مقدمه
کمتر حادثهای مانند انقلاب مشروطه، در سالهای پس از رخداد آن تا انقلاب اسلامی، با تفسیرهای مختلف و متفاوت، معرفی و گزارش شده است؛ مسألهای که تاکنون نیز ادامه دارد و جریانهای مختلف، هر کدام، به تناسب خاستگاههای فکری و مواضع خود، در این که مثلا طرفدار تجدد باشند یا مخالف آن، تفسیر خاص خود را از آن ارائه میدهند. اما همه اینها، صرف نظر از رویدادهای روزانه این انقلاب است که بخشی از آن با اتفاق نظر مورخان و بخشی هم با اندکی تردید، در کتابهای تاریخی آمده است. در اینکه داستان از کرمان آغاز شده، در تهران، بازرگانان چوب خورده، و سپس علما در حضرت عبدالعظیم تحصن کردهاند و همه اینها سال ۱۳۲۳ ق بوده، اتفاق نظر هست. در سال ۲۴ بار دیگر آتش اعتراضات شعلهور شد، و این بار علما به قم رفتند و مردم تهران هم عازم سفارت انگلیس شدند. سپس عین الدوله عزل، و مشیرالدوله به سمت صدر اعظمی رسید. فرمان مشروطه هم صادر شد، مظفرالدین شاه مرد و پسرش محمدعلی آمد. از اواسط سال ۱۳۲۵ ق جدال میان مجلس و محمدعلی شاه از یک طرف، و طرفداران دو طرز فکر درباره مشروطه، مخالف و موافق بالا گرفت، و در نهایت در سال ۲۶ پس از حمله به کالسکه شاه، نیروهای وابسته به شاه، به مجلس حمله کردند، و عده ای را کشتند. شماری هم تبعید شدند. این اتفاقات در متون مشروطه با دقت آمده است.
این بنده خدا در کتاب «مشروطه شهری» توضیح دادهام که تلقی از مشروطه در شهرها متفاوت بود. تهران، ترکیبی بود، تبریز و اصفهان، دو صورت مختلف از مشروطه داشتند. مشهد و قزوین و جنوب ایران هم همین طور. اما فارغ از این، مسأله دیگر انعکاس اخبار مشروطه تهران در شهرهاست. به عبارت دیگر، تاریخ مشروطه، در تهران و تبریز نوشته شده، اما در شهرها چه اخباری با چه زاویه ای انعکاس مییافته است؟ این اخبار اغلب از طریق تلگراف بوده و بیشتر خواص، طی چند روز پس از هر حادثه از جزئیات آن رویدادها باخبر میشدهاند.
متنی که در پی خواهد آمد، در مجموعه یادداشتهایی است که روی صفحه اول آن نوشته شده: «مجموعه ضیاءالدین تویسرکانی، شامل آثار و اشعار خود و حاجی محمدنبی پدرش و یادداشت تاریخچه مشروطیت و بعضی وقایع و اشعار متفرقه». این یادداشت باید از مرحوم باستانی راد باشد که توضیحاتی هم در ادامه دارد. این مجموعه، حاوی یادداشت های زیادی است که در واگویه کردن اخبار منطقه غرب طی دوره ناصری و پس از آن تا مشروطه، مهم است. به علاوه، اشعاری در جای جای آن از افراد مختلف نقل شده است که بسیاری از آنها می تواند منحصر باشد.
شرح حالی از پدر نویسنده، محمد نبی تویسرکانی در کتاب «یادمان تویسرکان» (به کوشش حسین انصاری) درج شده که عینا، در وبلاگ hadeian.blogfa.com/post-26.aspx آمده است. در این شرح حال، فهرستی از آثار وی آمده و گفته شده است که او در سال ۱۳۲۰ق درگذشت. عجالتا از پسر یعنی ضیاءالدین تویسرکانی که نویسنده این یادداشتهاست، شرح حالی نیافتم. نسخه این کتاب، به شماره ۳۴۶۰ (۱۹۸ صفحه) در کتابخانه مرکزی دانشگاه نگهداری می شود.
مشروطه در یادداشتهای تویسرکانی
هیجده صفحه از این مجموعه (فریم ۵۳ ـ ۶۱) درباره رخدادهای مشروطه تهران و انعکاس اخبار آن در محل سکونت او در تویسرکان است.
مطالبی که طی فریمهای مزبور آمده، درباره انقلاب مشروطه و شامل اخباری است که او از تهران دریافت می کرده است. زمان نگارش آنها، همان ایام اتفاقات بوده و او سعی کرده روزها را مشخص کند. مواردی که بعدا معلوم شده صحت ندارد، خط خورده و مطالب دیگری جای آن نوشته شده است. به علاوه، در سالهای بعد، اشاراتی دیگر بر آن افزوده شده که این موارد در حاشیه نوشته شده است. مثلا وقایع سال ۱۳۲۴ در متن است، اما در حاشیه، نکته ای از سال ۱۳۲۷ق گفته شده است که از جمله اشاره به رویدادها قزوین در سال ۱۳۲۷ق و کشته شدن شیخ الاسلام قزوین است. اما اصل مطلب، روزانه نوشته میشده است. مثلا در موردی آمده است: «به تاریخ چهارساعتی روز سهشنبه نوزدهم جمادیالثانیه ۱۳۲۵، جناب جلالتمآب اجل میرزا ابوالقاسم خان نوری، حکمران ولایات ثلثه، بعد از فراغت از آشوب نهاوند، وارد تویسرکان شدند. به سلامتی در خانه جناب فخامتنصاب اعظام الممالک منزل نمودند». بلافاصله پس از آن آمده است: «روز چهارشنبه ۲۰ از ایشان دیدن شد».
طبعا خبرهای تهران با تلگراف و چند روز با تأخیر میرسیده است. درباره حمله به کالسکه شش اسبه محمدعلی شاه با نارنجک نوشته است: «به تاریخ جمعه ۲۶ شهر جمادی الاولی یک هزار و سیصد و بیست و شش هجری، تلگرافی از مشیرالسلطنه وزیر داخله آوردند مفصلاً که در ۲۳ همین ماه، پس از طغیان اهل مجلس و جسارت ایشان نسبت به شاه و هجوم آنها نسبت به اردوی شاه و انداختن … نارنجک و تفنگ به سمت اردو، و کشتن جمعی از اهل اردوی شاهی، به حکم محمدعلی پادشاه به قوه قهریه یکباره شلیک توپ و تفنگ به سمت اهل مجلس نموده. چنانچه در آن تلگراف نوشته ابقا به احدی ننموده و تمام اشرار را از میان برداشته، به نوعی که دیگر از آنها اسمی نمانده». یک مورد، در یک صفحه، در میانه این اخبار، اشعاری از ناصرالدین شاه آمده که ربطی به این مبحث نداشت و حذف کردم.
در اصل این وقایع، مربوط به مشروطه تهران است و شامل رویدادها تا حمله محمدعلی شاه به مجلس را شامل می شود. در حاشیه، رویدادهای منطقه غرب، شامل نهاوند و تویسرکان هم اشاره شده است. برخی از اینها ربطی به مشروطه ندارد، اما شماری هم دارد. از جمله در مواردی اشاره به انتخاب نماینده از کرمانشاه و منازعات ناشی از آن شده است. همین طور خبر حمله لرستانی ها به ملایر نیز آمده است. طبعا شورش سالار الدوله هم در همان نواحی بوده که به آن هم پرداخته شده است.
هو
اجمالی در منشأ فساد واقعه دارالخلافه طهران در سنه ایت ئیل ۱۳۲۴
آنکه در حدود سال یک هزار و سیصد و بیست و سه هجری، زمان سلطنت سلطان عصر مظفرالدین شاه ـ خلد الله ملکه ـ و وزرات و اتابیکی نواب شاهزاده عبدالمجید میرزا، ملقب [به] عین الدوله، در تمام ایران بنای بیاعتدالی و تعدّیات و بینظمی در امور مسلمانان، و نخوت امرا و امنای دیوان، و توهین علما و بیاعتنایی به احکام شرع انور از هر جهت فراهم آمد. در هر ولایت به جهتی، صدای تظلم و شکایت بلند شد.
[آغاز اختلافات در کرمان]
از آن جمله در کرمان که نواب رکن الدوله حکومت داشت و جناب شریعتمدار حاجی میرزا محمدرضای مجتهد که به عنوان اجرای احکام شرع مبین با حاجی محمدخان پسر حاجی محمدکریم خان معروف طرف بود، و مابین آنها اختلاف حاصل شده بود، رکن الدوله را معزول نمودند، و ظفرالسلطنه خبیث را به کرمان فرستادند. او هم پس از ورود اسباب ظلم را به جایی رسانید که سرکار حاجی میرزا محمدرضا را قهراً به دیوانخانه برده، چوب زدهریال و با جمعی از طلاب و مؤمنین از کرمان اخراج بلد نمود.
[شروع اعتراضات در تهران]
این فقره به همه جا منتشر شد، و علما در هر جا به صدا در آمده، علاوه بر آنچه داشتند، مزید بر تظلّم و اظهار شکایت گردید؛ خاصّه در طهران که عموم علما، خاصه جنابان مستطابان آقای آقاسید عبدالله پسر مرحمتپناه آقاسید اسماعیل، و آقای آقاسید محمد [طباطبائی] [۲] در مقام و صدد افشای شکایت و مطلوب خود برآمدند، و اظهار درد و تعدیات و اجحافاتی که به عموم تجار و کسبه و اهالی ایران، خاصه طهران، از دیوانیان می شده، نمودند، به جایی نرسید؛ و هر روز بر ظلم و تعدیات افزودند؛ و تمام این امور از هر جهت از دستگاه وزارت عینالدوله اتابیک صادر میشد. تا آنکه مردم به ستوه آمدند و به علما التجا ورزیدند.
[تحصن علما در حضرت عبدالعظیم]
علمای طهران عنواناتی نمودند، و عرض حال را به سلطان نمودند. به جایی نرسید. ناچار در اواخر سال پناه به بقعه و حرم محترم حضرت عبدالعظیم (ع) بردند.
تقریبا یک ماه آنجا توقف نموده، متحصّن و متظلّم گردیدند تا آنکه امنای دیوان به تدلیسات و خدعهها و وعدهها و نویدهای بیمعنی، آقایان و اهالی را از حضرت عبدالعظیم (ع) عودت دادند.
پس از چندی، باز رفته رفته بنای امور سابقه را گذارده بدتر نمودند. از آنجایی که عین الدوله و جمله اجزاء آن اعتمادی به شریعت و اعتقادی به احکام شرع و طریقت نداشته، خیلی سخت بر مؤمنین و علما گرفتند تا آنکه ناچار مجدداً علما لسان شکایت گشودند، و هر قسم استدعا از شاه و دیوانیان نمودند، به اجابت مقرون نشد. دست به دعا و استدعا از درگاه حضرت الله مالک الملک بازنمودند، زبان نفرین به اتابیک و اعوان ظلمه گشودند.
[اعتراضات تازه در جمادی الاولی سال ۱۳۲۴ و کشته شدن سید عبدالحمید]
در منابر و مساجد و مجالس همه قسم گفتگوها در میان رفت تا در ماه جمادی الاولی ۱۳۲۴ که اتابیک ملعون درصدد آزار و اذیّت علما و تبعید بعض از اشراف و طلاب و وعاظ بر آمد، و مردم را به هر قسم که ممکن بود اذیت مینمود.
از آن جمله جناب حاجی شیخ محمد یزدی واعظ مقدس را به حکم اتابیک در کوچه طهران گرفته، سرباز و قزاق [در اصل: قزاق، باقی موارد هم قزاق شد] او را بسته که به اداره ببرند. خبر به علما و طلاب و اهل مدارس رسیده، جهت استخلاص حاجی شیخ محمد به سربازخانه میروند. قزاق و سرباز با گلوله در میان طلاب شلیک میکنند. چند نفر مجروح و مقتول می شوند؛ از آن جمله جناب آقا سید عبدالحمید نام مقدس کشته میشود.
علما و طلاب و جمعی دیگر جنازه آن مرحوم را به مسجد جامع طهران برده، در آنجا مردم مجمعی مینمایند که عرض حال خود را به شاه نمایند. چند روزی آنجا توقف نموده، آنکه البته به جایی نرسد فریاد است. نگذاشتند عرض، به شاه برسد؛ و شاه هم در شمیرانات بود.
[از مسجد شاه طهران تا مهاجرت به قم]
تا در اوایل ماه جمادیالثانیه سنه ۱۳۲۴ مردم در مسجد شاه با علما بودند، و دو روز هم آنها را محاصره نمودند که نان و آب را به روی آنها بستند. ناچار مردم هجوم نموده بیرون رو[فتـ] ند، سینهکوبان و نوحهکنان تا سر چارسوی طهران آمدند. آنجا به سرباز و قزاق عراقی! و سربند سیلاخوری که به حکم دیوان بودند، شلیک در میان مردم نمودند.
جمعی از کسبه و طلبه و غیرهم مقتول میشوند که از آن جمله آقای آقا سید محمد که پیشنماز بود کشته میشود.
پس از دو روز دیگر، آقایان طهران و تجار و کسبه فراراً از مسجد شاه از طهران خارج شدند و به حضرت عبدالعظیم (ع) آمده و از آنجا به کهریزک مجمع نموده و از آنجا به حضرت معصومه [س] پناه بردند [۳] با جمعی کثیر.
[تحصن مردم در سفارت انگریز]
و اهالی طهران از کسبه و تجار و علما و طلاب قریب بیست و پنج هزار نفر از هر قشری [قبیل؟] ناچار پناه به سفارت انگریز بردند. و سفیر انگریز هم به حکم سلطان انگریز همه را پناه داد و پذیرایی نمود. و مردم از هر صنف در سفارت چادر و خیمهها برپا نمودند. و ظرفا و شعرا همه قسم اشعار نوشته، در درب چادرها زدند:
[اشعار] از جماعت خرازی فروشها
در سفارتگاه عدل شهریار انگریز
اهل ایران جمع گشته دادخواه اشک ریز
از همه صنف مسلمان خاصه خرازی فروش
محشری برپاست اینجا همچه روز رستخیز
ایضاً
گرفته جای در این خیمه از سرافرازی
برای شوکت اسلام صنف خرازی
ز بهر آنکه شود چشم دشمنان، اعمی
نموده سینه سپر از برای جانبازی
کشیده دست ز کسب خود از ره اخلاص
مطیع شرع نبی ـ صلعم ـ تاجران خرازی
[اشعار] جماعت چادردوزها
از پی تحصیل عدل، مردم ایران
چون به سفارت زدند خیمه فراوان
بهر ثناگویی شهنشه عادل
جمع به هر گوشه گشته خلق ثناخوان
معجز باطن ببین به دیر نمود[ه] است
تا به کنون مسلمی تلاوت قرآن
ما نه ز سلطان عصرمان گله باشد
نصرت و فتحش دهاد قادر سبحان
خسرو ما شهریار عادل و باذل
ثانی وی را ندیده دیده دوران
لیک به ما ز اهرمن رسیده تطاول
بایداز او برکشد دمار سلیمان
از پی دفع ستم جماعت خیام
کرده به پا خیمه چه روضه رضوان
ای که تویی دستگیر منعم و مسکین
داد بده خلق را تو از ره احسان
ضعف به اسلام بس که گشته مسلط
بهر پناه آمدند دیده گریان
سوی سفارت که بلکه شه شود آگاه
از ستم و جور کو رسیده به ایشان
ای شه غایب به حق باب کبارت
کن نظر مرحمت سوی ضعیفان
ایضاً [اشعار] لجماعه الخیام
سزد که گویند عَلَم بر، به چرخ نیلی فام/مطیع حیدر صفدر جماعت خیام
برای ملت و دین جمله یکدل یک قول/کنون به باغ سفارت روند جمله خیام
هزار و سیصد و بیست و چهار از هجرت
وداع کرد صدارت مجید بیغیرت
اول اتابکت که شد اعظم خیانتش / برعین دولت است گواهی تو با مجید
مأبون روزگار نگون شد کنون ولی/زین بعد قدر و شوکت او را نکن مزید
شاها روا مدار که مفعول عن یراد/گردد به روزگار تو فعال ما یرید
اول به قلع و قمع تو این جهد کرد و بعد
پیدا شد این ساعد بدتر ز ابن سعد
مراد نصرالسلطنه سپهدار پسر پسر حبیب اله خان ساعد السلطنه تنکابنی که حکم به فوج عراقی به شلیک میان مسلمانان نموده.
همین نصرالسلطنه در ماه صفر ۱۳۲۷ در رشت آقا بالاخان حاکم رشت را با جمعی دیگر کشت و رشت را مسخر نمود.
در ماه ربیع الاول و ربیع الثانی … خان … به قزوین آمد. جماعت فدائیهای مشروطه را محرک شد، شیخالاسلام قزوین را با جمعی کشته و آشوب و انقلاب برپا نمودند. [در روزنامه اخبار مشروطیت، ص ۱۵۲ آمده: شب چهاردهم ربیع الثانى تقریبا دویست نفر مجاهدین گیلان سه ساعت از شب گذشته به قزوین ریخته میرزا ابو القاسم خان حاکم و غیاث نظام را گرفته زنجیر کرده و شیخ الاسلام قزوین را کشته و قزوین را تصرف کردند و قاسم آقاى سرکرده دسته قزاق را هم زنجیر کردند].
بحمدالله عدالت خانه شد باز/ شه و شرع و رعیت گشته همراز
[اشعار] جهت امیر بهادر جنگ که نیز مؤسس ظلم بوده.
آن خائن دگر که باُلدرم تمام/ چون نام خود نهاده سر جنگ جیم را
آن ..ک خر محیل امیر منافقان/کآزرده خلقتش دل دیو رجیم را
می خواست از بهادری خود کند خراب/صحن و رواق حضرت عبدالعظیم را
آری هر آنکه دین نبی را دهد به باد/ویران کند عمارت شرع قویم را
بی شک وزیر اعظم دربار میشود
یا بر سپاه کفر سپهدار میشود
بعد از کشته شدن جنابان سید عبدالحمید و سید محمد و بعض دیگر مردم سینه میزدند و میگفتند:
بادا هزار مرتبه نزد خدا قبول / قربانی جدید تو یا ایّها الرسول
[ادامه رویدادهای مهاجرت علما به قم]
بالجمله آقایان عظام در قم اقامه نمودند و خبر به اطراف رسید. علما و اشراف از اصفهان و قزوین و کاشان و سایر بلاد به ایشان ملحق شدند. و جماعتی هم که در ولایات بعیده بودند به مراسلات و مکاتبات اظهار همراهی نمودند که مجموع پناه به عتبات عرش درجات بیاورند، و از تبعه دولت علیه عثمانیه باشند.
[حمایت ظل السلطان از معترضان]
سرکار والا ظلّ السلطان از اصفهان و سرکار والا نایب السلطنه از طهران و جمعی دیگر از بزرگان، بلکه خود حضرت شهریاری متعهد شدند که آنچه خواهش آقایان و رعایا باشد به جا بیاورند. از آن جمله اوّلاً عزل اتابیک؛ اتابیک را معزول و از طهران تبعید نمودند، و جناب میرزا نصراله خان را صدراعظم نمودند.
[صدر اعظمی مشیرالدوله]
این میرزا نصرالله اوّلا منشی در دستگاه سفارت بود. پس از چندی به منصب نایب الوزاره سفارت رسید. پس از چندی لقب مصباح الملکی یافت. پس از چندی ملقب به مشیرالملک شد. در دولت ناصرالدین شاه وزرات سفارت روس را به او مرحمت فرمودند. زمان دولت مظفرالدین شاه وزیر لشکر شد. و پس از آن ملقب به مشیرالدوله شد. و پس از چندی وزیر امور خارجه شد و ترقی نمود تا در دهم شهر جمادیالثانیه ۱۳۲۴ که عینالدوله معزول شد، منصب صدارت عظمی را به مشیرالدوله مرحمت فرمودند.
[بازگشت علما از قم به تهران]
و ایشان در مقام استمالت و دلجویی مردم برآمده و خدمت آقایان عظام کرام و بزرگان مهاجرین قم به نوشتجات و تعهدات جناب جلالتمآب عضدالملک و جمعی دیگر از وزرا را فرستادند، آقایان را عودت دادند. در دوشنبه قبل از ورود آقایان طهران چراغان نمودند و مردم جسته جسته به دکانها نشسته، ولی از سفارت خارج نشدند تا آقایان در روز ۲۴ شهر جمادی الاخری ۱۳۲۴ به دارالخلافه وارد شدند. استقبال کاملی که قریب پانصد کالسکه و دورشکه، تمام از اکابر به استقبال بردند.
[تشکیل مجلس]
باری پس از ورودشان در ۲۸ شهر جمادیالثانیه مجلسی در مسجد و مدرسه خان مروی از امرا و شاهزادگان، نایب السلطنه و وزرا و علما تشکیل نموده که جهت مجلس عدالتخانه ترتیبی بدهند. [۵] بالجمله بعد از ورود، اطلاع به ولایات دادند از هر [و]لایتی در خور خود، وکیلی جهت بودن در مجلس شورای طهران و چند وکلا جهت مجلس در ولایت خود معین نمایند. بعض ولایات تصحیح نموده و قبول کردند، مثل تبریز و اصفهان و یزد و همدان، و در بعض ولایات اختلافات بسیار شد و نزاعها در این باب نمودند و قتلها شد، از آن جمله کرمانشاهان که نزاع مابین مردم به حدی رسید که در یک روز از قرار مذکور ده نفر پرسنل تحقیق، [و] چهار نفر از معاریف کشته شد.
بالاخره تشکیل مجلس را نمودند در طهران و روزنامه ها نوشته که امضا از دولت گرفته شود، چون مظفرالدین شاه ناخوش و بستری بود و کاری ازش [کذا] نمیرفت.
[درگذشت مظفرالدین شاه]
درشب چهارشنبه بیست و چهارم ذیالقعده الحرام یکهزار و سیصد و بیست و چهار هجری، مظفرالدین شاه رحلت به دارالبقا نمود. پس از فوت آن شاه در تکیه دولت و مساجد معظمه طهران بلکه در همه بلدان ایران مجلس ختم و فاتحه برپا نمودند.
و در اوایل ماه ذیالحجه همان سال ۱۳۲۴، اعلیحضرت محمدعلی میرزای ولیعهد که در طهران بود، به تخت سلطنت موروثی خود بالاستحقاق جلوس نمود و تاجگذاری فرمود. معتمد السلطان محمدتقی خان، ملقب [به] ضیاء لشکر، تاریخ جلوس را «پادشاه اعظم» [=] ۱۳۲۴ گفت. همان روز عمل صندوق مستمریات و مواجب را که از مخترعات عین الدوله بود، نسخ نمود، و کما فی السابق محول به حکومت نمودند.
و در پانزدهم همین ماه ذیالحجه ۱۳۲۴، نواب اشرف والا سلطان احمد میرزا پسر خود را که از دختر حضرت والا نایب السلطنه داشت، ولیعهد خود نمود، و جشن مجلس ولیعهدی خوبی در محضر علما و اشراف و امرا و امنا.
[استعفای مشیرالدوله و صدر اعظمی اتابک]
[۶] در بیستم شهر محرم الحرام ۱۳۲۵ به موجب استعفای مشیرالدوله از منصب صدارت معزول، و نواب اشرف والا فرمانفرمای حاکم کرمان احضار به طهران شد. پس از ورود، متصدی امور دولتی گردید، در معنی، وزیر اعظم شاه شد. پس از یک ماه، جناب میرزا علی اصغر اتابیک سابق [میرزا علی اصغر خان] احضار، و در اواخر ماه ربیع الاول ۱۳۲۵ وارد طهران شد. در نهم ربیعالثانی تلگراف صدارت عظمای ایشان صادر شد.
[شورش سالار الدوله در لرستان]
و در همان اوقات خبر خروج سرکار والا شاهزاده ابوالفتح میرزا سالارالدوله بن مظفرالدین شاه از طرف لرستان و دعوی سلطنت ایشان رسید. در نهاوند تاخت و تاز نموده، جناب میرزا ابوالقاسم نوری، حاکم ولایات ثلث، از ولایات ثلث و چلیک [چریک] سواره و پیاده فراهم و احضار نمود. در پانزدهم ربیعالثانی در نهاوند از الوار لرستانی و لشکر سالارالدوله جلوگیری کرده و سنگرها بست.
از خمسه، جهانشاه خان با جمعی کثیر از همدان سردار افخم حسامالملک و جناب ظهیرالدوله حاکم همدان و از کرمانشاهان داود خان و شیرعلیخان و جمعی کثیر در نهاوند حاضر شدند، تا چه شود.
بالجمله در نهاوند مجمعی از چلیک و افواج از سواره و پیاده فراهم گشته تا چند روز اردوی سالارالدوله در یک فرسخی نهاوند نزدیک شده و نظرخان لرستانی، ملقب به فتح لشکر، با جمعی کثیر از ایل و طایفه خود به اعانت او حاضر شده. بالاخره هر قدر درصدد اصلاح برآمدند، سالارالدوله قبول ننموده و خود را نواب همایونی میخواند.
تا آنکه در روز شنبه ۲۶ شهر ربیعالثانی ۱۳۲۵ سوار و پیاده داودخان کرمانشاهانی که به نهاوند ورود نموده، به حکم جناب جلالتمآب میرزا ابوالقاسم خان نوری، حکمران ولایات، با اعوان دیگر که در نهاوند بودند، با استعداد تمام از توپ سوزنی و تفنگ و فشنگ، یکباره از نهاوند شاهزاده سالار الدوله و فتح لشکر را استقبال نموده، به سمت اردوی شاهزاده حرکت مینمایند. شاهزاده چون این حرکت را دیده تاب مقاومت در خورد سپاه رو سیاه خود ندیده، یکباره امر به کوچ نمود و فرار بر قرار اختیار کرده.
[فتح نامه برای شکست دادن سالار الدوله]
این خبر در صبح دوشنبه ۲۸ به تویسرکان رسید. نواب والا شاهزاده علینقی میرزا، حکمران تویسرکان، امر به آیین بازار و شادیانه و اجتماع در مسجد جامع نمود که فتحنامه قرائت شد به این مضمون:
[۷] پس از چند روز دیگر که توپ و سرباز و سوار از طهران با تدارک تمام رسید، خبر رسید که شاهزاده سالارالدوله به کرمانشاهان با چند نفر از خواص خود، پناه به سفارت انگریز برده. این خبر به شاه رسید. جناب ظهیرالدوله، حاکم همدان که داماد ناصرالدین شاه بود، از جانب محمدعلی شاه مأمور شد و در کرمانشاهان سالارالدوله را محبوس، و مغلولاً به اتفاق نواب والا حاجی سیفالدوله حاکم کرمانشاهان به سمت طهران روانه شدند.
[آشوب های کرمانشاهان بابت انتخاب نماینده برای مجلس]
تاریخ چهارشنبه بیست و یکم جمادی الاولی ۱۳۲۵ از حوالی تویسرکان گذرانیدند، ولی از قرار مذکور زیاده بر چهارصد نفر سوار مستحفظ و همراه داشته که از کنار نهاوند گذرانیدند. و بردن نواب حاجی سیفالدوله را به جهت آن بود که کرمانشاهان به واسطه اختلاف مابین خودشان، از بابت تشکیل مجلس شورا، فساد کلی حاصل گردیده، قریب سی نفر در این بین مقتول، و از قرار مذکور زیاده بر پنج کرور اموال مردم به غارت و منهوب و مفقود گردید. و این آشوب را از حاجی سیفالدوله دیدهاند و به طهران رفتند و سیفالدوله را معزول نموده و مؤاخذه اموال را نموده و سخت گرفتهاند. تا چه شود.
خبر رسید که بنا به خواهش خود سالارالدوله آخر شب یکشنبه چهارم جمادیالثانیه ۱۳۲۵ با حاجی سیفالدوله وارد طهران نمودند.
[کشته شدن میرزا علی اصغر اتابک]
روز شنبه بیستم شهر رجب ۱۳۲۵ میرزا علی اصغر اتابیک را در درب مجلس طهران، عباس صراف تبریزی با سه نفر دیگر به گلوله شش لوله مقتول نمودند؛ و سه تیر به او خورد. یکی از قاتلین در همان مجلس با گلوله شش لوله به دست خودش، خودش را کشت. به فاصله دو روز محتضر! نمود و فوت شد.
میرزا نصراله خان مشیرالدوله صدراعظم شد.
در بیست و سیم شهر شعبان ۱۳۲۵ خبر رسید که سالارالدوله را به حکم محمدعلی شاه در طهران کشتند [این جمله خط خورده و نوشته شده است:] (دروغ بود سالار الدوله در باغ محبوس است).
و ارومی را عسکر عثمانی تصرف نمودند [این جمله خط خورده و نوشته شده است:] (ارومی و طرف ساوجبلاغ را عساکر عثمانی محاصره نموده و فرمانفرما را در آن صفحات) (محصور است و درکار جنگ است تا چه شود). [این جمله هم خط خورده است!]
به تاریخ چهارساعتی روز سهشنبه نوزدهم جمادیالثانیه ۱۳۲۵، جناب جلالتمآب اجل میرزا ابوالقاسم خان نوری، حکمران ولایات ثلثه، بعد از فراغت از آشوب نهاوند، وارد تویسرکان شدند. به سلامتی در خانه جناب فخامتنصاب اعظام الممالک منزل نمودند.
روز چهارشنبه ۲۰ از ایشان دیدن شد.
[شیخ فضل الله و واقعه توپخانه]
از قرار مکتوب، مدتی بود که جناب حاجی شیخ فضلاله نوری که یکی از علمای مشهور طهران است، با جمعی کثیر از علمای دیگر مثل ملا محمد آملی و شیخ عیسی پسر مرحوم حاج ملا محمدجعفر طهرانی و آقا سید علی آقای یزدی و آقا سید ابوطالب مازندرانی و غیرهم برخلاف اهل مجلس شورای ملی طهران ایستاده و اظهار داشته که احکام صادره از مجلس برخلاف قانون شرع انور میباشد و تشکیل چنین مجلس خلاف شرع است و نباید باشد. و این مطلب چندی میان مردم باعث اختلاف و تفرقه گردیده، تا آنکه در جزو با تقویت دولت و جمعی امنا و امرای محمدعلی شاه را همراه و مقوی دیده، در اوایل شهر ذیقعده یکهزار و سیصد و بیست [و] پنج هجری جمعآوری نموده، در هفتم همان ماه یا زاید، پنجهزار جمعیت در میدان توپخانه طهران جمع، و جمعی از آنها با اسلحه و تفنگ به مجلس ریخته، نسبت به جنابان آقاسید عبدالله و آقاسید محمد و بعض دیگر از علما و اشرافی که بودهاند فحاشی و هتاکی نموده، چند تیر تفنگ به مجلس انداخته. و روز نهم آن ماه در میدان توپخانه دو نفر از جواسیس خاین که در میدان بوده گرفته، آشکارا کشته، و یک نفر را از درخت در میدان آویخته و آشوب عظیمی بر پا کرده که با کفن و آلات حرب در کوچه و بازار گردیده، فریاد میکردند:
ما طالب ایمانیم مشروطه نمی خواهیم
ما جمله مسلمانیم مشروطه نمی خواهیم
از آن طرف، اهل مجلس که تمام از اعیان و اشراف و شاهزادگان و تجار و معتبرین و سایر علمای طهران و غیره بودند، طرف مجلس و مسجد سپهسالار را سنگر نموده و تدارک دیده.
چند روزی از طرفین در منازعه و مجادله و مجاوبه بودند تا عرصه بر جماعت شیخ فضلالله تنگ گردیده، به خانههای اطراف پراکنده شده و میدان را خالی نمودند و در خانهها هم مقام نکرده، به طرف مدرسه خان مروی هجوم آورده، آن محل را مأمن خود نموده، در آن مدرسه و محل جمع آوری نمودند.
[سفرای خارجه و تلاش برای سازش دادن شاه با مجلس]
در این بین، سفرا و وزرای داخله و خارجه چون چنین دیدند، در جزو خدمت محمدعلی شاه رسیده و او را از وضع مجلس و مجلسیان ترسانیده و صلاح در آن دیدند که شاه با اهل مجلس سازش نماید و همراهی با آنها داشته باشد. و اهل مجلس هم از سلطنت محمدعلی شاه کراهت نداشته، و او را به پادشاهی خود قبول کرده.
[باز هم درباره فعالیت مخالفان مشروطه]
پس از استحکام این عهود، جمعی از جنود را مأمور احاطه جماعت شیخ فضل الله و دستگیر نمودن الواط آنها نموده، دو فوج سرباز و قزاق سواره و پیاده، دور مدرسه خان مروی را گرفته، نان و آب و راه تردد را بر آنها مسدود نموده. آخر الامر بعد از چند روز جماعت شیخ فضل الله متفرق شده و مدرسه را خالی کرده، تا روز بیست و پنجم ماه ذی قعده، جناب شیخ فضل الله با جمعی از علما و اعوان آنها «ما را از مدرسه بیرون میرویم» گویان به خانههای خود رفتند.
و اهل مجلس به اقتدار تمام در مجلس مجمع نموده، مشغول نشر احکام خود هستند. از آن جمله قریب شش کرور از مواجب و مرسومات اعیان از دفتر دیوان مقطوع نموده و کتابچه مقطوعات را چاپ نموده، به اطراف فرستاد.
[حمله لرستانیها به نهاوند وملایر]
آمدن جماعت لرستانی به غارت دهات نهاوند و ملایر و تویسرکان در ماه ربیع الثانی ۱۳۲۶ هیجده آبادی و ده را از سه ولایت غارت نمودند، از هرچه بود از آن جمله کبریا و ابودردا و گل زرد و پشتکوه آباد و میانده، حمیل آباد، تا به فضل خداوند در راه کوه رعایای قریه جرا و چاشت خوره، و بعض فریازانی جلوگیری از لرستانی ها و خرابیها نمودند. تقریبا چهل نفر از آنها کشتند و جمله ای از غارتها را از قبیل گاو و گوسفند و الاغ را گرفتند، و مابقی را که قریب بصد هزار تومان بردند.
[جنگ محمد علی با اهل مجلس]
به تاریخ جمعه ۲۶ شهر جمادی الاولی یک هزار و سیصد و بیست و شش هجری، تلگرافی از مشیرالسلطنه وزیر داخله آوردند مفصلاً که در ۲۳ همین ماه، پس از طغیان اهل مجلس و جسارت ایشان نسبت به شاه و هجوم آنها نسبت به اردوی شاه و انداختن … [شبیه کلمه: بیست] نارنجک و تفنگ به سمت اردو، و کشتن جمعی از اهل اردوی شاهی، به حکم محمدعلی پادشاه به قوه قهریه یکباره شلیک توپ و تفنگ به سمت اهل مجلس نموده. چنانچه در آن تلگراف نوشته ابقا به احدی ننموده و تمام اشرار را از میان برداشته، به نوعی که دیگر از آنها اسمی نمانده.
در شب شنبه ۲۷ در تویسرکان چراغان حکم شد و نمودند به حکم حضرت والا ابوالفضل میرزا عضدالسلطان برادر شاه جمجاه، حاکم و فرمانفرمای ولایات ثلث، و سرکار والا کامران میرزا معتصم الدوله، حاکم تویسرکان.
[تلفات مشروطه خواهان در حمله نیروهای محمدعلی شاه]
بالجمله از قراری که از طهران نوشته بودند، در همان روز سه شنبه بیست و سیم جمادی الاولی ۱۳۲۶ که بنای جنگ و خراب کردن محلات شد، زیاده بر یکصد نفر قزاق و سوار و سرباز و توپچی از طرف مأمورین سلطان کشته شد، و قریب بیست هزار نفر از مجلسیان و جماعت آنها که در سنگرهای بام مدرسه و انجمن آذربایجانیها و انجمن مظفری و برادران دروازه قزوین که بعد از جنگ بسیار کشته شده به شلیک توپها و تفنگها که خانههای آن محل و انجمنهای آنها تمام خراب و تاراج و یغما شد. از جمله خانهها که خراب نمودند و توپ زدند، خانههای سرکار والا ظل السلطان، خانههای ظهیرالدوله، خانههای علاءالدوله که به ضرب توپ ویران نمودند. و اهل مجلس که در مسجد و مدرسه سپهسالار سنگر داشتند.
[سرنوشت آقا سید عبدالله و آقا سید محمد]
بعد از مقتولین جماعتی که بودند، یعنی جنابان آقا سید عبدالله و پسرش، و آقا سید محمد و دو پسرش، و جمعی دیگر از وکلای مجلس به خانه امینالدوله پناه برده، از آنجا ایشان را دستگیر نموده، به اردو برده، محبوس نمودند.
بعد از چند روز که در اردو محبوس بودند، جناب آقا سید عبدالله را روانه عتبات عالیات نمودند با جماعتی قزاق و مأمور که در دهم جمادی الثانیه ۱۳۲۶ از همدان روانه! نمودند. و جناب آقاسید محمد را در دهی که دو فرسخی طهران است مدعو به درکه فرستادهاند، در آنجا حبس نظر است. و باقی وکلای مجلس و مفسدین در اردوی شاهی محبوسند و زنجیرشده اند، تا بعد چه شود.
بعد از چندی، آقای آقا سید عبدالله را از بیراهه به کندوله که دهی از کرمانشاهان است بردند. حبس نظر بود تا روز بیست و دویم ربیعالثانی ۱۳۲۷ مرخص نمودند و به عتبات مشرف شد از کرمانشاهان. [این پاراگراف در حاشیه و بعدا نوشته شده است] [پایان مطلب تویسرکانی]
روز شمار تاریخ مشروطه
متن تویسرکانی تمام شد. در اینجا، مطلبی را که قدیما در باره روزشمار تاریخ مشروطه تهیه کرده بودم، و جایی منعکس نشده بود، می گذارم. شاید مورد استفاده قرار گیرد.
مشروطه را میتوان به چهار دوره تقسیم کرد:
الف: نخستین رویدادهای اعتراضی از آغاز سال ۱۳۲۳ تا آغاز مهاجرت به قم در ۲۳ جمادای اول سال ۱۳۲۴٫
ب: مهاجرت علمای معترض به قم و همزمان تحصن مشروطه خواهان در سفارت انگلیس در تهران تا صدور فرمان مشروطه در ۱۴ جمادای دوم سال ۱۳۲۴٫
ج: آغاز کار مجلس، مرگ مظفرالدین شاه، تصویب قانون اساسی، روی کار آمدن محمدعلی شاه، منازعه میان او و مشروطه خواهان تا بمباران مجلس در ۲۳ جمادای اول سال ۱۳۲۶٫
د: استبداد صغیر از بمباران مجلس در جمادای اول سال ۱۳۲۶، شورش تبریز، شکل گیری حرکت اعتراضی در بختیاری و اصفهان، و نیز سپهدار تنکابنی در رشت، تا ورود مشروطه خواهان به تهران در جمادای دوم سال ۱۳۲۷، تشکیل مجلس عالی، نصب احمد شاه، فرار محمدعلی شاه و در نهایت اعدام شیخ فضل الله در ۱۳ رجب آن سال.
اما روزشمار:
اوّل محرم ۱۳۲۳ برابر است با ۱۷ اسفند ۱۲۸۳ و ۸ مارس ۱۹۰۵٫ این سال، سال شروع مبارزات مردم برای تغییر است.
مطرح شدن داستان نوز بلژیکی و اینکه در جشن فرنگیها در تهران لباس روحانی بر تن کرده و تصویر آن به بیرون درز کرده بود. بنابرین محرم آن سال، دستجات سینه زنی و عزاداری به میدانی برای مبارزه تبدیل گردید. نوز بلژیکی متهم بود که سوء استفادههای مالی نیز برای خود و اطرافیانش دارد.
محرم یا صفر ۱۳۲۳: ماجرای کرمان که ضمن آن نزاعی میان یکی از مجتهدین و شیخیه پدید آمد و ضمن آن حاجی میرزا محمدرضا چوب خورد که این نیز سبب شد تا مخالفان دولت از آن بهرهبرداری کنند.
۱۳۲۳: ماجرای عسگر گاریچی و تعدی وی به یکی از زنان مسافر به قم.
رمضان ۱۳۲۳: ماجرای بانک روس و درآمدن جنازهها از قبرستان کنار محلی که مسجد و مدرسه متروکه بود و سروصدایی که ایجاد شد.
رمضان شوال ۱۳۲۳: گران شدن قند و چوب خوردن آقا هاشم از تجار محترم بازار توسط علاءالدوله حاکم تهران که سبب تعطیلی بازار، ماجرای اجتماع مردم در ۱۵ شوال در مسجد شاه و نقش امام جمعه در تحریک برخی علیه معترضان شد.
۱۶ شوال ۱۳۲۳: مهاجرت سید عبدالله بهبهانی و سید محمد طباطبائی همراه شماری از مردم به حضرت عبدالعظیم. عده زیادی در این تحصن شرکت کردند و عین الدوله از خاتمه دادن آن عاجز شد. در این تحصن شیخ فضل الله نوری شرکت نکرد. برخی شمار متحصنین را تا ۷ هزار نفر نوشتهاند.
در نهایت بر سر اصول زیر توافق شد:
۱ – برداشتن عسگر گاریچی از راه قم؛
۲ – بازگرداندن حاجی محمدرضا از رفسنجان به کرمان (در ماجرای بلوای کرمان چوب خورده و به رفسنجان تبعید شده بود)؛
۳ – بازگرداندن تولیت مدرسه مروی به شیخ مرتضی آشتیانی؛
۴ – بنای عدالتخانه در تمام شهرهای ایران (این مهم ترین رکن این درخواستها بود)؛
۵ – اجرای قوانین اسلام درباره تمام مردم به تساوی؛
۶ – عزل موسیو نوز بلژیکی؛
۷ – عزل حاکم تهران؛
۸ – عدم کاهش حقوق مردم (که برای جبران ضرر و زیان سفر شاه، توسط عین الدوله طرح شده بود).
این درخواستها توسط سفیر عثمانی تحویل شد و شاه هم گفت به او بنویسند که مطالبات مردم پذیرفته شده است.
مظفرالدین شاه، فرمان افتتاح عدالتخانه را نیز صادر کرد.
۱۶ ذی قعده ۱۳۲۳ (۲۲ دی ماه ۱۲۸۴): بازگشت علما از عبدالعظیم به تهران.
دو سه ماهی مردم در انتظار اجرای اوامر شاه بودند اما عین الدوله در اجرای آنچه مقرر شده بود تعلل میکرد. به علاوه تلاش میکرد تا رهبران مشروطه، به ویژه خطبای آن را محدود کرده از پایتخت تبعید کند.
۱۸ جمادی الاولی ۱۳۲۴: در جریان دستگیری شیخ محمد واعظ و هجوم مردم برای نجات وی، طلبه ای به نام سید عبدالحمید کشته شد و به دنبال آن اجتماع عظیمی در مسجد شاه پدید آمد.
۲۰ جمادی الاولی: حمله نیروهای عین الدوله به مسجد و کشته و زخمی شدن شماری از مردم.
۲۳ جمادی الاولی ۱۳۲۴: مهاجرت علمای پایتخت به قم، شامل: سید عبدالله بهبهانی، سید محمد طباطبائی، شیخ فضل الله نوری.
۲۴ جمادی الاولی ۱۳۲۴ (سه شنبه): آغاز تحصن در سفارت انگلیس که به مرور تا ۱۴ هزار نفر رسید.
(از این تاریخ به بعد، جنبش به شهرستانها نیز منتقل شد و عمده اقدام همدردی علمای شهرستانها با مهاجرین بود).
۷ جمادی الثانیه ۱۳۲۴ (یکشنبه ۶مرداد ۱۲۸۵): اطلاع یافتن مظفرالدین شاه از اوضاع، استعفای عین الدوله و جایگزینی میرزا نصرالله مشیرالدوله.
در این مرحله بود که درخواست عدالتخانه به درخواست مجلس و مشروطه تبدیل شد.
۱۴ جمادی الثانیه: صدور فرمان مشروطه که اصلاحیهای هم ۱۷ جمادی الثانیه داشت و این به خاطر اعتراضاتی بود که صورت گرفت.
۲۴ جمادی الثانیه: بازگشت علما از قم و ورود آنان به تهران.
۲۷ جمادی الثانیه ۱۳۲۴: افتتاح مجلس در مدرسه نظام.
۱۹ رجب: امضای نظام نامه انتخابات توسط مظفرالدین شاه.
۲۳ رجب: آغاز انتخابات تهران و ۱۲ شعبان خاتمه آن.
۱۸ شعبان: افتتاح نخستین جلسه مجلس توسط مظفرالدین شاه.
۲۳ رمضان: نخستین لایحه تقدیم مجلس شورای ملی شد. این لایحه قرض چهارصد هزار لیره از روس و انگلیس بود که مجلس رد کرد و بانک ملی را تأسیس کرد.
۱۴ ذی قعده ۱۳۲۴: امضای قانون اساسی با ۵۱ اصل توسط مظفرالدین شاه.
۲۴ ذی قعده: درگذشت مظفرالدین شاه.
۴ ذی حجه ۱۳۲۴: تاجگذاری محمدعلی شاه قاجار.
(این ایام نمایندگان تبریز به تهران رسیدند و مردم تبریز برای فشار روی محمدعلی شاه در تلگراف خانه شهر تحصن کردند تا به خواستههای خود برسند)
۲۷ ذی حجه ۱۳۲۴: صدور فرمان مجدد از محمد علی شاه و تأیید این که «ایران در عداد دول مشروطه صاحب کنسطیتوسیون به شمار میآید».
(این زمان رسما لفظ مشروطه وارد ادبیات جنبش جدید شد و کنار آن سخن گفتن از مشروعه نیز مطرح شد و داستانهایی را در پی آورد).
تلاش برای نوشتن متمم قانون اساسی که در ۱۰۷ اصل تنظیم شد و بر سر اصول آن اختلاف نظر فراوانی روی داد.
۲۹ شعبان ۱۳۲۵: امضای متمم قانون اساسی توسط محمدعلی شاه.
۱۹ ربیع الاول ۱۳۲۵: نخست وزیری امین السلطان.
جمادی الاولی۱۳۲۵: آغاز رسمی مخالفتهای شیخ فضل الله با مشروطه خواهان و تحصن در حضرت عبدالعظیم (محصول آن لوایح بود که منتشر شده است).
۲۱ رجب ۱۳۲۵: کشته شدن اتابک امین السلطان توسط مشروطه خواهان تندرو.
ذی قعده ۱۳۲۵: اعلامیه محمدعلی شاه در دفاع از مشروطه «قسم یاد میکنم که اساس مشروطیت و قوانین اساسی را کلیتا کمال مواظبت و حمایت کرده…».
نهم ذی قعده ۱۳۲۶: واقعه میدان توپخانه. مخالفان مشروطه اجتماع کردند و مشروطه خواهان در آن سوی. این واقعه هم به نفع مشروطه خواهان تمام شد.
۲۵ محرم ۱۳۲۶: سوء قصد به محمدعلی شاه.
۲۳ جمادی الاولی ۱۳۲۶: به توپ بسته شدن مجلس توسط محمدعلی شاه.
(از این زمان به بعد قیام تبریز آغاز میشود)
۱ جمادی الثانی ۱۳۲۷: حرکت بختیاریها از اصفهان برای فتح تهران.
۲۴ جمادی الثانی: ورود نیروهای بختیاری به تهران.
۲۷ جمادی الثانی: تشکیل یک مجلس عالی در بهارستان و نصب احمد شاه به عنوان پادشاه ایران.
۲۴ شعبان ۱۳۲۷: خروج محمد علی شاه از ایران.
۱۳ رجب ۱۳۲۷: اعدام شهید شیخ فضل الله نوری .
از آن پس ایران مشروطه، حرکت خود را در بستر تاریخ آغاز کرده، منازعات داخلی میان احزاب مشروطه شروع شده، پس از ترور سید عبدالله بهبهانی در سال ۱۳۲۸ و کناره گیری سید محمد طباطبائی، دولتهای مشروطه یکی پس از دیگری به قدرت میرسند. تحولات جهانی، به ویژه جنگ جهانی اول و تأثیر آن در ایران و سپس به آرامی کودتای سید ضیاء در اسفند ۱۲۹۹ و آنگاه تغییراتی که در نهایت منجر به تغییر سلطنت قاجاری به پهلوی طی سالهای ۱۳۰۴ و ۱۳۰۵ ش شد، رویدادهایی است که طی پانزده سال پس از مشروطه صورت گرفت.
منبع
https://www.khabaronline.ir/news/749203/متنی-تازه-یاب-از-رویدادهای-مشروطه-در-ایران
با سلام…
همیشه فکر میکنم که در شهر کوچک من، احتمالا کسی از مردم عادی، از وقایع مشروطه خبر نداشته… در کتاب سایه های گذشته نامور هم چنین نظری آمده… از پدرم شنیدم که پدر بزرگش یا عموی پدرش با اسب به کمک مشروطه خواهان تبریز رفته بوده… خیلی برایم جالب بود که البته از خواص شهر بودند کسانی که از وقایع سیاسی اجتماعی روزگار خود باخبر بودند… و خیلی خیلی این دست نوشته ها و تاریخ برداری ها که آنجناب تویسرکانی در آن زمان انجام داده اند، ارزشمند است و خیلی جالب… مثلا واقعه حمله دزدان لرستانی به روستاهای اطراف تویسرکان و آن شعارِ ما مشروطه نمیخواهیمِ مخالفان مشروطه…
خیلی ارزشمند و چه خوب که در وبلاگ گذاشتید تا استفاده کنیم…
سپاس…
سلام و سپاس از توجهی که داشتید. به یقین هنوز اسناد مکتوب و شفاهی فراوان و ارزشمندی موجود است که مورد مراجعه نبوده است. به امید تتبع و تحقیق بیشتر پژوهندگان.
عرض سلام و خسته نباشید
اجدادم از رجال دولتی در دوره صفویه تا قاجار بودند و املاکی در دهستان خرم رود تویسرکان به مرکزیت روستای سیستانه داشتند که در زمان مظفرالدین شاه و شاید از فرصت نابسامانی مملکت بوده که نوادگان حاکم سنندج که زمانی از ترس قاجارها از همدان گریخته و به اجدادم پناهنده شده بودند با رعیت نوادگان حاکم کرمانشاه (شاقلی خان) و زمانخان که گویا از رجال دولتی بوده همدست و انبار گندم دولت که در اختیار مرحوم عباسقلی خان سرتیپ ( جد پدرم) بوده را غارت و با فروش گندم های مسروقه زمانخان و اردلانها صاحب املاک اجدادم (خرمرود) شدند و نوکر خاندان زنگنه (حاکم کرمانشاه) چندین پارچه آبادی اطراف کرمانشاه خریداری کرده است که در نتیجه خاندان چلبی به رعیت تبدیل شدند، در اینباره چنانچه اطلاعات دارید به تحقیقات برای کامل شدن حقایق کمکم کنید، سپاس
سلام علیکم
خاندان ما نیز در زمان مشروطه متضرر شدن، صاحب املاک خرمرود بودیم که عده ای با یکی از رجال دولتی قاجار بنام زمانخان توانی کرده و انبار گندم دولت که در اختیار مرحوم عباسقلی خان سرتیپ جد پدرم بوده را غارت و با فروش گندم های مسروقه صاحب املاک اجدادم شدند و به خانی رسیدند ، از پدرانم شنیدم که در آن زمان قحطی شدیدی بوده است و ارزش یک کیسه گندم با ارزش یک روستا برابری می کرده است ، به نظر می رسد انبار گندم در آن زمان در الیکان بوده که امروزه آن را با نام روستای اریکانمی شناسیم که تمام گندم های جمع آوری شده به عنوان مالیه جهت مصارف دولتی بوده، کاش اسناد بیشتری از آن زمان که در دست مردم شریف تویسرکان است به نظر اهل پژوهش برسد ، سپاس فراوان