتقدیم که جهانی باقی پیش رو داریم که در آن با خدایی مهربان روبروییم همچنانکه در این جهان فانی در سایه «بلده طیبه و رب غفور» سکونت گرفته‌ایم و در سیری که برای دیگران تلخ و تنگ است مخاطبیم به این حقیقت که «سیروا فیها لیالی و ایام آمنین».

استاد علیزاده:
درست میفرمایید البته از منظر دینی. اما رویکرد یادداشت صرفا عقلی _فلسفی است و با صرف نظر از باورهای ایمانی. قاعده الجمع هم در اینجا عقلانی بکار رفت نه از باب تعادل و تراجیح اصول فقه.

حسین انصاری:
متشکر از توضیح شما.

ولی در مجموع، یادداشت آقای زمانیان فاقد رویکرد دقیقی است و هیچ نشانی از مخاطب شناسی در خود ندارد. بیش از هر چیز به لذت جناس موجود در تعبیر «تقریر حقیقت یا تقلیل مرارت» گرفتار شده است. آقای زمانیان ارشد جامعه شناسی خوانده است و اینها مباحث فلسفی است. شاید بهتر همان باشد که در تقریر حقیقت و تقلیل مرارت به نوشته های استادان این مباحث مانند جناب دکتر ملکیان آدرس بدهیم و دیگران را به خوانش آنها فرابخوانیم اگر رویکرد عقلی و فلسفی به بحث داریم.

پی‌نوشت:
مقاله «تقریر حقیقت و تقلیل مرارت وجه اخلاقی وتراژیک زندگی روشنفکری» از استاد ملکیان را در این آدرس میتوانید بخوانید.
https://3danet.ir/تقریر-حقیقت-و-تقلیل-مرارت/

یک نظر بگذارید