«پیدایی فاطمه سلام الله علیها» موضوعی است که نویسنده، در باره مبانی و مستندات آن در چند سخنرانی اخیرا (بهمن ۱۳۹۷) توضیح گفته است و در آن گفتارها در صدد پاسخگویی به انکاری بوده است که در برخی نوشتارهای تازهٔ عربی، منتشر شده در کشورهای شمال آفریقا دیده شده است. نوشتارهایی که منتشر کنندگانش به طور کلی و اجمالی در پی نفی جایگاه روشنی برای زندگی، تاریخ، سرگذشت، عملکرد و موضعگیری های حضرت فاطمه(س) برآمده اند و سعی باطلی کرده اند تا دست آویزهایی تاریخی پیدا کنند دائر بر اینکه آن بانوی بزرگ، گویا چیزی یا زمینه ای برای عرض وجود در تاریخ زندگی خویش نداشته است و در عصر حیات پیامبر(ص) فاقد جایگاه اجتماعی تأثیر گذار بوده است و دوران عمر بسیار کوتاه وی پس از وفات پدر نیز فرصت حضور فعال اجتماعی و سیاسی را از وی گرفته بود.
برای پاسخ به این سست اندیشی هایی که انگیزه های مذهبی دارد و به قصد کوچک کردن جایگاه و نقش بزرگ آن قدیسهٔ آسمانی و از سوی مدعیان روشنگری/بازنگری دینی صورت می گیرد؛ راههای متعدد علمی هست اعم از بررسی های درون متنی در قرآن و حدیث/سنت اسلامی و نیز بحث و بررسی های تاریخی و نیز سنجش میزان و اندازه تأثیر گذاری در تاریخ و جوامع اسلامی.
اکنون با صرف نظر از بخش های اول و دوم، یادآوری می شود که پیرامون این بخش سوم مستندات فراوان و شواهد شگفت انگیزی وجود دارد که در حوزه های مهمی چون سیاست و فرهنگ و تمدن، رد اندیشه های تابناک و پیشگامی آن بانوی بزرگ را در موفقیت و توسعه بخش های بزرگی از جوامع اسلامی و به ویژه شیعی در آنها دیده می شود.
شواهد ادبی، از عربی و پارسی، گنجینهٔ بزرگی از این حقیقت نمایی تاریخی را در خود دارند که در این میانه نمی توان این ابیات را از کهنترین شاعر فیلسوف ایرانی، حکیم ناصر خسرو قبادیانی(۳۹۴–۴۸۱ ه) در این روزهایی که به سوگوارهٔ فاطمیه، دلها مشغول و محزون است نادیده گرفت و رشک و اشک خویش را بر سابقهٔ گذشتهٔ این سرزمین، آشکار نکرد و به مویه ننشست. حکیمان شیعهٔ ایران زمین در پهنهٔ ادبیات، از نثر و نظم، چنان بذر عقیده و حکمت و اخلاق پاشیدند و زمینه را فراهم ساختند تا با همهٔ نامردی ها و نامرادی ها، فرهنگ حقیقت خواه تشیع به بار بنشیند اگر چه بازهٔ زمانی درازی سپری شد. و اکنون، این بخش ها از میراث کهن عقیده مردم این سرزمین، نیازمند تحقیق و تحلیل است نه حذف و سانسور. باز پرسی از چند و چون اشعار آنان، حق و بهره ما از آگاهی است و نیاز سرزمین و آیین.
القصّه، ناصر خسرو در یکی از قصاید خود بر مردم ناصبی زمانه اش تاخته است و آنان را بر دشمنی پیوستهای که با خاندان رسالت و ائمهٔ هدایت داشتهاند، سخت نکوهیده است. گزیده ای از آن قصیده در اینجا یاد کرده می شود.
گشتن این گنبد نیلوفری
گر نه همی خواهد گشت اسپری
هیچ عجب نیست ازیرا که هست
گشتن او عنصری و جوهری
هست شگفت آنکه همی ناصبی
سیر نخواهد شدن از کافری
با تو من ار چند به یک دین درم
تو ز ره من به رهی دیگری
لاجرم آن روز به پیش خدای
تو عُمری باشی و من حیدری
فاطمیام فاطمیام فاطمی
تا تو بِدَرّی ز غم ای ظاهری
فاطمه را عایشه مارندر است
پس تو مرا شیعت مارندری
شیعت مارندری ای بدنشان
شاید اگر دشمن دختندری
من نبرم نام تو، نامم مبر
من بریام از تو، تو از من بری
(دیوان اشعار /قصیده شماره ۲۲۷)
از نکات مهم این قصیده، علاوه بر مسأله اهمیت برائت در اندیشه مذهبی ناصرخسرو؛ این است که او فرهنگ عمومی و حاکمیت سیاسی عصر خودش را نیز در این قصیده، هنرمندانه گنجانیده است. او به خوبی شرح و گزارش می دهد که در آن روزگاران چگونه مورد هجوم مخالفان اهل بیت علیهم السلام قرار داشته است و تا چه اندازه با اندیشه های فاطمی و حیدری، به تعبیر خودش، ستیزه گری می کرده اند. عمق این تاخت و تازها را تا اندرون خانه ها و خانواده ها از تعبیراتی چون مارندری (نامادری) و دختندری (نادختری) می توان دریافت. همچنانکه به روشنی از فشارهای اجتماعی و سیاسیی یادآوری می کند که به آوارگی او و گریز از وطن و خویشان انجامیده است.
گرچه مرا اصل خراسانی است
از پس پیری و مهی و سری
دوستی عترت و خانهٔ رسول
کرد مرا یمگی و مازندری
مر عقلا را به خراسان منم
بر سفها حجت مستنصری
حکمت دینی به سخنهای من
شد چو به قطر سحری گل طری
ننگرد اندر سخن هرمسی
هر که ببیند سخن ناصری
گرچه به یمگان شده متواریم
زین بفزوده است مرا برتری (همان)
شاعر حکیم آشکارا از متواری شدن خود از سرزمین خراسانی سخن می گوید و سبب آن را دوستی عترت و خاندان رسول(ص) ذکر می کند. حکایت رنجی را که در این ابیات نهفته است، شرحی جگرسوز باید و چشمی خون افشان. این دردنامه را باز گفتن، کاری سرسری نیست و زبان و قلمی می طلبد که درد هجران و رنج عشق اهل بیت(ع) برده باشد.
فشار بی امان و پیوسته ای که مجموعه ای متشکل از ۱) فقیهان سنی و ۲) حاکمان و خلافت مرکزی و ۳) عوام و توده های ناآگاه و تحت تاثیر، بر هواداران تشیع فاطمی و شیعیان علی(ع) وارد می کرده اند و به یقین عمق و حجم آن تضییقها و تهاجم ها، آن چنان که جریان داشته است به ما نرسیده است.
برای مطالعه بیشتر، یادآور می شود که متن کامل قصیده و شرح مبسوطی در باره اصطلاحات و لغات آن در کتاب «شرح سی قصیده حکیم ناصر خسرو قبادیانی» از دکتر مهدی محقق، (نشر انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، تهران دوم، ۱۳۸۸) قصیدهٔ بیست و پنجم کتاب، صفحه ۳۲۲-۳۳۴، آمده است. این نکته را نیز بیفزایم که کتاب نامبرده نخستین بار در سال ۱۳۶۹ توسط انتشارات توس چاپ شده که به چاپ دوازدهم رسیده است. همچنانکه در تاجیکستان به عنوان کتاب درسی دانشگاهی شناخته و سال ۲۰۰۳ م نیز به خط سیریلیک برگردانده شده است.
این نکته را از احوال خود نیز بیفزایم که نخستین آشنایی من با ناصرخسرو به گونه ای که بشود نام آشنایی بر آن گذاشت به سالهای نوجوانی ام بر گشت می کند. آنگاه که در کتابخانه شخصی پدرم – روحانی تکلیف گرا و مسئولیت شناس، که روزگار عمر پر برکتش درازتر باد- کتاب ۸۰۰ صفحه ای «فیلسوفان بزرگ تاریخ» نوشته بابک، ح، با جلد سلوفان حنایی رنگش، را دیدم و با شیفتگی، بخش هایی از آن را می خواندم که گیراترین بخش آن برایم، ناصر خسرو قبادیانی بود. برانگیختگی و تغییر و تحول شخصیتی که آگاهانه در او به وجود آمد و مسیر زندگی اش را از دربار و دیوانداری حکومت های محلی وابسته به خلافت عباسی، یکباره جدا ساخته و او را به حقیقت جویی واداشته بود. شرح سر بستهٔ سفرها و گفتگوهای مذهبی و معرفتی او پیام های روشنی از ارزش تکاپو در مسیر عرفان و آگاهی در آستانهٔ ورود به دوران جوانی برای من داشت و کم و بیش با آنها به گونه ای همذات پنداری می کردم. ارادهٔ روحی قبادیانی، را می ستودم و به او علاقه ای افزون یافته بودم. اما با این همه به دلیل ضعف شدید دانشم از ادبیات پارسی کهن، نمی توانستم به خوبی با اشعار او همراه بشوم آن چنان که با شعرهای شاعران متأخّر. هر قدر که با شعر او دشواری زبان و وزن داشتم با پسینیانش راحت تر و آسوده تر بودم. البته این دشواری به مرور زمان کم و کمتر شد تا جاییکه بعدها برخی از شعرهایش برایم بسیار دلنشین و روان گردید به همان اندازه که شعر حافظ و سعدی بر زبانم روان و شیرین است.*
پی نوشت:
*. در بارگذاری دوم این مقاله به گزارش کوتاهی نوشته استاد حسین علیزاده در باره کتاب آسمان و خاک برخوردم که چون این کتاب برای مطالعه کنندگان ناصر خسرو بسیار کتاب نافعی است گزارش را بی تصرفی در اینجا می گذارم.
آسمان و خاک: الهیات شعر فارسی از رودکی تا عطار : این کتاب به بررسی علم کلام و تأثیر آن در شعر فارسی در دوره سامانی و غزنوی و سلجوقی اختصاص دارد. مؤلف کلام را علمی تألیف کرده است که غرض آن مانند حکمت و تصوف، وصول حقیقت است. مؤلف پس از بیان مقدمه مفصلی درباره کلام و وجه تسمیه و فایده آن، بررسی مسائل و مباحث کلامی را در شعر فارسی از رودکی آغاز میکند. لازم به ذکر است که بررسی توحید و رد تشبیه، عدل و فضل، معراج، شناخت، معاد، سعادت رؤیت، جبر و تفویض، قضا و قدر …. نشان میدهد که شاعران سنیمذهب غالبا در جهت حکومت وقت سخن گفته و گاه تنها به مصطلاحات کلامی پرداختهاند، اما شاعران شیعیمذهب از شعر و کلام برای اثبات حقانیت تشیع سود جستهاند و با احاطه بر این و قوت استدلال و فصاحت و بلاغت در مقام متکلم و شاعر به رد آرای سایر متکلمین پرداختهاند. کتاب مملو از شواهدی از دیوانهای شاعران گوناگون در دوره مورد بحث است که با توضیحات مؤلف قرین شده است. کتاب از چهار فصل به این شرح تشکیل شده است: فصل اول: علم کلام و تأثیر آن در شعر فارسی؛ فصل دوم: از رودکی تا قطران تبریزی؛ فصل سوم: ناصر خسرو؛ فصل چهارم: از سنایی تا عطار.
خدا قوت جناب استاد انصارى عزیز. از خواندن مقاله مجمل و مفیدتان بسیار بهره بردم و به داشتن چنین بزرگانى در عرصه فرهنگ و ادب و حکمت این سرزمین به خود بالیدم. جاى بسى مباهات و سرور است که از دیرباز چنین بزرگانی با عزمی راسخ سنگربان و مدافع خاندان نبوت و رسالت از انحرافات زمانه خود و بَری از کرده غاصبان و اشرار پیش از خود بودهاند. قلمتان در نوشتن، زبانتان در گفتن، فکرتان در اندیشیدن براى اهل بیت عصمت و طهارت (ع) پرتوان باد. سپاس.
جناب علمچی
با سلام و تشکر، بسیار خرسندم و خداوند را شکرگزاری می کنم که در این روزگار وانفسای فرهنگ و دین و پرهیز و گریزانی حتی اهل مدرسه از گفتگوها و گفتمان های بنیادین دین و مذهب، به نوشته ها و تلاش ها و خوانش های امثال شما دلگرم می شوم و نیرو می گیرم. دعای خوبان در حق شمایان مستجاب و روزگارتان پر از نور و روشنایی آفتاب باد.