مروری بر کتاب؛ حلقه وصل رسالت و امامت، (مجموعه ای از سخنرانی های فاطمیه آیت الله وحید خراسانی)

نگارش در تاریخ ۷ اسفند ۱۳۹۹ | ارسال شده در بخش تاریخ اسلام و تشیع، روشنفکری دینی، مقالات، نقد کتاب | هیچ نظری

چکیده

کتاب حلقه وصل رسالت و امامت، برگرفته از بخشی از بیانات آیت الله وحید خراسانی در زمینۀ شناخت حضرت فاطمه(س) است که طی ۲۰ سال، میانۀ سالهای ۶۹ تا ۸۹ در حلقه درسی شاگردان، در شهر قم ارائه شده است. بخش قابل توجهی از محتوا و مطالب کتاب از جهت فکری و نیز روش استنباط، بدیع و ابتکاری است. زمینه و زمانه القای این مباحث نیز از ویژگی خاصی برخوردار بود که در آن سالها سبب شد تا محیط حوزه قم و مشایخ بزرگ آن در برابر برخی نوشته ها و گفتگوها پیرامون تاریخ حضرت زهرا (س) موضعگیری روشنتری در پیش بگیرند.

کلیدواژه ها: وحید خراسانی، فاطمه زهرا(س)، فاطمیه، تعظیم شعائر.

 

مقدمه

با آنکه از عمر چاپ و انتشار کتاب فاطمه(س) حلقه وصل رسالت و امامت، که برگرفته از بخشی از بیانات آیت الله وحید خراسانی پیرامون ایام و شعائر فاطمیه است و طی ۲۰ سال میان سالهای ۶۹ تا ۸۹ در حلقه درسی شاگردان، در شهر قم ارائه شده است؛ سالها می گذرد و معمول نیست که بر کتابی که بیش از دو سال از عمر انتشارش گذشته نقد و نظری بنویسند اما نپسندیدم تا تأملات، دریافت ها و جمع بندی خود را از این کتاب سنتی خوب و ویژه با خوانندگان نوشته های خود در میان نگذارم. ابتدا در اسفند ماه سال کنونی (۹۶) یکی از منبرهای خود در شهر یزد را مدت پنج شب به این موضوع اختصاص داده و عنوان های اصلی بحث پیرامون مؤلف و کتاب را گفته و برشمردم که مورد اقبال مخاطبان نیز بود و معلوم شد که بسیاری از مخاطبان منابر حسینی از کتاب نامبرده و محتویات آن کم اطلاع و بلکه با آن ناآشنا بودند که این گفتارها سبب آشنایی و مراجعه آنان به کتاب میگشت. بحمد الله. اکنون توفیقی دست داده است تا گوشه ای از آنچه می توان در چنین نوشتار شتابزده ای در بارۀ کتاب یادشده نوشت را در قالب مقاله ای -نه چندان بلند- بنگارم و حاصل آن را تقدیم روی و رای پدر و مادر گرامی ام[۱] می کنم به آرزوی سلامتی و طول عمرشان.

رویکرد کتاب

رویکرد آیت الله وحید در گفتارهای فاطمیه، رویکردی است که آن را -اصطلاحاً- رویکرد فضائلی می نامیم. زیرا اصولا در گفتارهای کلامی و ترویجی چند رویکرد در شناسایی امامان ع به کار گرفته می شود.

۱٫ رویکرد نصگرا که به ذکر نصوص قرآن یا حدیث در تعیین و اعلام امام معصوم می پردازد. تعبیر شیخ کلینی (ره) و امثال ایشان، از بزرگان محدثان و متکلمان شیعه، در بیان این رویکرد، “باب الاشاره و النص علی امامه…» است. (کلینی، ۱۴۰۷،ج۱، ص۲۹۲-۳۲۸) شیخ حر عاملی(۱۱۰۴ق) از محدثان شناخته شیعه نیز کتاب إثْباتُ الهُداه بِالنُّصوص وَ المُعْجِزات را در شرح حال و اثبات امامت و ولایت معصومین (ع) با نصوص روایت‌ها و معجزات صادره از آنان نوشته است.

۲٫ رویکرد علمگرا، که به ذکر مناظرات ائمه با مخالفان، مانند حضور موفق امام رضا (ع) در مناظرات مرو، تاویل و رمزگشایی از آیه های قرآن، پاسخ به پرسش های بی جواب، و طرح مباحث علمی از رشته های دیگر علوم. برای این مورد از میان نوشته های عالمان قدیم شیعه، کتاب «عیون اخبار الرضا(ع)» اثر شیخ صدوق(۳۸۱ق) را می توان مثال زد که کتابی جامع در تاریخ، اندیشه، گفتارها، و گفتگوهای امام هشتم(ع) است.

۳ و ۴٫  رویکرد سیاسی  و اخلاقی. این دو رویکرد گاهی جدا از هم و گاهی همراه با هم به کار گرفته می شود. در رویکرد سیاسی نویسندگان با تحلیل و بررسی رفتارهای سیاسی امامان و موضعگیری ها و مبارزات آنان در برابرخلفا و حاکمان در ارائه یک الگوی سیاسی موفق به مخاطبان خود می کوشند. این شیوه در نزدیک به یک قرن گذشته متداول و پر استفاده بوده است.

رویکرد اخلاقی نیز سعی در برکشیدن یک الگوی عملی از زندگی پیشوایان دارد به گونه ای که در آن از سجایا و صفات و ملکات اخلاقی آن بزرگواران، مانند وفا و بخشش و سخاوت و شجاعت/دلیری، فروتنی و محبت ورزی و مهربانی، ارامش و عیب پوشی و امثال اینها دلایلی بر یگانه و الهی بودن پیشوایان معصوم بازگویی شود. بیشتر کتابهایی که در سالهای معاصر -به ویژه در دهه ۵۰ و ۶۰ – در بارۀ تاریخ زندگی ائمه(ع) نوشته شده است در این دو گروه جا می گیرد. آثار کسانی چون علامه جعفری، مرتضی مطهری، دکتر شریعتی، محمدرضا حکیمی، محمدجواد مغنیه، فضل الله صلواتی، محمدباقر صدر، مرتضی عسکری، جعفر مرتضی، باقر شریف القرشی، هاشم معروف الحسنی، دکتر سیدجعفر شهیدی، آیت الله سبحانی، دکتر رسول جعفریان، دکتر صادق آیینه وند، دکتر زرگری نژاد، مهدی پیشوایی و بسیاری دیگر از نویسندگان ایرانی و عرب که آثار آنان را در این گروه می توان دسته بندی کرد.

۵٫ رویکرد فضائلی است که نزد پیشینیان شیعه جایگاهی درشت و پر اهمیت داشته ولی در روزگار کنونی گاه بی مهری بسیار می بیند و وانهاده و متروک می شود. در رویکرد فضائلی، بیشتر از دو بخش یاد می کنند. یک بخش آن، فضیلت های برگرفته از قرآن و فضیلت های نقل شده از پیامبر و ائمه است. مانند اینکه پیامبر فرموده است که فاطمه بانوی همه زنان هستی است. بخش دیگر از رویکرد فضائلی بر محور معجزات و خارق العاده هایی استوار است که نشان از قدسی بودن پیشوایان دارد.

اکنون با توجه به تفاصیلی که داده شد می توان دریافت که کتاب آقای وحید خراسانی از آن جهت که رویکرد فضائلی دارد به دو بخش فضیلتها و معجزات (کرامات) فاطمه (س) بیشتر تکیه دارد و البته این نقصی برای کتاب «حلقه وصل» نیست بلکه سبب مزیت و برتری کتاب می شود. اگر چه در روزگار کنونی بسیاری تمایل آشکار و پنهانی به نفی فضائل و معجزه و انکار آنها دارند اما باید توجه داشت که این نگرش های منفی به معجزه و فضائل و مناقب و کرامات و خوارق عادات، برخی انفعالی و عکس العملی و برخی افراطی، و برخی مادیگرایانه است و گرنه معجزه، اصلی قرآنی است و در مذهب شیعه، اعجاز هم ممکن و هم یقینی الصدور است. هم چنان که معجزات انبیاء در قرآن با شفافیت ذکر شده است و معجزات اهل بیت ع در احادیث معتبر آمده است.

آقای مهریزی در مقاله «دو رویکرد در امام شناسی» (رجوع شود به کتاب؛ «مشعل معرفت»، ج ۲، ص۶۹۳-۷۱۲ “که این بنده سهم اولی و ثانوی در تدوین آن دارم”) با ذکر پنج خصلت اعتقادی نزد شیعه برای شناخت امام، رویکرد فضائلی را با وجود عمومیت و گسترش دامنۀ آن در میان جامعه شیعه، دارای اولویت نمی داند و به رویکرد انسانی اخلاقی گرایش دارد و سه ویژگی مقام علمی و اخلاق الهی و رفتار انسانی را اصل و محور در این رویکرد امام شناسی بیان می دارد و تلاش می کند تا برای اثبات آن از قرآن و سنت و سیره بزرگان شواهدی ارائه نماید. صرف نظر از نکاتی که در نقد این سخن موجود است ابتدا باید به این مساله توجه داشت که اساساً ترجیح چنین رویکردی، به وضعیت موجود در روزگار کنونی و گریزباوری بسیاری از دانش آموختگانی بر می گردد که از نصوص و ارزش میراثی آنها و نیز جایگاه معجزات و کرامت ها زدگی یافته و از آنها گریزانند. امری که هم امسال مدتی پیش از پرداختن به این مقاله در بحث از “لذات معجزه” به تحلیل آن گریزانی ها و راههای اصلاح آن پرداخته ام.

همچنانکه استاد گرانقدر محمدرضا حکیمی که با شیخنا الاستاد وحیدی در حوزۀ عقاید هم مشربند نیز در اهمیت رویکرد فضائلی سخنانی پر ارج دارد که در آن بر عنصر «فرهنگ مناقب» تأکید می ورزد و نقش مهم آن را در تربیت امت اسلامی یادآور می شود.[۲]

با توجه به مبانی پیشگفته و تقسیم بندی رویکردها می توان رویکرد فضائلی را در کتاب حلقه وصل رسالت و امامت رویکردی به قاعده شمرده و آن را در ادامۀ شیوه ای کهن و پر اهمیت در مقوله امام شناسی برآورد کرد. با این تفاوت که در گفتاورد آیت الله وحید، این رویکرد به شیوه ای استادانه با تحلیل زبانی به روش فقاهتی، در آمیخته شده و نتایج معرفت شناسانه تازه ای را پدیدار ساخته است. حاصل کلام آیت الله وحید با اینکه به نسبت خود، تفاوت بزرگ و قابل توجهی با کارهای معمول در این زمینه دارد ولی -تا آنجا که وارسی شد- گویا چندان به چشم نقادان و عیارسنجان چنین آثاری نیامده و از بررسی آنان دور مانده است. یکی از اسباب این امر را در همسان پنداری آثار فضائلی می شود تفسیر کرد. ماهانه و بلکه هفتگی، کتاب یا کتابچه ای در انتشارات مذهبی به چاپ می رسد که ضعیف تر از آثار مشابه خود در قرن های گذشته بوده و تنها به تکرار معجزات و کرامات و فضائل اهل بیت(ع) و روایت ها می پردازند بی آنکه در تحلیل و تفسیر آن روایات، کوششی شده باشد. کتاب هایی که آنها را باید ادامه نوشتجات مرحوم صحفی و عمادزاده و… ارزیابی کرد. با این تفاوت که شاید کار نامبردگان به نسبت زمانۀ خود، موجه تر بوده است تا کار این گروه از معاصران که کم نیستند. به هر حال باید اهل نظر، تمایز موجود میان رویکرد فضائلی در کتاب آقای وحید با بخش بزرگی از آثاری از این دست را به درستی دریابند تا قضاوت بهتری داشته باشند.

زمینه و زمانه تدوین کتاب

یکی دیگر از مسائل مهم در این بحث، زمینه و زمانه ای است که گوینده/نویسنده کتاب «حلقه وصل» را به ایراد این خطابه ها و پیگیری گفتمان فاطمیه واداشته است و بلکه سبب شده است تا رهبران این جریان، بر خلاف عرف معمول در میان فقهای قم، حتی با پای برهنه در اقامه سوگواره های فاطمیه حضور پیدا کنند و موجی تازه را در سطح توده های مذهبی بیافرینند. یکی از کانال های مذهبی جامعه نگر در این باره یادداشت مفیدی دارد با عنوان «فاطمیه چرا عاشورایی شد؟» که در اینجا برای فهم پس زمینۀ رشد مراسم فاطمیه، به نقل همان بسنده می شود. «سال ۱۳۷۹ بود که زمزمه سخنرانی مرحوم آیت‌الله سید محمدحسین فضل‌الله در قم غوغایی به‌پا کرد. روحانی برجسته ضداسرائیلی لبنان در خطبه نماز جمعه‌اش در بیروت با لحن طعنه‌آمیزی امکان عقلی «ضرب و جرح» و «شهادت» را درباره حضرت فاطمه زهرا(س) این‌گونه زیر سؤال برده بود: «مردم از شخصیت حضرت زهرا(س) غافل شده و به مسأله شکستن پهلو مشغول شده‌اند. این چیزی است که در عقل ما نمی‌گنجد. برخی از مردم می‌گویند سید به شکسته شدن پهلوی زهرا اعتقاد ندارد و این از اصول دین است. بیایید کمی فکر کنیم. اگر به حضرت زهرا حمله کردند، نقش امام علی چه بود؟ امام علی ترسو بوده؟! شما همگی ازدواج کردید، اگر بر فرض کسی به همسرتان حمله کرد تا او را بکشد یا آسیب برساند سر جایت می‌نشینی و می‌گویی «لاحول ولا قوه الا بالله العلی العظیم»؟! یا از همسرت دفاع می‌کنی؟ اگر دفاع نکنی مردم در مورد تو چه می‌گویند؟ … آن‌طور که می‌گویند میخ زنگ زده بود. آیا این معقول است؟! برای من قانع‌کننده نیست. برای بسیاری از مردم فقط گریاندن مهم است و هر حدیث غیرعقلی را می‌پذیرند.»

«این سخنان که در یک جمع عمومی و بدون بیان استدلال‌های علمی در تضعیف مستندات باوری که به اذعان خود فضل‌الله، باور اغلب شیعیان است بیان شده بود، واکنش‌های تند مراجع قم را در پی داشت؛ گروهی به صدور بیانیه اکتفا کردند، گروهی به تألیف کتاب در نقد سخنان فضل‌الله پرداختند و مرحوم آیت‌الله‌العظمی تبریزی نیز دسته عزاداری خود را در قم به راه انداخت و آیات عظام صافی گلپایگانی، وحید خراسانی و مرحوم فاضل لنکرانی از وی تبعیت کردند. میرزای تبریزی همچنین خواهان عاشورایی شدن فاطمیه در سراسر کشور شد تا مانع از فراموش شدن ظلم‌‌های متعدد علیه دختر پیامبر شود. مرحوم فضل‌الله در واکنش به انتقادات گسترده علمای شیعه کتابی به نام «الزهراءالقُدوَه» نوشت و در صفحه ۱۰۹ آن گفت که منکر شکستن پهلو، سقط جنین و شهادت حضرت زهرا(ع) نشده و صرفا پرسش‌هایی درباره سند و متن روایت‌های موجود مطرح کرده است. آقای فضل‌الله همچنین با اشاره به اینکه تشکیک وی کمتر از تشکیک شیخ مفید و شیخ محمد حسین کاشف‌الغطاء بوده، در صفحه ۱۸۳ کتاب، معنای مرسوم درباره عبارت «الصدیقه الشهیده» در حدیث امام کاظم(ع) را نپذیرفته و گفته بود که مراد از «شهید» در این روایت، نه «مقتول»، بلکه «گواه» است که مقامی برتر از شهید به معنای مقتول دارد. وی در سخنرانی‌های دیگرش نیز گفت که فقط خواهان تحقیق درباره صحت این روایات شده و آنها را انکار قطعی نکرده است. وی البته در همان ایام در زیارت زینبیه دمشق به آیت‌الله سید فاضل میلانی؛ اسلام‌شناس برجسته مقیم لندن گفته بود: «هر چه در روایات شهادت نگاه کردم آنها را ضعیف یافتم و سند محکمی برای این موضوع پیدا نکردم». و پاسخ شنیده بود: «اگر ملاک شما ضعف سند است، دستگاه مرجعیتی هم که شما در لبنان به هم زده‌اید، بند حدیث ضعیف عمر بن حنظله است.»

«یکی از منابع مورد استناد آیت‌الله فضل‌الله کتاب «جنه المأوی» نوشته آیت‌الله محمدحسین کاشف‌الغطاء بود که در صفحه ۶۳ هرگونه ضرب و جرح حضرت فاطمه را از نظر وجدانی و عقلی غیر قابل قبول دانسته است. نحوه استدلال فضل‌الله نیز همانند کاشف‌الغطاء بود و هر دو می‌گفتند امکان نداشته که چند روز پس از وفات پیامبر(ص) چنین رفتاری با دختر ایشان صورت گیرد. کاشف‌الغطاء به روحیه عربی استناد کرده که ضرب و جرح زنان را خلاف شأن مردانگی می‌دانسته‌اند و حتی یکی از منصوبان ابن‌زیاد در سال ۶۱ هجری به این روحیه ملتزم بوده است. با این حال آیت‌الله شهید قاضی طباطبایی که بر کتاب استادش پاورقی زده است، در پاسخ به این استدلال استادش یادآوری کرده که علاوه بر وجود روایات فراوان و صحیح در منابع شیعه و برخی منابع اهل سنت که دلالت بر ضرب و جرح دارد، نمی‌توان به صرف اینکه در سخنان امام علی و حضرت فاطمه(ع) اشاره‌ای به ضرب و جرح نشده، انبوه روایات شیعه و سنی را انکار کرد، چرا که بسیاری از افراد بزرگ‌منش در رفتارهای اعتراضی خود گلایه‌های شخصی را مطرح نمی‌کنند. لذا امام علی و همسرشان نیز صرفا به غصب خلافت و مصادره فدک که جنبه مهم اجتماعی و عقیدتی داشت اشاره می‌کردند.
به نظر می‌رسد که ایراد سید فاضل میلانی به سید فضل‌الله خدشه‌ای جدی است، چراکه اگر قرار باشد روایات تاریخی را با عقلانیت فردی و امروزی بسنجیم، نباید یک بام و دو هوا رفتار کنیم و در نتیجه مجبوریم بخش مهمی از میراث فرهنگی خود را کنار بگذاریم. تا زمانی که منتقدان ضرب و جرح و شهادت دختر پیامبر(س) استدلال‌های مشخص خود در تضعیف روایات را عرضه نکنند این جدال، بی‌ثمر و تفرقه‌افکن خواهد ماند، چرا که با روش استدلال آنها می‌شود حتی در فاجعه عاشورا و بسیاری از فجایع قطعی تاریخی نیز خدشه نمود. اینجاست که می‌توان منطق عاشورایی کردن فاطمیه را درک کرد.» (کانال تلگرامی:@raawinews)

گر چه گزارش بالا شرح همۀ آنچه گذشته را باز نگفته است اما همچنان که در متن بالا آمده است سخنان جسته و گریخته محمد حسین فضل الله در بیروت و مصاحبه هایی که در موضوع شهادت و مظلومیت فاطمه(س) با رسانه های عربی لبنان صورت می گرفت، موجی از نقدهای صاحب نظران را در پی داشت که مهم ترین آنها کتاب چند جلدی مأساه الزهراء(س) بود که توسط هموطن لبنانی وی که تاریخنگار و تحلیلگر تاریخ اسلام و صاحب آثار از پیش شناخته ای بود، در نقد سخنان فضل الله تالیف شد. مأساه الزهراء از چند ویژگی خوب برخوردار بود، یکی مستند بودن کتاب است از آن رو که نویسنده در موضوع تاریخ اسلام سالها دستی از نزدیک بر سفره تحقیق داشته و آگاه به منابع تاریخی بود. دوم اینکه به شیوه استدلالی عمل کرده است به خلاف مخالفان و تردید افکنان در موضوع شهادت بانوی اسلام که معمولا به بیان های عامه پسند می پردازند و به دور از منابع تاریخی و استدلال های علمی سخن می گویند. سوم رعایت سطح مناسبی از ادب و آداب نقد است که توسط نویسنده مأساه الزهراء رعایت شده است و از در آمیختن سخن با کلمات توهین آمیز یا تکفیر کننده پرهیز شده است. علامه جعفر مرتضی[۳] با چنین وصفی به نقد سخنان و نوشته های آیت الله فضل الله پرداخته و از ایشان با تعبیر “قال بعض” و “یقول بعض” یاد می کند و به نوشتارها و گفتارهای ایشان پاسخ می دهد. البته انتشار این کتاب حرف و حدیث ها و موضعگیری هایی به دنبال داشت که جغفر مرتضی را به نوشتن دو جلد پیوست با عنوان «خلفیات ماساه الزهراء» وا داشت. این مجلدات با عنوان رنج های فاطمه زهرا(س) به فارسی ترجمه و منتشر گردید.

باید توجه داشت که همزمان شخصیت های دیگری در حلقۀ معارضان محمد حسین فضل الله بودند و به اظهارات ایشان انتقاد جدی داشتند که از جملۀ مهم ترین آنان آیت الله شیخ جواد تبریزی بود. شرحی از فعالیت های ایشان به همراه متن سخنرانی در مسجد اعظم، در کتاب «زندگی نامه احیاگر فاطمیه، میرزا جواد تبریزی» توسط دفاتر ایشان در ایران و سوریه منتشر شده است. (ن.ک: زندگی نامه…، حسینیه و کتابخانه معظم له، اول ۱۳۸۷، ص۲۳۸-۲۷۱) موضعگیری قاطعانه ایشان در برابر شبهات بیروتی (به تعبیر همان کتاب) و از مسلمات مذهب دانستن مظلومیت زهراء(س) و تاکید و اقدام بر عزاداری آن حضرت، در عین احترام به مذاهب دیگر و پیروان آنها، از جمله فعالیت های ایشان در آن سال بوده است. وی همچنین تایید و تقویت تشکیک کنندگان درشهادت فاطمه(س) را جایز نمی داند و فقاهت آنان را نمی پذیرد. (طریق الیقین، فی توجیهات آیت الله التبریزی، دارالصدیقه الشهیده، قم، اول ۱۳۸۳، ص ۱۸- ۲۵؛ نیز: ظلامات فاطمه الزهراء، ص ۲۰-۳۱) در همان ایام و در آستانۀ تحرک های سیاسی هواداران فضل الله برای سفر به ایران و حضور و سخنرانی ایشان درهمایشی در حوزۀ علمیه قم، آیت الله تبریزی در درس خارج خود به آمدن و حضور وی اعتراض کرد و خواستار جلوگیری از ورود ایشان به حوزه قم گردید که البته به نتیجه رسید و مقامات سیاسی ناچار از همراهی شدند.(همان،۲۴۹) آیت الله لطف الله صافی نیز سومین نفر برجسته از مراجع وقت قم بود که با این جریان کاملا همراه بود و از آن حمایت می کرد. آیت الله تبریزی عزاداری فاطمیه را با جدیت آغاز کرد که حمایت همه جانبۀ دو مرجع نامبرده را با خود به همراه داشت. هر چند این جریان به سادگی از لایه های فکری و فقهی و سیاسی حوزه عبور نمی کرد. زیرا کسانی هم تلاش می کردند تا از جریان فضل الله در حوزه قم حمایت نمایند یا به عبارت بهتر آنرا نمایندگی کنند. آنان هواداری شخصیت های سیاسی را به نفع خود ارزیابی می کردند. همچنان که -توأمان- از پشتیبانی ضمنی روشنفکران و سیاسیون حوزه برخوردار بودند. در کشمکش های صورت گرفته کسانی هم به سود جریان فضل الله وارد شدند که بسیار نپاییدند و به جریان مراجع بزرگ حوزه در دفاع از نظریه تاریخی تهاجم به بیت نبوت و ضربت خوردن فاطمه(س) و شهادت آن بانوی بزرگ، پیوسته (به عبارتی توبه کرده) یا ساکت گشتند. شرح مفصل و مستند سرگذشت آن روزها خارج از حوصله این مقاله است هر چند این اندازه یادآوری برای فهم پس زمینه های کتاب حلقه وصل ضروری بود.

نتیجه آن که سخنرانی های کتاب حلقه وصل را نیز که در همان سال ها انجام شده است می توان نمونه و مدلی مثال زدنی برای نقد اظهار نظرهای درون مذهبی در دوران ما محسوب کرد. آیت الله وحید در حالیکه در پی نقد سخنان و نوشته های شخصیت های یاد شده است ولی توهین و تکفیر و بلکه تعرض و تهدیدی نسبت به آنان ندارد و به شیوه پسندیده اهل بیت (ع) در این باره به خوبی پایبندی نشان می دهد.

سطح رنج های فاطمه(س)

مطلب دیگری که در نگاه آیت الله وحید شایان توجه است نوع نگاه ایشان به رنج های فاطمه(س) و به صورت خاص، مسأله فدک است. ایشان رنج اصلی فاطمه را غصب فدک نمی داند. او عقیده دارد که رنج های فاطمه بسیار فراتر از این مسائل بود. «ظلمی که باید در مقابل آن فریاد زد، ظلمی که فقها و علمای اسلام باید برای آن شیون بزنند، این است که بزرگان مفسرین، محدثین از عامه ذیل آیه «و آت ذا القربی حقه» گفتند: پیامبر(ص) فاطمه(س) را خواست، فدک را به او داد و فدک این چنین به فاطمه منتقل شد؛ و فاطمه آمد و فدک را از ابو بکر مطالبه کرد.!؟» آقای وحید با تعجب می گوید «کسی که وضع زندگی اش آن جور بود و از آن طرف هم می دانست که از اهل بیت نخستین کسی است که به رسول الله(ص) ملحق می شود، چنین کسی برای نان خودش غصه نمی خورد. برای گرسنگی بچه اش رنج نمی دید. کسی که خدا در قرآن درباره او فرموده: «انما نطعمکم لوجه الله لا نرید منکم جزاء ولاشکورا» وقتی که سه روز گرسنگی می کشد، نان از بچه اش می بُرَد و از خودش قطع می کند و به یتیم و مسکین و اسیر می دهد، دنبال مال دنیا نمیدود.» این حقیتی است که فهم ما از جایگاه فاطمه و شخصیت او به ما می آموزد. به همین سبب است که گوینده فریاد می زند و خطاب می کند «از خواب بیدار شوید؛ فکر کنید که چه گذشت و این تاریخ ننگین که آبروی اسلام و مسلمین را به باد داد، وضع را به کجا رساند.؟! این بشر دنبال فدک نبود. دنبال این بود که اگر امروز حق دختر خاتم از بین برود، فردا با حق امت چه خواهد شد! درد او این بود. رنج او این بود که اگر امروز کسی به جای پیغمبر(ص) بنشیند که مسأله ارث را بلد نیست، فردا عمر بن الخطاب که به حکم «صحیح بخاری» و «صحیح مسلم» مسأله تیمم را بلد نیست، به جای کسی که خاتم تمام انبیا و مرسلین است می نشیند. اگر اینان نشستند، فردا ولید بن عبدالملک خواهد نشست. بعد هارون خواهد نشست، مأمون خواهد نشست و نتیجه بعثت تمام انبیا باطل خواهد شد. رنج پنهان فاطمه زهرا این بود. دردش و رنجش این بود. آنچه که او را کوبید و شکست و کشت این بود.» (حلقه وصل، ۶۲-۶۴)

مقام فناء فاطمه زهراء(س) در وجه الله

حلقه وصل را از منظری دیگر، باید کتابی با مضامین عرفانی دید که در آن مقامات عرفانی اهل بیت و جایگاه حضرت فاطمه(س) در سپهر معرفت را در لابلای صفحات کتاب بیان می کند و پرده هایی از اسرار وجودی آن حضرت را با گشودن پنجره های متنوع بحث، کنار می زند. ادبیات و استدلال عرفانی و اشارات وحید خراسانی در این کتاب را نمونه ای از ادبیات عرفانی مکتب معارفی میرزامهدی اصفهانی -اعلی الله مقامه- می توان به حساب آورد و از همین طریق به تفاوت گستردگی و مدعیات و تفاوت زبانی عرفان تفکیکی با عرفان مصطلح تا حدودی پی برد و به صورت موردی، از تفاوت ها آگاهی یافت…

در این باره بیان وحید خراسانی در مراتب آفرینش انسان بر اساس معارف/شناخت های قرآن استواری گرفته و با تکیه بر روایات تفسیری اهل بیت (ع) ذیل آیات و بر پایه پیوند/ ربط آیات با یکدیگر به بار می رسد. بیان ایشان از مقایسه آیات سوره علق با آیات آغاز سوره انسان(هل اتی) در موضوع آفرینش انسان، شروع میشود. از نظر وی در سوره اقرء(علق)، خداوند سرآغاز بحث در باره آفرینش انسان را با خلقت بدن مادی آدمی بیان می کند در حالی که در سوره انسان، از ماقبل آفرینش بدن، سخن می گوید. بنابر این داستان خلقت و سرگذشت آفرینش انسان در سوره «انسان» یا همان «دهر» و «هل اتی» بسیار ریشه ای تر و ژرفتر از سوره «اقرأ» است. نقطۀ شروع آفرینش آدمی تا نقطۀ پایان و کمال او را در اصطلاح عمومی معارف اسلامی، «قوس نزول و صعود» می نامند. یعنی دایره ای که دو نیمه یا قوس دارد که یکی قوس نازل است و دیگری نیمه یا قوس صعود. در حالی که تعاریف همگان در گرایش های مختلف فکری در بیان واقعیت قوسهای نامبرده، به یک شکل نیست.

قوس نزول و صعود در بیان آیت الله وحید با نگرش عرفانی و فلسفی متداول تفاوت دارد.[۴] همچنانکه آن دو (فلسفه وعرفان) نیز در تفسیر دو قوس این دایره با یکدیگر اختلاف نظر دارند. در نگاه وحید خراسانی صعود و نزول انسان[۵] از مرحله علم و اختیار آدمی پس از آفرینش وی آغاز می شود و هر کدام به نهایتی منتهی می شوند که از یکدیگر جداست. در این نگاه به حقیقت قوس یا دایره ای در کار نیست بلکه دو نیمه ناهمگون و دفع کننده اند که یکی روی به جهت به استعلاء می برد و دیگری در سراشیبی سقوط می افتد و به پستی و دوری از رحمت خداوند در می غلتد.

ولی در نگاه عرفان متداول، این دو قوس در امتداد و به دنبال یکدیگرند و مشترکا به ترسیم یک دایره می انجامند. دکتر دینانی در توضیح قوس صعود و نزول عرفانی می نویسد: حقیقت هستى، داراى دو طرف است که آنها را «دو حاشیه وجود» می‌نامند. از یک طرف به فعلیت محض و کمال مطلق می‌رسد و از طرف دیگر به قوه محض و پذیرش صرف منتهى می‌گردد. آن طرف که به فعلیت محض و کمال مطلق می‌رسد عبارت است از واجب الوجود که در شدت کمال و فضیلت غیر متناهى و از حیث فعل پایان‌ناپذیر است و طرفى که به قوه محض و پذیرش صرف ختم می‌شود، عبارت است از هیولاى اُولى که در فقدان و قصور کمال، غیر متناهى و در پذیرش فعلیت‌ها، بی‌پایان است. فاصله بین این دو طرف را مراحل متوسط وجود تشکیل می‌دهد. نور وجود از مبدأ وجود به مرحله هیولى که انفعال محض است نمی‌رسد مگر به طریق مرور و عبور از جمیع مراحل متوسط وجود که آن‌را «قوس نزول» می‌خوانند. چنانکه وجود در مراحل استکمال از مقام هیولا به مقام قرب واجب الوجود نمی‌رسد مگر به طریق مرور و عبور از جمیع مراحل متوسطه وجود که آن‌را «قوس صعود» می‌خوانند. [ابراهیمى دینانى، غلامحسین، قواعد کلى فلسفى در فلسفه اسلامى، ج ۱، ص ۳۰، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى.] http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa964

نگاه فیلسوفان مسلمان نیز به مسألۀ قوس صعود و نزول به گونه دیگری است و بیانی دیگر دارد. آیت الله جوادی می نویسد: «فلاسفه، مبدأ و منتهاى این دو قوس را به عقل اول که در محدوده «فیض مقدس» است دانسته و عقل اول را مرحله بساطت و اجمال امر واحد الهى می‌دانند و حال آن‌که «اهل معرفت»، تمامیت دایره را در قوس صعود به وصول به مقام «او اَدنى» می‌دانند، چه این‌که بدایت حرکت و انبعاث فیض را به اسماء ذاتى منتسب می‌گردانند. از این‌رو؛ دو قوس صعود و نزول و محدوده دایره امر الهى و حرکت ایجادى در نزد اهل معرفت (عرفان) به مراتب گسترده‌تر و وسیع‌تر از آن چیزى است که در معرض فهم اهل حکمت می‌باشد.[ جوادى آملى، عبدالله، تحریر تمهید القواعد، ص ۵۶۶ – ۶۲۱، الزهراء.]

با این توضیحات تا حدودی اختلاف در مقصود از تعبیر یاد شده در عرفان و حکمت اسلامی روشن گشت. پس نباید کسی عبارت قوس صعود و نزول را که در کلام آقای وحید آمده است به صرف مشابهت لفظی با مقصود فلاسفه و عرفای اسلامی، یکسان بگیرد و در مقدمات قرآنی و روایی وحید خراسانی برای بیان سیر آفرینش انسان و سرانجام آن به دقت و تامل ننگرد. این نگرش معارفی، مقدمات چندگانه ای دارد و هر یک متوقف بر آیات و اصولی است که ذکر می شود.

۱٫ آیات قرآن در بیان آفرینش انسان همه جا یکسان نیست بلکه اجماع و تفصیل را به ضرورت بلاغت بکار گرفته است.

۲٫ آغاز آفرینش انسان در بیان تفصیلی قرآن از ما قبل آفرینش جسمانی آغاز می شود.

۳٫ خلقت انسان افزون بر آنکه ترکیبی از خلقت جسمانی و روحانی است، هر یک نیز جداگانه مرکب است؛ اولی از دو نطفه، دومی از هوا و عقل.

۴٫ آدم، خلاصۀ عالم و انسان، چکیدۀ جهان است.

۵٫ انسان، سیر نزولی و سیر صعودی دارد.

۶٫ منتهای سیر صعودی انسان فنای در «وجه الله» است.

این مقدمات ششگانه، اصول نگاه مؤلف گرانقدر در انسان شناسی از منظر عرفان نظری را نشان می دهد و در بردارندۀ دو تفاوت و تمایز عمده در نگاه ایشان با عرفان رسمی است. یکی در بحث از سیر نزولی و صعودی انسان و دوم در «مفنیٌ فیه» یا همان نقطۀ نهایی فناء. توضیحی از بند های بالا در متن کتاب آمده و قابل پیگیری و مطالعه است.

اصل قصه این است که شأن نزول سورۀ «هل أتی» که انسان و دهر نیز نامیده شده است، بانوی بزرگ اسلام حضرت فاطمه است. از نظر جمع کثیری از مفسرین مانند ابن جبیر، مجاهد، ابن مسعود، ابن عباس، زمخشری و… این سوره در بیان یکی از فضائل فاطمه(س) نازل شده است و شاه بیت این سوره آیۀ «لانرید منکم جزاءً و لا شکوراً» است. همچنانکه در بالا اشاره شد، آیت الله وحید، نخست، تفسیر معرفتی عمیقی از محورهای اصلی این سورۀ مبارکه پیرامون خلقت مادی و روحی انسان ارائه می کند و سپس به اثبات فانی بودن حضرت فاطمه(س) در «وجه الله» با تکیه بر دلایل قرآنی می پردازد و الحق که شاهکاری از این گونۀ تفسیر اهل معرفت را به خوبی نمایانده است. از آنجا که در این نوشتار گنجایش ذکر تفصیلی تفسیر یاد شده نیست تنها برخی از عبارت های آیت الله وحید برای توجه دادن به نکات پر اهمیت تر، آورده می شود.

«در قرآن در حدود پنجاه و هشت مورد بحث انسان است… به غیر از یک مورد، همه به صورت معرفه است: «الانسان»؛ و یک جایی به صورت نکره، که آن هم بحث مهمی دارد. آن همه معرفه یعنی چه و این نکره در مقابل آن معرفه یعنی چه؟ آیا مفسرین به این جهات توجه کرده اند یا نه؟ مفسرین باید در این نکته ها بحث کنند.»

«آن بیان که در «علّمه البیان» است، نه تنها این نطق است که مبتدئین تصور کردند. بلی نطق هست، ولی منحصر در آن نیست. وقتی فهمیده می شود آن بیان چیست که به خود قرآن مراجعه بشود. بالنسبه به «قرآن» گاهی تعبیر می شود به «تبیان»، گاهی تعبیر می شود به «بیان»، و حکمتی که عقل را حیران می کند اینجاست که بشریت معترف می شود که ممکن نیست آورنده این کتاب یک امی عربی درس نخوانده باشد، مگر اینکه از مبدأ غیب وجود گرفته باشد؛ و آنچه منتهای سیر کل است، درس ابتدایی قرآن است. «قرآنِ» قبل از «خلق الإنسان»، با «بیان» بعد از «خلق الإنسان»، هر دو یکی می شود. آن قرآن که قبل است، به جهت قرائتش مربوط است. آن بیان که بعد از خلق انسان است، به جهت مغز و بطنش مربوط است. این هم منتهای سیر انسان است.»

«همه پنجاه و هشت بحث انسان در قرآن، باز در یک سوره به اسم سوره انسان خلاصه می شود: هل أتى على الإنسان حین من الدهر لم یکن شیئاً مذکوراً؟ کجایند کسانی که قرآن را با فکری مناسب با قرآن مطالعه کنند و بعد ببینند فصل تمام مطالب کجاست؟ این سوره، سوره انسان است، سوره انسان، یعنی سورۀ جهان. اینجا سوره انسان، یعنی سورۀ تمام عالم امکان.»

«اعجاز قرآن این است: مجمل را بسط می دهد و مفصل را مجمل می کند.»

«اصلا عالَم مقدمه آدم بود. اگر آدم به ثمر نرسد، عالم به ثمر نرسیده و اگر عالم به ثمر نرسید، حکمت خلقت باطل می شود؛ و عالم کی به ثمر می رسد؟ وقتی آدم به ثمر برسد. آدم کی به ثمر می رسد؟ وقتی انسان به جایی برسد که بگوید: «إنما نطعمکم لوجه الله لا نرید منکم جزاءً ولا شکوراً» چرا اینجا منتهای سیر است ؟»

«این مقام، همان مقامی است که… همه مشعل ها آن جا خاموش است. همه انوار آنجا ظلمات است… نوری که به آنجا برسد و در آنجا خاموش نشود کجاست ؟ آن را باید پیدا کرد.»

«اصلا جز حیرت و جز بهت نمی ماند. هر فکری و هر عملی خاموش می شود. بالاترین فکر وعمل برای این است که «من» به کمال مطلق برسم. این بالاترین مرحله انسانیت است. اما در اینجا « من» است، «من» به کمال مطلق برسم. جایی که «من» خاموش بشود، جایی که از «ما» محو بشود و در آنجا هیچ نماند، نه دنیا بماند و نه عقبی، نه جهنم بماند و نه بهشت. نه عرش و کرسی و قلم بماند.»

«هیچ کسی پیش ما هیچ چیزی ندارد». (سوره اللیل:۱۹) هر کس هر چه دارد، پیش غیر ماست، نه پیش ما. مسأله اینجاست. هر کس هر چه دارد، پیش غیر ماست. بهشتی ها به بهشت بروند. آنها هر چه دارند در بهشت است. اهل جنات عدن به جنات عدن بروند، آنها هر چه دارند در جنات عدن است. ولی یک عده اند که آنها «عنده» هستند. آنهایی که «عنده» هستند، کسانی می باشند که به کلی این «من» را محو کردند. عقل محو شد و اراده فانی شد. قضیه این است. شأن نزول سوره انسان…» (متن،ص ۸۱-۸۸)

 

اهمیت و شناخت تعظیم شعائر

تعظیم شعائر اصل شناخته شده ای در فقه اسلامی معاصر است اگر چه تفاوت زیادی در تبیین مصادیق آن میان فرقه های اسلامی وجود دارد. در فقه شیعه با استناد به آیاتی از قرآن کریم (مانند بقره/۱۵۸ ؛ مائده /۵) به ویژه آیه ۳۲ از سورۀ حج که میفرماید «و من یعظّم شعائر الله فانها من تقوی القلوب؛ هر که شعائر خدا را تعظیم کند و بزرگ بشمارد، این از تقوای دلها است.» و نیز تکیه بر روایات اهل بیت (ع) و سیرۀ متشرعه، اصل تعظیم شعائر الهی ثابت و غیر قابل تردید است. هر چند در بارۀ مصادیق آن یا استحباب و وجوبی بودن یا فردی و اجتماعی بودنش در میان مفسران قدیم و جدید و فقهای قدیم و معاصر اختلافهای فقهیی وجود دارد. (رحیمی، دکتر مرتضی، تعظیم و بزرگداشت شعائر الهی، مجلۀ آموزه های فقهیّ دانشگاه علوم اسلامی رضوی، شماره ۲، ۱۳۸۸)

موارد و مصادیق متعددی در متون فقهی و تفسیری برای موضوع «شعائر دینی» ذکر شده است. معمول فقهای مسلمان اعم از شیعه و سنی بر آن بوده است که بخشی از مناسک حج مثل قربانی، طواف، سعی صفا و مروه، اذان، نماز جماعت، تعظیم مساجد، و قرآن را به عنوان مصادیق خاص یا نمونه های مشترکی برای بیان مصداق تعظیم شعائر ذکر کنند. در سنت فقه شیعی به نطر می رسد که تاکید بر اصل مسألۀ تعظیم شعائر دین، بیش از تعیین و تحدید مصداق های آن مورد نظر بوده است تا بر شمردن همۀ مصادیق یا مهمترین آنها. به همین جهت مسائلی مانند بزرگداشت اهل بیت (ع) و برپایی مجالس برای احیای امر آنان و اقامۀ عزا و سوگواری برای مظلومیت آنان، و…زیر عنوان موضوع تعظیم شعائر دینی در کتب فقهی شیعه پیش از قرن دهم هجری مطلقا دیده نمی شود. البته این را هرگز به معنای اعراض از مسائل یاد نشده نباید تلقی کرد. زیرا آنان در موضوعاتی نظیر ثواب نوحه و گریه و زیارت حضرت سیدالشهداء(ع) و امامان دیگر در کتب زیارات و مقاتل از مجموعۀ کتاب های حدیث و تاریخ و نیز مانند کتاب حج در مجموعۀ کتب فقهی، به اهمیت و وجوب و استحباب مسائل مربوط به سوگواری و ماتمسرایی و زیارت قبور اهل بیت(ع) به طور تفصیلی پرداخته اند. (برای نمونه مراجعه شود به کتاب الدروس شهید اول -۷۸۶ق- ج ۲ صص ۲۲-۲۸ ، درس ۱۲۸ که در بارۀ احکام المشاهد المقدسه  است. ترجمه همه آنها در جامع عباسی شیخ بهایی«ره» با اندکی تفاوت در عبارات، آورده شده است) هر چند این مسائل را زیر عنوان «تعظیم شعائر» به عنوان یک اصل مستقل و تعیین کننده نگنجانده و از منظر چنین قاعده ای به آن نپرداخته بوده اند. همچنانکه سایۀ سنگین اختناق مذهبی و لزوم تقیه در زمینۀ بحث و تبیین اینگونه مسائل فقهی را نمی شود نادیده گرفت و جای بررسی تاریخی آن خالی است.

تا آنجا که مطالعه و جستجوی نویسنده مقاله یاری می کند تمسک به فاعدۀ تعظیم شعائر در تکریم و تعظیم و زیارت قبور ائمه(ع) و مجالس و مصائب آنان به ویژه عاشورا و کربلای حسینی تا قرن یازدهم هجری در آثار استدلالی فقهای ما دیده نمی شود. اینکه بعضی نوشته اند «محقق حلی(م۶۷۶ق) در جای دیگری از شرایع، زیارتگاه اهل بیت(ع)، مساجد، قبر پیامبران و شاید اولیا و دانشمندان و پرهیزکاران را از مصادیق شعائر دانسته» (رحیمی، همان ص ۳۴) ناشی از اشتباه گرفتن سخن محقق کتاب شرایع –آیت الله شیرازی که از معاصرین می باشد- بجای سخن محقق حلی است.

در قرن چهارم هجری در عصر حکومت آل بویه که برپایی عزای حسینی و سیاهپوش ساختن معابر و بستن بازار و نوحه کردن بر ماتم کربلا در بغداد صورت رسمی و علنی به خود گرفت؛ انتظار این بود که اگر تمسک به آیۀ تعظیم شعائر شناخته شده می بود در آثار سید مرتضی علم الهدی(م۴۳۶ق) دیده شود زیرا در همان شهر ساکن بود و زمانه و موقعیت برای استناد ایشان به قاعدۀ تعظیم شعائر به خوبی فراهم بوده است. در حالیکه ایشان به منظور پاسخ به شبهه ای در مساوی شمردن جایگاه ائمه اهل بیت(ع) با دیگر عالمان و پرهیزکاران، تنها به اجماع اهل اسلام در تعظیم و توقیر و استشفاء و التجاء به قبور اهل بیت(ع) استناد می کند. (سید مرتضی علم الهدی، رسائل المرتضی، ج ۲، ص۲۵۵) بنا بر این با آنکه تعظیم امامان معصوم و حجج الهی، امر شناخته شده ای بود اما برای توجه استدلالی به قاعدۀ تعظیم شعائر و بکارگیری استدلالی آن در متون فقهی، هنوز راهی طولانی در پیش روی فقیهان شیعه وجود داشت.

جستجوی ما در کتب فقهی قبل از قرن دهم در این باره بی نتیجه بود. کتاب هایی مانند الناصریات و رسائل المرتضی از سید مرتضی؛ الکافی از حلبی؛ المراسم العلویه از سلار بن عبد العزیز؛ الدعوات از قطب الدین راوندی؛ السرائر از ابن ادریس حلی؛ شرایع الاسلام از محقق حلی؛ کشف الرموز از فاضل آبی(آوه ای)؛ و تذکره الفقهاء از علامه حلی، از جملۀ کتاب هایی است که جستجوی موضوع یاد شده در آنها بی نتیجه بوده است.

به نظر می رسد محقق کرکی(۹۴۰ق) نخستین فقیهی است که بحث از موضوع مشاهد مشرفه اهل بیت (ع) را ذیل عنوان تعظیم شعائر جای داده است. (محقق کرکی، جامع المقاصد، نشر آل البیت ۱۴۱۰، ج ۹، ص ۱۱۳) پس از آن، یکی از مهمترین آثار فقهی قرن دهم که به قاعدۀ تعظیم شعائر در موارد یاد شده استناد جسته است «مجمع الفائده و البرهان فی شرح ارشاد الاذهان» از مقدس اردبیلی (م۹۹۳ ق) است.

مقدس اردبیلی در بحث کراهت تجدید بنای قبور، به ذکر قولی می پردازد که قبور معصومین را از کراهت یا حرمت تجدید قبر خارج می داند و دلیل آن را تعظیم شعائر بر می شمرد. ظاهراً قائل آن، همان جناب محقق کرکی در جامع المقاصد باشد. سپس مقدس اردبیلی این قول را مؤید به روایاتی می خواند که بر اهمیت قبور اهل بیت و رسیدگی و تعمیر آنها و بر نماز و نافله در آن مکانها ترغیب و تاکید کرده است. وی حتی بنا، تعمیر و زیارت قبور فرزندان اهل بیت و قبر علما و صالحان را نیز از مستثنیات مساله کراهت یاد شده می داند. (مقدس اردبیلی، مجمع الفائده و البرهان، ج ۲ ص۵۰۱) در قرن بعدی، سید محمد عاملی(۱۰۰۹ق) نیز در مدارک الاحکام فی شرح شرایع الاسلام برای استثناء مشاهد می نویسد: «…التفاتاً الی أن فی ذلک تعظیماً لشعائر الاسلام و تحصیلاً لکثیر من المصالح الدینیه کما لا یخفی» (محمد عاملی، مدارک الاحکام، نشر آل البیت۱۴۱۰، ج۲ ص ۱۵۰)

به این ترتیب به نخستین موارد از استدلال به قاعدۀ تعظیم شعائر در موضوع مشاهد مشرفه و زیارت و تعظیم آنها می رسیم که تقریباً با همین وضعیت یکنواخت، در دوره صفوی و قاجاری ادامه یافته است. جز اینکه برخی از فقهای اصحاب مانند بحرانی(۱۱۸۶ق) صاحب حدائق، (محقق بحرانی، الحدائق الناضره، تحقیق ایروانی، بی تا، جلد ۳، ص ۵۳؛ همچنین: جلد ۵ صفحه ۲۹۲) درمحدودۀ قرن ۱۰ تا ۱۴ در مسألۀ مشاهد مشرفه به آیۀ ۳۲ سوره حج در مبحث یاد شده تصریح کرده اند و آن را در استدلال فقهی شان منظور کرده و پذیرفته اند.(همان، ج ۴، ص ۱۳۲) و در برابر، برخی دیگر مانند نراقی(۱۲۴۵ق) (شیخ محمد سند معتقد است که نراقی در این قول تنها است) در شمول آیه و وجوب همۀ انواع تعظیم، اشکال کرده است وعمومیت آن را در موضوع الحاق حکم قبور حجج الهی به احکام مساجد، نا تمام می داند. (ملا احمد نراقی، مستد الشیعه، ج ۱، ص ۲۳۹) در کلام فقهای بزرگ دیگری چون کاشف الغطاء(۱۲۲۸ق)، صاحب جواهر(۱۲۶۶ق)، و صاحب ریاض(۱۲۳۱ق) نیز تایید و تحسین دیدگاه محقق کرکی و مقدس اردبیلی دیده می شود. به نظر می رسد در تمام متون فقهی اصحاب ما رضوان الله علیهم، «تعظیم شعائر» در غالب موارد بدون اشاره آیۀ قرآنی بکار رفته است. همچنانکه از کاربرد کلمۀ «شعائر» بیشتر از هر معنایی، شعائر حج متبادر به ذهن آنان بوده است. علت این امر را به طور یقین می دانیم که در نفی شعار یا شعیره بودن آداب تشیع در پیوند با اهل بیت(ع) نیست بلکه ناشی از آن بوده که انبوهی از روایات معتبر شیعی و حتی اسلامی بر کلیات و جزییات آداب زیارت و اقامۀ مرثیه و ماتم در مصائب اهل بیت(ع) و هزینه گذاری برای احیای مجالس و مشاهد و زیارات و اطعام و… در حزن و سرور آنان دلالت داشته است بطوری که خود را بی نیاز از استدلال به عمومات کتاب خدا دیده اند یا آنکه ناخواسته کمتر از آن عمومات یاد کرده اند.

البته در دوران معاصر و قرن حاضر که وضعیت جهان اسلام و مناسبات بین مذهبی تفاوت چشمگیری یافته است ضرورت داشت تا دیدگاه تبلیغی فقهیِ شیعه در فرم و شکل متناسب تری عرضه شود. بنابر این، بحث از شعائر مذهب یا شعائر اهل بیت(ع) یا به طور اخص؛ «شعائر حسینی» به یکی از مباحث کلیدی در جهان تشیع تبدیل گشت و حوزه های علمی شیعه و جغرافیای سیاسی تشیع را به شدت تحت تأثیر خود گرفت. به گونه ای که در سیاست بین المللی و عرصۀ ادیان و مذاهب به امر شناخته ای مبدل شد. اکنون در این نوشتار و شتابزده نمی شود در این باره داوری قطعی کرد که آیا ابتدا این فقها بودند که به مقولۀ «تعظیم شعائر» نگاه فنی تری پیدا کردند یا نویسندگان و گویندگان صاحب اندیشه و متعهد به مذهب بودند که به این مقوله روی آوردند و اذهان فقهی را به اهمیت آن متوجه ساختند.

به هر حال، دیدگاه مراجع بزرگ شیعه و متفکران متعهد به سنت های شیعی در این باره با گرایش عمومی توده های مذهبی در یک همراهی و همگرایی علمی عقیدتی، به سرعت –و شاید تا حدودی پا به پای یکدیگر- رشد کرد و راه بهبود و گسترش را در پیش گرفت تا به وضعیت کم و بیش، استقرار یافتۀ کنونی خود رسید.

در این میان، شخص آیت الله وحید که میراث فقهی نجف به ویژه مکتب نایینی را در اندوخته های اصولی و فقهی دارد و نگرش اصولی آنان را در حوزۀ قم به ثمر نشانده است؛ در حال حاضر، چهره ای شاخص و صاحب معیار در مبحث ضرورت تعظیم شعائر اهل بیت (ع) شناخته میشود و همین امر بر اهمیت توجه به دیدگاه های فقهی ایشان در این موضوع می افزاید. دیدگاهی که بخشی از آن را نه در بحث های تخصصی و به اصطلاح خارج فقهی ایشان بلکه در گفتاوردهای تبلیغی و ترویجی ایشان باید جستجو کرد. دیدگاهی که –البته نه بطور مستقیم- در حوزه و خارج از حوزه، مورد نقد برخی جریانها قرار دارد.[۶]

در مجموع، باید توجه داشت که دیدگاه آیت الله وحید پیرامون تعظیم شعائر، در چند جهت از اهمیت مضاعف برخودار است.

نخست: اینکه بر عموم مستفاد از آیه ۳۲ سورۀ حج تکیه دارد و سیاق آیات را مانع از عمومیت قاعدۀ مستفاد از آیه نمی داند و مفاد آن را منحصر به شعائر حج نمی کند. این تعمیم از کلمات صاحب جواهر، میرزای نایینی، کاشف الغطاء و سید محسن حکیم و دیگران نیز برداشت می شود.(شیخ محمد سند بحرانی، الشعائر الحسینیه، ج ۱، ۴۶)

دوم: در تشخیص شعائر اهل بیت(ع) علاوه بر فهم اصولی و دانش فقهی، بطور ضمنی بر دارا بودن شمّ فقیهانه، تأکید می ورزد. از همان سنخ فهمهایی که بزرگانی از مشایخ فقه شیعه از آن برخوردار بوده اند. تعبیر به اینکه «چنین مطلبی را نایینی بزرگ می فهمد» برخاسته از همین نگرش حداکثری به لوازم اجتهاد در چنین مسائلی است. «وای بر آن کسانی که در این شعائر خدشه کنند! بیدار باشید! مردم ایران، بدانید کوچک ترین کلمه که شعائر حسینیه را سست کند کمر خاتم النبیین(ص) را می شکند. این عزاداریها، سینه زنی ها و زنجیرزنی ها باید به حد اعلی حفظ بشود. مسأله بازیچه نیست….فقیه کیست؟ فقها ور افتاده اند. فقیه نایینی است، بروجردی است، فقیه حائری است. فقیه اینان اند که میگویند؛ سینه بزنید، زنجیر بزنید، خون هم جاری بشود، بشود! این است فقیه. فقاهت این است.» (وحید خراسانی، مصباح الهدی و سفینه النجاه، مدرسه باقر العلوم، قم، دوم ۱۳۹۳ ج ۱/ص۲۴۳) در اشاره به فقدان چنین فهم و درکی است که می گوید «ممکن است در اثر تراکم جهل، بعضی تصور کنند که این عزاداری ها، این شور و این غوغا، افراط در عزاداری و موجب وهن است!.» (همان، ص۲۸۰) و از سستی دلایل مخالفان شعائر حسینی  بر می آشوبد؛ «کمال پستی و نهایت دنائت است که شعائر حسینی را سست کنیم برای آنکه ملت های غرق در اوهام [مقصود غرب مسیحی و سنی وهابی است] به نظر خفّت به این شعائر نگاه نکنند! مصیبت این است این اندازه جهل بر مردم سیطره کند و تصور کنند که این عزاداری ها افراط است و باید از آن کاسته شود!. این است که فقه و فهم دین[هر دو] لازم است. همۀ این مصائب بر اثر جهل است. این شور و غوغای عزاداری و دسته ها و هیئت ها در برابر عظمت مصیبت عاشورا ناچیز است.» (همان، ص۲۸۲)

سوم: در تشخیص مصادیق «تعظیم» علاوه بر نصوص سنت بر عرف نیز تکیه دارد با این خصوصیت که در صورت تعارض با عرف عامۀ مردم، عرف متشرعه و خواص از اهل ولایت را ملاک تشخیص می گیرد. مانند ترجیح نظر نایینی ها و بروجردی ها بر نظر دیگرانی حتی از حوزه، در مواردی که به لطمه و جاری شدن خون بینجامد. «مسأله ای که باید به آن توجه کرد، ضعف جهت علمی است و این ضعف علمی چه در اصول دین و چه در فروع، مایۀ انحراف عظیمی است، حتی نسبت به عده ای که خواص از عوام و عوام از خواص اند.». (حلقه وصل…۱۰۷)

چهارم: وسعت شمول و تنوع تعظیم را برخاسته و مرتبط با عظمت و شمول شعار الهی می بیند. بنابر این در دیدگاه وحید خراسانی، دایرۀ تعظیم شعائر اهل بیت(ع) رابطۀ مستقیمی با عظمت ابا عبدالله الحسین علیه السلام و عاشورا و حضرت زهرا(س) دارد. هر اندازه که جایگاه عاشورا بزرگ است و مقام و منزلت سید الشهداء علیه السلام رفعت دارد و صدیقۀ کبری سلام الله علیها بلند مرتبت است به همان اندازه دامنۀ تعظیم شعائر حسینی و فاطمی وسعت و گنجایش بیشتری دارد. در این دیدگاه، به حقیقت، چون بسیاری از شعائر الهی به عظمت حضرت فاطمه و حسین بن علی علیهم السلام نمی رسد پس محدودیت و ممنوعیت در آن موارد را نباید در قیاس با شعار حسینی و فاطمی سنجید. بیان ایشان در این باره چنین است «تضعیف شعائر فاطمیه، تضعیف مذهب است. سبک شمردن شهادت صدیقۀ کبری(س) استخفاف به امیرالمؤمنین(ع) است. کوتاهی در آن، تقصیر به حق خاتم النبیین(ص) است.» (حلقۀ وصل…ص۲۰۲)

پنجم: این قاعدۀ فقهی در موضوع و محمول و متعلق از تمایز و استقلال برخوردار است و عین بقیۀ احکام دین و عبارت اُخرایی از آنها نیست. یعنی مقصود حقیقی از تعظیم شعائر، نمایش و اعلان شعار دین و مذهب است و آگهانیدن به آن. نه اینکه به حکم تکلیفی مختص به همان شعار دینی محدود باشد یا عین آن دانسته شود. قاعدۀ تعظیم مانند توجه دادن به نماز است که حکمی غیر از حکم نماز دارد.[۷] در این زمینه تعبیرات ایشان در بیان مسألۀ تعظیم شعائر به خوبی گویاست. چنانکه در آغاز یکی از سخنرانی ها ابتدا از اهمیت و جایگاه شعائر حسینی سخن می گوید و پس از آن و به همان اندازه، نقش شعائر فاطمیه را بیان می کند. «اسلام وابسته به سید الشهداء(ع) و عاشورا است و شعائر حسیننیه همان است که در اربعین گفتیم، بدون کم و کاست. مناقشه در شعائر حسینیه، خیانت به اسلام است؛ چون اسلام، قائم به عاشوراست و عاشورا، قائم به این شعائر است. اما به نسبت به فاطمیه؛ همان طوری که اسلام و خاتم النبیین(ص) وابسته به سید الشهداء(ع) است، مذهب و امیرالمؤمنین(ع) وابسته به صدیقۀ کبری(س) است. تضعیف شعائر فاطمیه، خیانت به مذهب و جنایت در حق امیرالمؤمنین(ع) است.» (حلقۀ وصل..ص۱۹۲)

ششم: برخی از شعائر الهی از قبیل شعائر حسینی و شعائر فاطمی محدودیت نداشته و اختصاص به یک مذهب ندارد. «تمام فرقه های اسلامی با قطع نظر از اختلاف مذهب، باید عزای فاطمه(س) را متناسب با عظمت این مصیبت اقامه کنند.» آیت الله وحید سپس این امر را حکمی به دور از تحکم و تعصب می نامد و می افزاید که جدای از مذهب ، ایمان به خدا و پیامبر(ص) اقتضای آن دارد که به دلیل سنت قطعی اسلامی، باید شعائر فاطمیه برپا بشود. بنابر این فاطمیه تنها متعلق به شیعه نیست. بلکه به همۀ باورمندان به خدا و پیامبر تعلق دارد زیرا آنان در اندوه پیامبر(ص) باید اندوهگین و در شادی آن حضرت، باید شادمان باشند. این مطلب از قضایایی است که «قیاساتها معها». (حلقۀ وصل…ص۲۳۱-۲۳۲) آیت الله وحید در همۀ موارد با تکیه بر عظمت حضرت زهرا(س) است که ضرورت تعظیم شعائر فاطمی و گسترش آن را نتیجه گیری می کند. وی در جای دیگری پس از ذکر دلایل عقلی و نقلی بر عظمت مقام حضرت فاطمه(س) می گوید: «پس وظیفه برای همه سنگین است. احیای این روز باید به تناسب عظمت صدیقۀ کبری(س) باشد. این از یک جهت. و به تناسب عظمت این مصیبت عُظمی نیز احیاء لازم است. هر کسی آنچه در توان دارد در بیرون آوردن هیئات عزاداری سعی کند. هر «یازهرایی» که گفته شود در دفتر عمل شما نوشته می شود و باید مراقب باشید که این فرصت از دست نرود.» (حلقۀ وصل…ص۱۴۸)

در نگرش ایشان تعظیم در شعائر الهی فقط به گسترش کمی و عددی و ظاهری محدود و مقصور نیست بلکه بیش از آنها به تعظیم باطنی و ملکوتی نظر دارد و معتقد است. زیرا عظمت پاداش هایی امثال ثواب هزار حج مقبول و پاداشی از جنس «کمن زار الله فی عرشه» را حساب و کتاب دیگری لازم است و با محاسبات دنیایی و دیناری، قابل سنجش نیست.

روش فقه الحدیثی کتاب

روش بررسی روایات فضائل و سیره در این کتاب بر مبنای شیوۀ فقه الحدیثی استوار است و به سبک بررسی های فقاهتی انجام گرفته است. اصولاً بررسی های فقه الحدیثی بر دقت های لغوی و ظرافت های معانی بیانی و سبک شناسی متون احادیث تکیه دارد و همپای اهمیتی که به اسناد روایات می دهد بر دلالت های متنی نیز بسیار پای می فشارد.

دانشنامه اسلامی در باره این اصطلاح پیشنهاد می دهد که می توان فقه الحدیث را چنین تعریف کرد: «دانشی که به بررسی متن حدیث می پردازد و با ارائه مبانی و سیر منطقی فهم آن، ما را به مقصود اصلی گوینده حدیث نزدیک می گرداند.» مقصود از مبانی و سیر منطقی به صورت دقیق تر همان کاربرد الفاظ و دلالت آنها، لایه های معنا و قواعد معانی بیان و دستوری زبان حدیث است که در تحلیل متن حدیث به کار گرفته میشود.

وحید خراسانی در باره تفقه به همین معنی و ارزش آن می گوید: «ارزش به روایت نیست، قیمت به درایت است. اساس در دین، کتاب و سنت، بر تفقه است. «الکمال کل الکمال التفقه فی الدین».[۸] حقیقت تفقه عبارت از این است که به تمام افعال و به تمام اقوال و به تمام خصوصیات دقت و نظر بشود، آن وقت استنتاج بشود.» (حلقه وصل، ۸۱) آیت الله وحید در مواضع متعددی از کتاب به این شیوه تکیه دارد و به دو گونه از این دقت های متنی بهره برده است. یکی نقل بررسی های لغوی و ادبی از شارحان حدیث یا مفسران قرآن یا متکلمان در مواردی که سخن آنان دارای دقت نظر است؛ و یکی هم دقت های حدیث شناسی خودشان است که بخش بیشتری از مطالب مربوطه را شامل می شود. در اینجا چند مورد از آنها برای نمونه یادآوری می شود.

نمونه اول:

ایشان در بحث از روایت مشهور ؛ فاطمه بضعه منی…، که بخاری با سند خود از پیامبر اکرم(ص) روایت کرده: «فاطمه، پاره تن من است. هرکس او را به خشم آورد، مرا به خشم در آورده است» اهمیت فهم روشمند فقهی را یادآوری کرده چنین می گوید «این روایت را در دو مرحله مورد نظر قرار می دهیم؛ چون بناست با سنی فقیه حرف بزنیم، نه با سنی سفیه. باید ببینیم فقاهت تسنن چه اقتضا می کند.»

«این روایت دو جنبه دارد: یک جنبۀ دلیلی دارد و یک جنبۀ مدلولی. اما از جنبۀ دلیلی؛ روایت در درجه صحت  اعلائی است که قابل هیچ مناقشه ای نیست. أنقد المنقّدین [یعنی نقّادترین نقادان] در علمای عامه که نظیری برای او نیست، ذهبی است….». (حلقۀ وصل…ص۲۷) آنگاه به قوت مدلول روایت می پردازد که مصداق بحث ما یعنی بررسی فقه الحدیثی است. از نظر آیت الله وحید، مدلول و معنای مقصود از این روایت، مقدمه ای برای روایت دیگری است که در کتاب بخاری از کتب اصلی حدیث اهل سنت نقل شده است و معنایی بسیار دقیق و عرفانی دارد. روایت دوم این است که «قال رسول الله (ص) لفاطمه: ان الله لیغضب لغضبک و یرضی لرضاک؛ رسول خدا به فاطمه فرمود: خداوند به سبب خشم تو خشم می کند و به سبب خشنودیت خشنود می شود». در واقع مدلول روایت اول را مقدمه اول و مدلول روایت دوم را مقدمه دوم برای نتیجه گیری از کلام معصوم می داند. تا اینکه در نهایت، حاصل مدلول روایت اول و دوم به اثبات یکی از مقامات بی نظیر فاطمه (س) می انجامد. آیت الله وحید ذیل عنوان اینکه؛ «رضای خدا به رضای حضرت زهراست» می گوید:

«مقام فاطمه زهرا(س) پشت پرده است. «إن الله [الرب] یغضب لغضبک و یرضی لرضاک»، مگر شما می توانید درک کنید که چه خبر است ؟! گاهی گفته می شود: «یرضی لرضى الرب، یغضب لغضب الرب.» رضا و غضب از طرف رب تأثیر می کند؛ راضی است به رضای رب، غضب می کند به غضب رب. این شخص، صاحب مقام عصمت کبری می شود. گاهی در افق أعلى به جایی قدم می گذارد که گفته می شود: «إن الله [الرب] یغضب لغضبک و یرضی لرضاک»؛ رب راضی است به رضای فاطمه ، و غضب می کند به غضب فاطمه .اینجا نکته کلام فاطمه شناس عالم، معلوم می شود. فاطمه شناس کیست؟ فاطمه شناس، امام جعفر صادق (ع) است، «إنما سُمّیت فاطمه لأن الخلق فُطموا عن کُنه معرفتها.» (حلقۀ وصل…ص۳۱-۳۲)

در مجلس هفتم از کتاب، به صورت خاص در بحث «غضب خدا به غضب فاطمه و رضای خدا به رضای او» است زمخشری و فخر رازی و دیگر راویان حدیث دوم از اهل تسنن را مخاطب قرار داده و می پرسد: «آیا فهمیدند چه می گویند؟ معنی این کلمه این است که فاطمه(س) دارای مقام عصمت است. اما نه عصمت یعقوب(ع)، نه عصمت یوسف(ع)، نه عصمت موسی(ع)، نه عصمت عیسی(ع)، بلکه نه عصمت ابراهیم(ع)،. فاطمه به عصمتی رسیده که آن عصمت، شأن پیغمبر خاتم(ص) است.» سپس صورت استدلال به روایات مذکور را بیان کرده و نتیجه گیری می کند «پس به حکم برهان، فاطمه(س) به آن افقی رسیده و در آن مقام منیعی منزل کرده که در آن مقام…مسألۀ عصمت نیست، بلکه فوق عصمت است.» آنگاه ضمن تبیین عقلی کوتاهی از مطلب، با بیان روشنی که برای همه قابل درک باشد آن را چنین توضیح می دهد: «مسأله، فوق اینهاست. یک مرتبه می گوییم؛ فاطمه(س) به آنجا رسیده که هر جا خدا غضب می کند فاطمه(س) غضب می کند، هر جا خدا راضی است، فاطمه(س) راضی است. اما آنچه پیغمبر(ص) فرمودند این است که «خدا برای غضب فاطمه(س) غضب می کند، خدا برای رضای فاطمه(س) راضی می شود» اینجاست که کمیت عقل در معرفت چنین کسی با چنین مقامی لنگ است.» (حلقۀ وصل…ص۱۱۶-۱۱۷)

نمونه دوم:

در این مورد شیوه استدلال و استنباط به این صورت است که با توجه به مقام صاحب حکمت و وحیانی بودن سخنان و افعال پیامبر(ص) و پس از اثبات جایگاه رفیع علم و عصمت، برای پیامبر و سپس ضمیمه کردن این مقدمه به متن حدیثی که در شرح شأن نزول آیه مباهله آمده است و اعتبار سندی هم دارد آیت الله وحید این نتیجه منطقی را استنباط می کند که فاطمه زهراء (س) واسطه و برزخ میان مقام نبوت کبری و ولایت عظمی است. بیان ایشان چنین است: «این همان پیغمبری است که «و ما ینطق عن الهوى». این خود یک کلمه است. کسی که: «و ماینطق عن الهوى و ما یفعل عن الهوى »؛ این همان کس است که «وما آتاکم الرسول فخذوه وما نهاکم عنه فانتهوا». این همان کس است که سنت او تنها قول او نیست، بلکه سنت او قول و تقریر او و فعل اوست. تمام حرکات او سنت است. تمام سکنات او سنت است. اطوار او و احوال او، تمام مرتبط است به مقام «ثم دَنا فتدلّی فکان قاب قوسین أو أدنی». این خلاصه عالم است، و این پیغمبر خاتم است، و این جوهر وجود است، و فرد اول عالم امکان است. چنین بشری هر نگاهش دنیایی از حکمت است و هر عملش سرچشمه تمام بحار معارف است. وقتی خودش جلو، علی(ع) پشت سر، فاطمه(س) در وسط، خود این معنایی دارد. معنای این عمل آن است که فاطمه(س) برزخ بین نبوت کبری و ولایت عظمی است. معنای این عمل آن است که فاطمه زهرا بین مقام وحی أعظم و مقام تبلیغ وحی و مقام تفسیر وحی، جنبه قطبیت و مرکزیت دارد. جلوی فاطمه زهرا(س) تبلیغ وحی است. پشت سر فاطمه(س) تفسیر وحی است. این فاطمه زهرا(س) است. این مجهوله القدر بر تمام عالمیان است. (حلقه وصل، ص۶۸)

البته باید توجه داشت روایتی که در اینجا مبنای استدلال وحید خراسانی قرار گرفته بر اساس متنی است که در تفسیر زمخشری(۵۳۸ق) گزارش شده است(حلقه وصل، ص۶۷) و قاضی بیضاوی(متوفای حدود ۷۰۰ق) نیز همان را در تفسیرش آورده و توضیحات شگفت آور زمخشری را عینا نقل می کند که نمونه ای مثال زدنی از استنباط فقه الحدیثی از ادیب و مفسر و محدث بزرگی مانند زمخشری است. (حلقه وصل، ص۷۰-۷۱)

نمونه سوم:

ایشان در ادامه داستان مباهله نکته دیگری را از متن روایت استخراج می کند و آن اینکه نَفَس فاطمه (س) شرط استجابت دعای پیامبر(ص) است. ایشان این معنا را از این جمله پیامبر(ص) “« إذا دعوت فأمّنوا » آنگاه که من دعا کردم، شما آمین بگویید”، نتیجه گیری می کند و می پرسد مقصود از این جمله چیست؟ سپس خطاب به بزرگانی از مفسران اهل سنت می گوید: «ای فخر رازی! ای زمخشری! ای بیضاوی! معنای این جمله این است که عمل من انعکاس وحی است و وحی این چنین است: «فمن حاجک فیه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا تدع أبناءنا وأبناءکم و نساءنا ونساءکم وأنفسنا و ثم نبتهل» همه باید جمع بشوند، و نبتهل؛ «إذا دعوت فأمّنوا» آمین فاطمه زهرا شرط تأثیر دعای پیامبر؟! معنای این جمله این است که دعای من که پیغمبر خاتم هستم مقتضی است، اما شرط فعلی اقتضای این مقتضی، نفس فاطمه زهرا است. باید آمین او به دعای من ضمیمه بشود. وحی چنین است. سنت چنین است که دعای زهرا شرط است و محال است مقتضی بی شرط تأثیر کند. معقول نیست که دعا در چنین وقتی بدون شرط اثر کند، هرچند هنگام مباهله با نصارای نجران است. اگر دست پیغمبر(ص) بالا می رود، باید چهار دست دیگر همراه این دست به طرف آسمان بالا برود. اگر مطلب چنین است، آیا علی کیست؟ آیا فاطمه کیست؟ آیا حسن بن علی کیست؟ آیا حسین بن علی کیست؟»

نمونه چهارم:

روایتی از امام صادق(ع) ذکر می کند در باره آیه «انا انزلناه فی لیله القدر» که معنای تأویلی «لیله القدر» در آن حضرت فاطمه(س) بیان می شود. سپس به آیه شریفۀ «انا انزلناه فی لیله مبارکه » (دخان، ۳) استشهاد کرده و با استناد به روایتی که در تأویل آیه وارد شده است می گوید که در تفسیر این آیه هم، معنای تاویلی «لیلۀ مبارکه» حضرت فاطمه(س) است، که هر امر حکیمی در آن شب، ممتاز و معین می شود.[۹] آنگاه بر جملۀ پایانی این روایات تأکید می ورزد از آن جهت که در فهم تأویل آیه نیز اهمیت دارد. ابتدا جملۀ پایان حدیث نقل می شود «إنما سُمّیت فاطمه لأن الخلق فطموا عن معرفتها؛ یعنى به راستی او فاطمه(س) نامیده شده است، چه این که خلق از معرفت او بازداشته شده اند.» آنگاه می پرسد «این چه جنابی است که برتر از آن است که خلق او را بشناسند؟ ما باید در این مطلب تعقل کنیم، و اینجا جایی است که اعاظم بشریت و انسانیت؛ یعنی افکار نابی که به منتهی درجه رشد رسیدند، باید تأمل کنند که مسأله چیست؟ فاطمه زهراء لیله القدر و منزل قرآن است.» (حلقۀ وصل… ص۸۰)

نکته دیگری که مهم می نماید این است که «در روایت نسبت به تسمیه و نامگذاری حضرت فاطمه زهرا آمده «انما سُمّیت فاطمه لأن الخلق فطموا عن معرفتها»؛ کلمه «خلق» أوسع از کلمه «ناس» است و دامنۀ این کلمه جن و انس را گرفته و حد سخن می رسد تا «من ملائکهٍ أسکنتهم سماواتک و رفعتهم عن أرضک» ؛ (نهج البلاغه،خطبه ۱۰۹) آنها هم از این معرفت باز داشته شده اند.» (حلقۀ وصل… ص۸۰-۸۱)

آیت الله وحید که از خطیبان رده اول در نسل خود بوده است و به زبان، ادبیات و شیوه های خطابه دینی به خوبی واقف است در این بخش از سخن به وجد و شور آمده و عباراتی بسیار بلیغ دارد. او کوشش می کند تا همه اندیشه‌وران را به تامل های جدی تری فرا بخواند؛ «چه خبر است؟ و این زن کیست؟ و در او چه حقیقتی پنهان است، که این اندازه از دسترس عقول و افکار، برتر و بالاتر است؟» (حلقۀ وصل… ص۸۱)

آنچه گفته آمد همۀ نمونه های فقه الحدیث در کتاب حلقۀ وصل نیست بلکه موارد مهم دیگری نیز در کتاب قابل پیگیری است که صاحب متن نیز در باره اش چنین اظهار نظر می کند: «این نمونه ای از فقه حدیث است.» (حلقۀ وصل…ص۱۶۷)

در پایان این بخش که به ذکر نمونه هایی از روش فقه الحدیثی ایشان در این گفتارها پرداخته شد خواندن این بند از سخنان آقای وحید هم تاییدی است بر آنچه که گفته شد و هم سخنی راهگشا برای یافتن شیوه کار در این زمینه[۱۰] است. پیشنهاد فقیه خراسانی در این باره آن است که «برای تحقیق این مسأله، عقلی قوی و پرورش یافته به برهان و استدلال، متکی به قطعی ترین مستند که قرآن است، با استمداد از سنّت قطعی لازم است، تا شاید یک روزنه ای به این مطلب عظیم باز بشود. «لأنّ الخلق فُطموا عن معرفتها» چرا؟ چه سرّی است که خلق از معرفت این حقیقت بازداشته شده اند.» (حلقه وصل…، ص ۸۰-۸۱)

جان سخن فقیه اهل بیت(ع)

شاید بتوان چنین گفت که هدف اصلی کتاب «حلقۀ وص امامت و رسالت» در تلاش برای شناخت برتری از حضرت فاطمه(س) خلاصه می شود. شناختی که از طریق تفقه در دین حاصل می آید. به همین جهت از شناخت ناقص و معیوب و سطحی نسبت به بانوی بزرگ اسلام، ابراز ناخرسندی دارد. «منشأ تمام دردها،سفاهت و علاج تمام امراض، فقاهت است. اگر بشر به سفاهت رسید، فاطمۀ زهرا(س) را در حد یک زن عادی که مقامش قابل نیل است تلقی می کند؛ به این صورت که «او در خانه داری نمونه بوده است، در انجام وظایف و در عبادات سرآمد بوده است و در نهایت هم رحلت نموده و تمام شده است». ولی اگر به مرتبۀ فقاهت رسید آنگاه می فهمدکه او نه یک زن است…و نه یک زن عادی است…اینجاست که حدّ فقاهت و سفاهت جدا می شود. فقه در دین این است که بفهمد فاطمه(س) کیست و فاطمۀ رهرا(س) چه کرده است.» (حلقۀ وصل…ص ۱۲۲-۱۲۳)

بی شک تلاش فقیه خراسانی (دام ظله) در سرتاسر این خطابه های فاطمی بیانی رسا و قدرتمند در شناسایی جایگاه حضرت زهرا(س) بر اساس دلایل بر گرفته از قرآن و عترت است. علت این امر نیز به مقدمه بودن شناخت فاطمه(س) برای احیای فاطمیه آن حضرت است. «برای اینکه ما فاطۀ زهرا(س) را بشناسیم و فاطمیه را -به اندازۀ میسور که در خور ماست، نه در شأن او- احیا کنیم باید حقیقت رکنیّت صدیقۀ کبری(س) [برای علی«ع»] روشن شود. و این مسألۀ عویصه و این حکمت عالیه به این سادگی درک نمی شود. اینجا جایی نیست که کلام حکیمی، فیلسوفی، فقیهی مطرح باشد.» (حلقۀ وصل…ص ۱۹۶) آیت الله وحید به نتایج و لوازم چنین تعبیرهایی به خوبی واقف است و این جمله ها را به شیوۀ مبالغه بر زبان نمی آورد بلکه آن را بیان بی کم و کاست واقعیت و حقیقت می داند. ایشان می گوید «این است که می پرسیم چه کسی است که صدیقۀ کبری(س) را شناخته؟ چه کسی فهمیده فاطمۀ زهرا کیست؟ به قدری ساحت بلند است، به قدری مقام منیع است که حتی در عالم بقاء نیز درک نمی شود که حضرت زهرا(س) کیست.» (حلقۀ وصل…ص۲۰۰)

همچنانکه در بحث قبض و بسط وجود خاتم النبیین(ص) بعد از بیان مقدمات استدلالی به اینجا می رسد که «در اینجا کمیت فکر لنگ است. باید ابراهیم(ع) بفهمد. باید موسی بن عمران(ع) بنشیند و تأمل کند. کجاست معرفت؟ کیست که بتواند ادعا کند من فاطمۀ زهرا(س) را شناختم؟ کیست که جرأت کند لب باز کند و بگوید من به مقام فاطمه(س) پی بردم؟…او تنها زنی بود…که بین او ومنتهای کمال وجود –یعنی پیغمبر خاتم(ص)- اتحاد پیدا شده است. اینکه فاطمه با علم کل و کل العلم آمیخته شده، با عقل کل و کل العقل آمیخته شده.» (حلقۀ وصل…ص۱۶۶)

نتیجه گیری

کتاب حلقۀ وصل، در نوع خود، کتابی کم نظیر است. کتاب، مجموعه ای خطابه های فاطمی است که توسط یکی از فقهای بزرگ شیعۀ معاصر در جمع فاضلان و اهل ولایت ایراد شده و حاوی معارف مستند و مستدل بر اساس شواهد قرآنی و روایات اسلامی از شیعه و سنی است که در بارۀ حضرت فاطمه(س) رسیده است. استدلال های فقهی و دلایل کلامی در این کتاب با معارف وحیانی و نکات معرفتی همراه گشته است تا نوشته ای قوی در شناخت و بزرگداشت حضرت فاطمه (س) فراهم بیاید تا خواننده بداند که عالم هستی عرصۀ تجلی، تعظیم و تأثیر حضرت فاطمه(س) است. این کتاب همچنین حاوی ظرایف و نکات بدیعی در بیان مصائب حضرت فاطمه(س) است. نثر کتاب از ادبیات شفاهی گویندۀ خطیب و استاد سخنور آن چندان رها نشده است و با آنکه از دلنشینی خطابه –همچنانکه در مقدمه کتاب متذکرند- بسیار جاها برخوردار است اما با این وجود از منظر ادبیات مکتوب خالی از ضعف نیست.  شاید بهترین نتیجه گیری برای ختم این نوشتار کلام متن کتاب باشد: «خلاصۀ کلام این است که شب اول قبرتان، فاطمۀ زهرا است. دم جان دادنتان هم فاطمۀ زهراست. روز قیامت هم سر و کارتان با صدیقۀ کبری است. آن روز مثل پرنده ای که دانه می چیند شیعیانش را نجات می دهد. کاری کنید که آبرویی تحصیل بشود و اسمتان در آن دفتر نوشه بشود.» (حلقۀ وصل…ص۱۴۸)

و آخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین

پی نوشت ها:

[۱]  مادرم کربلایی بانوی علویه فاطمه مهدیان به وقت تدوین و تقدیم این مقاله در قید حیات بود ولی اکنون به وقت انتشار مقاله، یک سال و اندی است که شمع وجودش در مزار علی بن جعفر(ع) قم در مجموعه قبور والدین شهدا در پردۀ رحمت الهی آرمیده است.

[۲] علامه حکیمی زیر عنوان «فرهنگ مناقب» می نویسد «یکی از مسائل مهم در حوزۀ فرهنگ اسلامی، فرهنگ مناقب است. احادیث مناقب، فضائل سرایی و ستایشگری بی هدف نیست. این احادیث برای این آمده است که امت بدانند که عالم به قرآن و عامل به قرآن کیست : عالم ترین امت کیست؟ عادل ترین امت کیست؟ داورترین امت کیست؟ مهربانترین امت کیست؟ پیش کسوت ترین امت کیست؟ مساوات طلب ترین امت کیست؟ عابد ترین امت کیست؟ پاک سرشت ترین امت کیست؟ انسان دوست ترین امت کیست؟ خداجو ترین امت کیست؟ و…و… احادیث مناقب و فضائل، همه، برای الگویابی وو سرمشق گرایی در علم و عمل است. تا جامعۀ انسانی در راه رشد متعالی –که اصل حکمت حیات و علت بعثت پیامبران است- به والاترین الگوها و بلندترین قلّه ها دست یابد و پیروی کند و به علم، عدالت، مساوات، مهربانی، عبادت، تعهد، بیندیشد و خود را در آن راستاها به حرکت رشدآمیز درآورد و هر چه می تواند –بوسیلۀ تعالیم رشدآمیز و معالم رشدآموز- بکوشد و بکوشد (و سارعوا الی مغفره من ربکم) و از کوشش باز نایستد (و ان لیس للانسان الا ماسعی) هر کسی آن «دِرَوَد عاقبت کار که کشت». پس بر انسان خردمند لازم است که در احادیث مناقب تأمل کند…» میرزا جواد تهرانی، تفسیر مصباح الهدی، مقدمه محمدرضا حکیمی، مؤسسه معارف اسلامی امام رضا(ع)، قم، اول ۱۳۸۸، جلد ۱ ص ۲۸-۲۹٫

[۳]  علامه جعفر مرتضی عاملی پس از تحمل دوره ای بیماری درآبان ۱۳۹۸ در بیروت درگذشت و در زادگاهش در جبل عامل به خاک سپرده شد. رحمت خداوند بر روان مینوی اش نثار باد.

[۴] بکارگیری اصطلاح قوس نزول و صعود توسط نافیلسفوفان و منتقدان عرفان رسمی و فلسفه اسلامی، تا حدودی امر شایعی است. این گروه از قوس مذکور نام می برند و یاد می کنند بی آنکه به لوازم فلسفی یا عرفانی این اصطلاح پایبند باشند. نمونه دیگری که مشابهت با متن کتاب حلقه وصل دارد نوشته های مولانظر علی طالقانی در کتاب کاشف الاسرار است. طالقانی در توضیح قوس صعود و نزول در دیدگاه حکماء می نویسد که به اعتقاد آنان در قوس نزول سه طبقه وجود دارد. اول: ارواح صرفه و انوار محضه، دوم: ملائکه، سوم: اجسام محض مانند عناصر. و در قوس صعود دو طبقه قائلند. طبقه اول؛ جسم با روح از اصناف نباتی و حیوانی که جهل محضند و دوم؛ روح انسانی که مرکب از عقل و جهل است که «اول او به آخر حیوان بسته و آخر او… به عقل اول و ممکن اول پیوسته و با او همسر و یا از او بالاتر گشته.» وی در ادامه با ذکر چهار فرع به پرسشها و مشکل معراج در دنیا و معاد جسمانی در آخرت در ارتباط با قوس نزول و صعود می پردازد و در نهایت توصیه می کند که «پس نجات در اعتقاد فقهاء است.» (طالقانی، مولی نظرعلی، کاشف الاسرار، به کوشش مهدی طیب، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، تهران، اول ۱۳۷۳، ج۲، ص ۵۴۵-۵۴۷ )

[۵]  ایشان در آثار دیگری هم از این دو قوس یاد می کند و مقصود وی بیشتر بیان حضیض و اوج در گوهر وجودی آفریدگان است. ن.ک: خراسانی، وحید، مصباح الهدی، مدرسه الامام باقرالعلوم، دوم ۱۳۹۳، ص ۳۰-۳۱٫

[۶]  برای نمونه بنگرید: مهدی مسائلی، سایت مباحثات، مقاله «قاعده ای برای توجیه افراط گرایی». محتوای این مقاله ظاهراً در کتاب «درسنامه  نقد تشیع انگلیسی» ایشان که در سال جاری (پاییز۱۳۹۹) منتشر شد نیز گنجانده است.

[۷]  برای فهم این مطلب فقهی دقیق، بنگرید: شیخ محمد سند بحرانی، الشعائر الحسینیه، ج ۱، ص ۴۹٫

[۸]  الکلینی، الکافی، ج ۱، ص۳۲٫

[۹]  تفسیر فرات کوفی، ص۵۸۱؛ بحارالانوار، ج۴۳، ص۶۵٫

[۱۰]  جدای از اهمیتی که بحث فقه حدیث به خودی خود از آن برخوردار است تأکیدات و تنبیهات فقیه بزرگی چون آیت الله وحید بر این مسأله بر اهمیت مطلب می افزاید و آن را دو چندان می کند. جای آن دارد که بحث فقه الحدیث از این وضعیت که به صورت صفحاتی پراکنده و در مطالب جسته و گریخته از آن یاد می شود بیرون آورده شود و در قد و قامت یک موضوع مستقل آراسته و بیان شود با همۀ آنچه که از تعریف و تحدید موضوع و مسائل نیاز دارد. باری، کلمات شیخنا الاستاد در این زمینه مُهرتأییدی بر اهمیت و درستی این بحث است که شواهد متعدد دیگری در کتاب حلقۀ وصل و آثار دیگر ایشان برای آن می توان جستجو کرد. برای تکمیل فایده، یکی دو مورد دیگر از همین کتاب ذکر می می شود. «فخر رازی و زمخشری و قاضی بیضاوی و حاکم نیشابوری و جلال الدین سیوطی؛ حق بود که در تمام خصوصیات قضیه اعمال نظر می کردند. ارزش به روایت نیست، قیمت به درایت است. اساس در دین، کتاباً و سنّهً، بر تفقّه است. «الکمال کلّ الکمال التفقّه فی الدین» حقیقت تفقّه عبارت از این است که به تمام افعال و به تمام اقوال و به تمام خصوصیات دقت و نظر بشود، آن وقت استنتاج بشود.» (حلقۀ وصل… ص۶۷) جایی دیگر در تعریض به مدعیان تفقه می گوید «اگر تا حالا متوجه نشدید، دقت کنید؛ حدیث را ببینید؛ فقه حدیث را بفهمید ، بر طبق آن وظیفه را تشخیص بدهید.» (حلقۀ وصل… ص۱۶۸) در مورد دیگری برای استنباط از حدیث حتی منقولات عامه، به شاگردان خود چنین توصیه ای دارد «خوب توجه کنید. آنچه که ما باید استفاده کنیم چیست؟ چون فقه این احادیث عمیق تر از آن است که فکر فخر رازی هم به آن برسد. احادیثی که هم زمخشری در «کشاف» نقل می کند و هم فخر رازی تثبیت می کند و هم ائمّۀ حدیث پای آن امضاء می زنند، هر کدام از آنها موضوع بحث علمی و فنی جلساتی است.» (حلقۀ وصل… ص۱۱۱)

عجیب تر آنکه در بحث از رابطۀ روح و بدن به برخی از فلاسفۀ بزرگ طعنه می زند و اندیشۀ کامل در آن را موکول به فقاهت می داند «اینجا باید پای فقاهت به میان بیاید. فقیه است که باید ارتباط ضروری بین بدن و روح را بفهمد. شیخ الرئیس ابن سینا و خواجه نصیر الدین طوسی و قطب الدین شیرازی و تا حدی فخر رازی، در حد ابتدایی در این مسأله بحث کردند که ارتباط بین نفس و بدن چگونه است؟ و تأثیر این بر آن و تأثُّر آن از این و بالعکس چیست؟ و این دریچه ای است که برای فقهای بشر و فهمیده های آدمیت باز می شود…» (حلقۀ وصل… ص۱۲۹)

یک نظر بگذارید