داستان های راستان اهل تفکیک/قصص رجال الصدق…(۲)
نگارش در تاریخ ۷ اردیبهشت ۱۳۹۹ | ارسال شده در بخش گاه نوشت ها | هیچ نظری
متن فارسی#داستانهای_راستان_از_اهل_تفکیک حسین انصاری در یکی از موارد فقر شدیدی که حاج شیخ بدان مبتلا می شوند، و شبی با دست خالی و ناراحتی به منزل می روند … و مادرشان این ناراحتی شدید را در چهره ایشان می بینند ، سفره را می آورد و میگوید ، اینقدر ناراحت نباشید، مقداری نان خشک داریم. در همین هنگام کسی در میزند ، مادر می رود و در را بازد می کند ؛ کسی که در زده بوده در را میگیرد ، و نمی گذارد کاملا در باز شود ، و کیسه پولی می دهد و می گوید : « به آقا مجتبی بگویید ، شما مورد نظر و توجه ما هستید ، و از نظر ما دور نیستید . مادر پول را میگیرد و می آورد ، و جملاتی را که آن آقا گفته بودند ، به حاج شیخ میگوید. حاج شیخ منوجه جریان می شوند و بسیار متأثّر میگردند که چرا خودشان نرفتند در را باز کنند. حاج شیخ پس از این جریان ، همواره به توسل و توجه و انابه می پردازند، و مدتی چنین می گذرد ، تا شبی خواب می بینند که در عالم رویا کسی کاغذی به ایشان می دهد ، که در اطراف آن کاغذ آیاتی نوشته شده است ، و وسط آن ، نوشته است: بسم الله الرحمن الرحیم»، و در آخر کاغذ نوشته شده : « الاربعین ». حاج شیخ ، فردای آن شب ، خدمت استادشان ، آیه الله ، آمیرزا مهدی اصفهانی می روند، و خوابشان را می گویند. مرحوم میرزا نخست متأثر می شود و میگرید، و خواب را چنین تعبیر می کند : « آیات قرآن ، و بسم الله …. حقایقی از بطون قرآن است که به شما خواهد رسید، اما «الاربعین » در آخر کاغذ، اشاره به آن هنگامی دارد، که شما خدمت حضرت میرسید. www.h-ansari.net العربیه#قصص_رجال_الصدق_من_مشایخ_التفکیک(۲) ✍ حسین انصاری تکلم عن الحبیب… 🔸سماحه الشیخ علی الحکیمی الخراسانی – من التلامیذ المقربین من الشیخ مجتبی القزوینی و هو من الثلاثه المؤلفین لموسوعه «الحیاه»- یحکی فی ذکریاته نقلاً عن السید المعتمد -الحاج جلیلی الفردوسی- اول تشرف للشیخ مجتبی القزوینی بلقاء الإمام الحجه ارواحنا فداه: فی احدی الایام التی ابتلی الشیخ بفقر شدید، یرجع الی البیت بأید فارغه،… و تری أمّه الانزعاج الشدید فی وجهه. فتأتی الأم بمفرش المائده و تقول لاتکن منزعجا، لدینا شیئاً من الخبز الجاف. فی نفس الوقت،یدق احد الباب. تذهب الام و تفتح الباب. الشخص الذی طرق الباب یأخذ الباب و لایسمح بفتح الباب بالکامل ثم تعطیها کیسا من النقود من وراء الباب و یقول: «قولی للسید مجتبی انتم وجهه اهتمامنا و رأینا و لستم بعیدا عن عیننا.» عقیب هذا، کان الشیخ لایزال یتوسل بالتوجه و الانابه و یمضی هکذا ایاماّ حتی یری لیلاً فی المنام أن احداً یؤتیه ورقاً فیه آیات مکتوبه فی اطرافه و مکتوب فی وسطه «بسم الله الرحمن الرحیم» و مکتوب فی آخره: «الاربعین». غدا تلک اللیله یجیئ الشیخ بخدمه استاذه، آیت الله المیرزا محمد مهدی الاصفهانی«ره» و یحکی رؤیاه. فیتأثر المیرزا و یبکی ثم یعبّر الرؤیا هکذا: «ان آیات القرآن و بسم الله…حقایق من بطون القرآن الذی سوف یصل الیک و اما «الأربعین» فی آخر الورقه فهو اشاره الی زمان تتشرف فیه بحضور الامام (عج). کان الشیخ یقول: لهذا التعبیر کنت أنتظر ذلک الزمان دائماً الی أن حان الوقت المعهود و خرجت بلا اراده من البیت و ذهبت الی الحرم الرضوی الشریف و دخلت الفناء فرأیت بالحال، أن امام العصر «عج» تتشرف هناک و تعرفت علیه للوهله الاولی. فلما قربت منه فتح ذراعیه و عانقنی و…(۱) |
یک نظر بگذارید