نقش «علمای بلاد» در تاریخ تشیع و ایران(با تأکید بر جایگاه آیت الحق حاج سید جواد حیدری«ره»)

نگارش در تاریخ ۱۴ تیر ۱۴۰۲ | ارسال شده در بخش تاریخ اسلام و تشیع، مقالات | ۳ نظر

چکیده

تاریخ تشیع، به بیانی، تاریخ عالمانی است که پیشینۀ تاریخی شان، فعالیت بی وقفه علمی اجتماعی و مذهبی آنان را به ویژه در شهرهای پیرامونی نشان می دهد. مجتهدین و علمای مستقر در شهرها و حتی روستاها به همراه مریدان و مقلدان آنها در قرون متمادی، نقش مهمی در تحولات فرهنگی و ساختارسازی های اجتماعی ایفا کرده اند. با یک بررسی اجمالی می شود صدها «مجتهد محلی» را شناسایی کرد که علاوه بر دارا بودن کارکردهای مذهبی و صنفی، حافظ نظم و ساختار اجتماعی و نگهبان اخلاقی جامعه پیرامونی خود بوده اند. آیت الحق حاج سید جواد حیدری از علمای اخیر یزد، نمونه ای مثال زدنی در این باره است. در دهه های اخیر با افزایش سرعت تحولات اجتماعی و تغییرات سیاسی و فرهنگی، به نظر می رسد که با رشد کمّی حوزه قم و نجف و افزایش تمرکزگرایی، از وضعیت عالمان شهرستانی غفلت شده است. با درگذشت بسیاری از مجتهدین کهنسال محلی و منزوی شدن برخی دیگر از آنها، خلاً بزرگ ناشی از این امر به تدریج در قالب برخی آسیب های اجتماعی و چالش های فرهنگی خودنمایی میکند.

کلیدواژه ها: تشیع، قم، نجف، روحانیت،علمای بلاد، حاج سید جواد حیدری

پیشگفتار

از چند سال پیش تا کنون در مناسبت هایی از جایگاه عالمان/علمای بلاد و بیم زوال آن به مثابه یکی از سرمایه های اجتماعی شیعه، سخن گفته ام. روند این حرکت نزولی در سالهای نه چندان دور چنان با کندی و آرامی صورت گرفته که حساسیت کمتر کسانی را به صورت جدی برانگیخته است. حکیمی(طاب ثراه) به دلیل آشنایی نزدیک و صنفی با سازمان روحانیت و داشتن حس عالی و نظارت از نزدیک، با حوزه علمیه خراسان، به عنوان یکی از مراکز حوزوی استانی و غیر مرکزی، از جمله نخستین نویسندگانی بود که در دوران معاصر از این ضایعه آگاهی یافته و در این باره گاهی قلم زده یا سخن گفته است. دکتر شریعتی اندکی پیش از مرگ در وصیت نامه شرعی اش خطاب به استاد بزرگوار علامه حکیمی (به سال ۵۶) از حوزه های موجود با عنوان “یاد صومعه خالی آن روزها” یاد کرده و بر خاطره نسل های خاموش شده ای که در حوزه های قدیم تربیت می یافت اندوه می خورد. 

مسئله یاد شده را شاید برخی چون من در ادبیات شفاهی بسیاری از بزرگان حوزوی بارها شنیده باشند و درد گزاری ها و بلکه مویه های آنان را بر شکست های رخ داده در طاقی بلند از ایوان کسرای روحانیت هزار ساله تشیع در شرق را شاهد بوده اند. ترسیم صورت واقع بینانه ای از این رخداد می تواند راهگشای مسیر پیش روی باشد و افق های غبار گرفته را اندکی گشوده تر سازد. 

در این اصلاحگری، اولین گام توجه یافتن به واژه روحانی و تفاوت آشکار آن با واژه عالم است. در ادبیات حوزه ای، امروزه کلمۀ روحانی بجای واژه عالم نشسته و در همان نگاه اول، فضای علم و اندیشه را بر مسمای خود تنگ می کند. در حالی که در سخن پیشوایان دین و نیز آیات قرآن، بیشترین بها و ارج به علم داده شده است و آنان با وصف عالمان مورد ستایش قرار گرفته اند. استاد مطهری در یادداشت های خود پیرامون سازمان روحانیت، کاربرد این کلمه را قابل تامل می داند. دکتر رافائل مائوریلو، ایتالیائی درس آموخته در رشته شیعه شناسی، در گفتگویی درباره شباهت نهاد روحانیت مسیحیت کاتولیک با نهاد روحانیت شیعه اظهار می دارد که؛《اما اینکه به بخش روحانیت شباهت داشته باشد، چنین چیزی نیست. اصلا من کلمه clergy را که برای روحانیت شیعه استفاده می کنند قبول ندارم. چون من در جامعه کاتولیک ایتالیا بزرگ شدم و در خانواده مان هم کشیشی داشتیم. به نظر من اینها ربطی به هم ندارند. چون سیستم شیعی، جنبه علمی دارد. البته در بخش کاتولیک هم علم خیلی مهم است و یک نظام و یک رئیس خاصی دارد. برای کشیش شدن هم باید درس بخوانید و هم یک بخش الهی دارد که ” ربطی به علم ندارد. یعنی مثلا در مسیحیت هفت آیین دارند که مقدس شمرده می شوند و کشیش این قداست را دارد که آنها را اجرا کند. این آیین ها عبارتند از غسل تعمید، تدهین، توبه، تبرک، ازدواج، آخرین تدهین، و دست گذاری، اما به نظر من در شیعه این طور نیست و همه چیز در بخش علم است. بخش الهی هم دارد ولی بخش اصلی، علم است. شما کلمه clergy یا به ایتالیایی clero را به چه کلمه فارسی ترجمه می کنید؟ من دیدم به «روحانیت» ترجمه می کنند. این موضوع را از این لحاظ مطرح کردم که وقتی دانشجوی زبان فارسی در موسسه دهخدا بودم متوجه شدم که استاد زبان فارسی با این کلمه آشنایی کامل ندارد، این شاید به آن معنا باشد که این مفهوم اخیرا وارد ادبیات شیعه شده است. یعنی چیز جدیدی است و معنایی را که برای مسیحیت کاتولیک دارد، برای شیعه ندارد.》(تقاطع مطهری-صدر، تقریرات، سال اول، ش ۲ )

در نگاه جامعه شناسانه نیز تعریف روحانی -در انطباق دقیق کلمه – به دشواری شامل عالمان دینی می شود. از این منظر روحانیت حاصل نوعی اتصال با الوهیت است که بیشتر در آیین مسیحیت و بودایی می تواند توجیه پذیر گردد. 《احتمالا با وجود تفاوت های مختصر در۔ مثلا۔ اکثر گروه های تساوی طلب، اقتدار روحانی از نوع اقتدار قدیس و همینطور پیغمبر، به عنوان اقتداری مشروع شناخته شده و مورد پذیرش واقع می شود، هر چند برای آن از نظر لغت شناسی واژه های متفاوتی مورد استفاده قرار گیرد.

اقتدار روحانی دینی به فرهمندی منصب رسمی او بستگی دارد. حرفه روحانیت، و نه صرفاً نام آن، ویژگی روحانی را تعیین می کند، البته، اگرچه نام ممکن است، احتمالاً یا واقعاً، آغاز زندگی روحانیت در مورد یک شخص باشد. یکی شدن با الوهیت پایه موجودیت و فعالیت روحانیت محسوب می شود. این وحدت باید مستمر و منظم باشد. ارتباط مستقیم با الوهیت، حلقهٔ رابط میان روحانی و سایر انواع اقتدار دینی است که درباره آن بحث کردیم. تجارب دینی خصوصی روحانی صلاحیت مأموریت او را تضمین می کند.》(جامعه شناسی دین، یوآخیم واخ، سمت، اول ۱۳۸۰، ص ۳۵۸)

با همه این اوصاف آنچه اهمیت دارد این است که عالمان را چه عالم بنامیم یا روحانی، باید از گونه ای آگاهی -و نمی توان از قید و وصف آگاه گذشت،(حکیمی، محمدرضا، قصد و عدم وقوع، قم، دلیل ما، سوم ۱۳۸۶، ص۱۸۹)- در کنار دانش و تقوا بهره مند باشند که یادگار خصلت های خوب انبیاء الهی و زنده کننده فضائل و آموزه های امامان معصوم(ع) باشد. همین ضرورت سبب شده است تا برخی از متفکران دین شناس در باره روحانیت، قید دیگری را لازم بشمارند و بر ان تاکید بورزند. برای نمونه، استاد حکیمی می نویسد:《من اصطلاح روحانیت مسانخ را پیشنهاد می کنم و به کار میبرم. روحانیتی قابل قبول و احترام است که مسانخ با انبیا و اولیا باشد. میان آن روحانیت و پیامبران و امامان شباهتی و سنخیتی باشد. مگر نمی گوییم که عالمان دینی نایبان پیامبر و امامانند؟ خوب، باید میان نایب و منوب عنه شباهت و سنخیتی باشد. این، همان است و توقعی بیجا نیست…. وقتی ما، در مقام احترام، به این چشم به روحانیت نگاه می کنیم، در مقام توقع نیز به همین چشم نگاه میکنیم. یعنی متوقعیم و جامعه متوقع است که شباهتی از پیامبر و امام در رفتار و گفتار و زندگی و احوال روحانی مشاهده کند. و باید توجه داشت که این شباهت، ابعاد گوناگون دارد. تنها یک تقدس سطحی و رعایت ظاهری آداب شرعی منظور نیست. این شباهت شامل مسائلی می شود از قبیل تقوای ژرف، تعبد کافی، فهم وسیع، عواطف عمیق، زمان شناسی و درک حقایق حیات اجتماعی، تعهدگرایی، شهامت و کرامت اخلاقی، زهد و ساده زیستی، ایثار و ایثارگری، انسان دوستی و دردشناسی و… شناسی و….(اسفندیاری، محمد، راه خورشیدی، تهران، نگاه معاصر، اول ۱۴۰۰، ص ۱۳۴)

پیشینه تاریخی علمای بلاد

در آثار روایی شیعه ردپای جریان یاد شده را در شهرهای اسلامی، شیعی می توان سراغ گرفت. کافی کلینی به عنوان یکی از منابع اصلی و مجامع چهارگانه حدیث شیعه، منبع خوبی برای این جستجو می تواند باشد. در کافی گزارش های نسبتا مبسوطی در مورد نهاد وکالت در اصحاب ائمه (ع) وجود دارد که اگر چه به مکانیزم روشنی در تعیین وکلا دلالت نمی کند ولی بر اصل وکالت و گستردگی جغرافیایی آنان و استقلال نسبتا بالای وکلاء در زمان حیات امام (ع) دلالت دارند که به گونه ای برای فرهنگ جامعه شیعی در آن روزگار، مشق تمرکز زدایی و استقلال در عمل می تواند ارزیابی شود. 

آندرو آ نیومن، گزارشی چکیده وار از این روایات را در کتاب کافی، جمعبندی کرده است.《همانگونه که برای کسانی که بلافاصله پس از غیبت امام دوازدهم، زندگی می کردند و از طرف حکومت مرکزی بنی عباسی، دائم تحت فشار بودند اهمیت داشت، این روایات حاوی اطلاعات بیشتری بود در این باره که چگونه امام و جامعهٔ شیعی با وجود آزار و اذیت های رسمی مشابه، قادر به ادامهٔ حیات و فعالیت بودند. بابی متقدم تر[از کتاب کافی] شامل روایتی بود که در آن، امام یازدهم، عثمان بن سعید عمری و فرزندش محمد را به عنوان دو نایب موثق و امین (ثقتان مأمونان)، که به نمایندگی از امام صحبت می کردند، معرفی نمودند. (ص ۳۳۰-۳۲۹، ح ۱) این دو نفر بعداً به عنوان دو نایب اول از چهار نایب ائمه طی غیبت صغرا شناخته شدند.》(دوره شکل گیری تشیع دوازده امامی، گفتمان حدیثی میان قم و بغداد، آندرو آ نیومن، ترجمه مهدی ابوطالبی و دیگران، قم شیعه شناسی، اول ۱۳۸۶، ص ۳۷۴-۳۷۵)

صرف نظر از ایده آل های مطرح شده، واقعیت غیر قابل تردید در تاریخ تشیع آن است که فهرست بلندی از عالمانی به چشم می خورد که به سهم خویش در عصر و دوره ای که در آن می زیسته اند، نقطه ای برای تحول و حرکت بوده اند و بخش بزرگی از آنان در دایره عالمان بلاد می گنجیده اند و مشخصات و ویژگی های مفهومی و تعریفی این این اصطلاح -عالمان بلاد- را با خود داشته اند. 

از مؤیدات مطلب این که در حقیقت تعریف و شناسه دوره غیبت صغرا چیزی بیش از یک گام بزرگ در جهت تمرکز زدایی از مرکزیت امام معصوم و مواجهه رودررو و هموار و آسان و بی واسطه مردم با ایشان نیست. نواب اربعه/ چهارگانه گام قاطعی در بریدن جامعه از دسترسی بی واسطه به امام (ع) است. مانند بریدن طفل از شیر دایه، بسیار ناگهانی و قاطع اتفاق افتاد که با همه زمینه سازی های پیشین و ایجاد نهاد های وکالت و نیابت و فقاهتی، باز هم جامعه شیعه را دچار نوعی شوک سرگردان کننده ساخت که ور حدیث شیعه به نام عصر حیرت نامیده گشت. از سویی دیگر، پایان عصر غیبت صغرا شاهد مستقیم برآمدن آفتاب شخصیت و آفتابی شدن کار سترگ یکی از محدثان بنام شیعه، یعنی شیخ کلینی بود که خود یکی از نامبردگان در فهرست بزرگ عالمان بلاد است. 

شیخ کلینی عالمی ایرانی شیعه است که در شهر قم تحصیل کرده بود و در زادگاهش شهر ری به تدریس و تالیف حدیث شیعه در عصر غیبت صغرا اشتغال داشت. وی چند سالی که نمی توان شمار آن را بیش از پنج سال گمانه زد، به بغداد، مرکز و پایتخت فرهنگی جهان اسلام وارد شد که در آن ایام، بزرگان شیعه را در کنار مشاهیر غیر شیعه، در خود جای داده بود. کلینی کتاب کافی را که حاصل ۲۰ سال تلاش تالیفی اوست در بغداد عرضه کرد و بدینسان مرکز نشینان را به عالمان پیرامون نشین در جغرافیای شیعی وامدار خویش کرد. 

پیش از او نیز کسانی از شخصیتهای شیعی در این زمینه پیشگام بوده اند. برخی از آنان در عصر حیات ائمه و برخی در عصر غیبت می زیسته اند. در اینجا سه شخصیت مشهور، ممتاز و نامبردار از عصر حیات امامان را به صورت کوتاه، یاد می کنیم که در شهرهای دور از مرکز -در آن روزگار؛ مدینه- می زیسته و فعالیت داشته اند. 

الف: فضل بن شاذان در نیشابور

فضل‌ بن‌ شاذان‌ نیشابوری‌ (۲۶۰ق‌)، متکلم‌ و فقیه‌ امامی‌ است. اگر چه برجسته‌ترین‌ جنبه علمی‌ شخصیت‌ ابن‌ شاذان‌، کلام‌ اوست‌، چنانکه‌ شیخ طوسی‌ از وی‌ به‌ عنوان‌ متکلمی‌ جلیل‌ القدر یاد کرده‌ است‌. فهرستی‌ که‌ نجاشی‌ و شیخ طوسی‌ از آثار ابن‌ شاذان‌ ارائه‌ می‌کنند، نشان‌ می‌دهد که‌ او با گروه‌های‌ فکری‌ گوناگونی‌ درگیر بوده‌ و بر آنان‌ ردیه‌هایی نوشته‌ است‌. از آن‌ جمله‌ می‌توان‌ از معتزله‌، مرجئه‌، کرّامیّه و حتی قرامطه نام برد. اهمیت ردیه های وی در سال نگارش آنهاست. مثلا مؤسس کرامیه در ۲۵۵ق‌ مرده است و قرامطه‌ کمی‌ پیش‌ از سال ۲۶۴ق‌ پدید آمدند. البته فضل بن شاذان به دلیل فعالیت های مؤثرش مورد طعن و تهدید مخالفان‌ نیز قرار گرفته‌ است‌. شیخ طوسی‌ در کتاب رجال‌ش ابن‌ شاذان‌ را در شمار اصحاب‌ امام‌ هادی‌ (ع) (امامت‌: ۲۲۰-۲۵۴ق‌) آورده‌ است‌. وی در شهرهای متعددی تحصیل و تبلیغ داشت. می‌توان‌ حداقل‌ اقامت‌ او را در کوفه‌ در فاصله ۲۰۳-۲۰۷ق‌ دانست‌. ابن‌ شاذان‌ به‌ واسط نیز رفته‌ است‌. در میان‌ مشایخ‌ او برخی‌ محدّثان‌ بصری‌ چون‌ حمّاد بن‌ عیسی‌، محمد بن‌ جمهور عمّی‌ و ابوجعفر بصری‌ دیده‌ می‌شوند، اما گزارشی از حضور او در بصره‌ موجود نیست. ابن‌ شاذان‌ پس‌ از چندی‌ از عراق‌ به‌ نیشابور بازگشت‌ و در آن‌جا اقامت‌ گزید و در زمان‌ حکومت‌ عبدالله‌ بن‌ طاهر بر خراسان‌ (۲۱۴- ۲۳۰ق‌) به‌ جهت‌ تشیّع‌ مورد تفتیش‌ عقاید قرار گرفت‌ و از نیشابور تبعید شد. در زمان‌ امام حسن عسکری‌ (ع) (۲۵۴-۲۶۰ق‌) ابن‌ شاذان‌ یکی‌ از معتبرترین‌ عالمان‌ امامی‌ خراسان‌ به‌ شمار می‌رفت‌ و شیخ کشّی‌ از ارتباط دورادور او با آن‌ حضرت‌ خبر داده‌ است‌. روایتی از حضور او در بیهق‌ در اواخر عمر نیز گزارش‌ می‌دهد. ابن‌ شاذان‌ سرانجام‌ در اواخر ۲۵۹ق‌ در بستر بیماری‌ افتاد و در اوایل‌ سال ۲۶۰ق‌ درگذشت‌ و مزارش در شهر نیشابور است‌.(ویکی فقه و منابع تاریخی و رجالی)

زندگی و تلاش های پیگیر فقهی و کلامی فضل در شهرهایی که یاد شد او را از عالمان تأثیر گذار بلاد اسلامی نشان می دهد. بیشترین سالهای زیست علمی او در یکی از دورترین شهرهای اسلامی نسبت به مدینه؛ مرکز فقهی و کلامی جهان اسلام، یعنی در نیشابور گذشت و اکثر سوانح عمرش نیز در همان خطۀ خراسان رخ داد. از تهدید و هجوم به خانه تا دستگیری و تفتیش عقاید و تبعید. با این همه ثبات و پایداری وی در ترویج مذهب و هدایت و ارشاد مردم ، نمونه ای مثال زدنی را در تاریخ برجا گذاشته است. 

 

ب: مؤمن طاق در کوفه

محمّد بن علی بن نعمان بی‌أبی طریفه بجلی کوفی(متوفای ۱۶۰یا پس از ۱۸۰ق) ملقب به مؤمن الطاق، از اصحاب امام صادق(ع) و متکلمان شیعه در قرن دوم هجری است. وی در کلام و فقه تبحر داشت و با مخالفان شیعه مانند ابوحنیفه مناظره می‌کرد. برخی مخالفان، عقائد غیر توحیدی و فرقه نعمانیه را به او نسبت داده‌اند. علمای شیعه با رد این اتهامات وی را مدح و توثیق کرده‌اند. جعل چنین نسبتهای ناروایی، حکایت از جایگاه مهم مؤمن طاق دارد که مخالفان را به تخریب شخصیت و افکار او وا می داشته است. او روایاتی را بی‌واسطه از امام صادق(ع) و با واسطه از امام سجاد(ع) و امام باقر(ع) نقل کرده است. از تاریخ تولد وی اطلاعی در دست نیست. مشهور ترین القابش احول و طاقی یا صاحب طاق است.(ویکی فقه و منابع تاریخی و رجالی) این لقب بدین خاطر بود که وی در طاق المحامل کوفه دکان صرافی داشت. با آنکه در مدینه از محضر امام صادق(ع) آموخته بود، محل استقرار و زندگی اش در کوفه قرار داشت. در بغداد نیز آمد و شد میکرد و در آن شهر نیز فعالیت کلامی داشت. مؤمن طاق را از برجسته ترین عالمان متکلم شیعه در خارج از مدینه باید بر شمرد که نقش مهمی در مناظرات مذهبی قرن دوم اسلامی داشته است. 

پ: هشام بن الحکم در کوفه و بغداد

هشام‌بن حَکَم، ابومحمد، از اصحاب امام صادق و امام موسی کاظم علیهما السلام است. وی دارای آراء و و اندیشه های کلامی منحصر به فرد و از متکلمین برجستۀ شیعه در قرن دوم می باشد. هشام‌ از برجسته‌ترین شخصیتهای علمی عصر خویش و مشهورترین دانشمند شیعی قرن دوم است. از علوم عصر خویش آگاه بوده و صاحب آثاری در آنهاست. هشام از جمله مؤلفان بزرگ شیعه و دارای تصنیفات بسیاری است. در کتابهای رجال و فهرست، حدود ۳۵ کتاب و رساله از وی نام برده‌ شده است، هر چند آن کتابها امروزه در دست نیست. تعدد موضوعی این آثار، گواه شخصیت، جامعیت و نشاط علمی اوست.(ویکی فقه و منابع تاریخی و رجالی)

نگاهی شتابزده به زادگاه و محل نشو و نما و اقامت و مرکز تجارت هشام بن الحکم نشان می دهد که امثال او هرگز مرکز نشین نبوده اند و به دایرۀ رجال بلاد تعلق دارند و در دسته بندی آنان جای می‌گیرند. 

زادگاه ” هشام بن الحکم ” طبق نظر اکثر دانشمندان علم رجال، کوفه و محل نشو و نماى وى شهر واسط در عراق بوده است. اگر چه در کتاب منتهى المقال از فضل بن شاذان نقل شده که ولادتش نیز در واسط است. اقامتگاه وى بنا بر نظر اکثر شرح حال نویسان، کوفه بوده است ولی بعدا به ملاحظه امور تجارتش در سال ١٩٩ یا ١٩٧ منتقل به بغداد شده در آنجا رحل اقامت افکنده است و منزلش در محله کرخ بغداد در قصر وضاح بوده است. (هشام بن الحکم ، مدافع حریم ولایت، سید أحمد صفائی، ص ۱۱-۱۲، نوبت چاپ : الثانیه، تاریخ نشر : ۱۳۵۹) آنچه در این میان اهمیت دارد نقش بزرگ هشام بن حکم در زمینۀ گسترش عقائد شیعی و دفاع از این مذهب است که در کنار دامنۀ وسیع علمی اش از او شخصیتی نامبردار در تاریخ ملل و نحل مذاهب اسلامی پدید آورده است. مخالفان و موافقان هشام بن حکم در عرصه عقاید اسلامی کم شمار نیستند و فراوان از او یاد می شود. تاریخ زندگی آن مرد بزرگ به خوبی نشان می دهد که هشام در کسوت عالمان بلاد به نقش آفرینی تربیتی و دینی خود به درستی واقف بوده و در محیط های پیرامونی و البته مهم اسلامی در آن روزگار، ایفای وظیفه کرده است. بخشی از تمجید ائمه علیهم السلام از وی را در ارتباط با زیست بلدی و پیرامونی وی می توان محسوب کرد. همچنان که می توان حدس زد شهر مدینه و سکونت در آن برای امثال وی بسیار مطلوب بوده است و آنان از بودن در محضر امام و پیشوایان خود بسیار محظوظ و بهره مند می گشتند اما تکلیف گزاری و فرمانبری از ائمه (ع) او و همانندانش را به زندگی در شهرهای پیرامون و پراکنده می کشاند تا رسالت اجتماعی خطیر خود را در ارتباط با مردم دیگر شهرهای به ویژه شهرهای مهم و استراتژیک اسلامی، به انجام برسانند. 

بدین سان نگریسته می شود که نطفۀ الگوی زیست عالمان بلاد در دوران حیات و حضور ائمه(ع) و پیش از دوران غیبت ، بسته شده است. 

تمرکز یا پراکندگی جغرافیایی؟

دوره غیبت کبری را از یک نظر میشود عرصۀ پراکندگی عالمان شیعه در بلاد و شهرهای اسلامی دید. آنچنانکه گویا راهبرد علمی سیاسی شیعه بر تمرکز گریزی و تمرکززدایی بوده است. دامنۀ انتشار علمای بزرگ شیعه در شهرها و در ادوار مختلف، نشانی از ارادۀ حکیمانه ای در اینباره را می تواند به ما بنمایاند. اگر از مواردی محدود و در مقاطعی از تاریخ، مثل قم در قرن سوم و بغداد در قرن چهارم و اصفهان در قرن ۱۰ و ۱۱ بگذریم، شاید نتوان تمرکز استقرار یافته ای را در جغرافیای علمی شیعه نشان داد که داعیه ای جدی بر تمرکزگرایی و مرکزیت سازی در آن وجود داشته باشد. این جریان به صورت طبیعی در دروۀ غیبت، امتداد یافت و به شکل گیری سنتی انجامید که اکثریت عالمان شیعه را خود خواسته، وادار به ترک مراکز فقهی و درسی می ساخت و در نتیجه، مصمم به بازگشت به زادگاه یا سکونت در مکانهای مورد نیاز می شدند. آنچنان که قرآن دستور داده بود و برای آن خط مشیی ترسیم کرده بود. (توبه، ۱۲۲)

این روند ادامه یافت تا آنکه در قرن گذشته و شاید کمی پیشتر، جامعه علمی و روحانیت شیعه ناچار به تغییر وضعیت خود گشت و گرایش به تمرکزگرایی علمی در دو نقطه جغرافیایی قم و نجف در عراق و ایران بیشتر و افزونتر شد. البته تردیدی نیست که بکارگیری راهبرد جدید بنا به ضرورت های سیاسی اجتماعی صورت می گرفت و در پی تقویت تشیع در برابر مسألۀ تجدد در عصر جدید بود. اما باید توجه داشت که از سوی دیگر به متروک شدن یا تضعیف نهاد اجتماعی علمای بلاد می توانست بینجامد و یا بلکه انجامیده است. این در حالی بود که کارکرد شیوۀ قدیم، کارایی خودش را بارها نشان داده بود. برای مثال در عصر نهضت مشروطه، حضور علمای بلاد، نقشی مستقیم در جهت دهی مردم داشته اند. تاریخ سیاسی شهرهایی چون تبریز، قزوین، تهران، و شیراز در دوره قاجار آکنده از پیامها و موضعگیری و حرکت علمای آن بلاد است. تلگراف ها در تاریخ مشروطه یکی از رسانه های مهمی است که در آن زمان مورد استفادۀ روحانیت در شهرهای مختلف قرار می گرفت. 

با روی کار آمدن و استقرار سلطنت پهلوی، هجوم به نهاد روحانیت از سوی نظام پادشاهی جدید به مرور شدت گرفت و کشاکش پیدا و پنهانی را میان نهاد روحانیت و نظام شاهی ایجاد یا تشدید کرد که در نهایت به جدایی کامل روحانیت از دولت در ایران منتهی گردید. (نگا: سمیعی، محمد، نبرد قدرت در ایران: چرا و چگونه روحانیت برنده شد؟، نشر نی، تهران ، ششم ۱۳۹۹) قدرت گرفتن استبداد پهلوی اول، علمای پراکندۀ بلاد را تهدید می کرد و موقعیت اجتماعی نهاد مربوطه را به شدت تضعیف می نمود. برای مقابله با وضعیت جدید، جابجایی آیت الله شیخ عبدالکریم حائری از اراک به قم به نقطه عطفی در تاریخ روحانیت ایران، تبدیل شد. او که تا آن زمان عالم شاخص و برجستۀ حوزۀ اراک بود با هجرت همراه شاگردان و سکنی گرفتن در قم، احیای حوزه قم و مدرسۀ فیضیه را سامان داد. تمرکز گرایی اکنون به صورت عاملی پدافندی در برابر استبداد فزایندۀ دولت شاه، می توانست ایجاد مقاومت کند و پایگاه و قدرت سیاسی جدیدی را برای رهبران حوزه قم فراهم نماید. پس از ایشان، آیت الله بروجردی نیز که یکی از عالمان بلاد بود و در فهرست آنان جای می گرفت و در حوزه بروجرد انجام وظیفه می کرد طی دعوتی جدی از سوی بزرگان حوزه قم به این شهر هجرت کرد و دور تازه ای را در مرکزیت علمی و فقهی قم پدید آورد که فراتر از مرزها رفت و به روابط بین المللی حوزه قم با مراکز علمی جهان اسلام مانند جامعه الازهر و حتی واتیکان گردید. آیت الله بروجردی برای تحکیم مرکزیت قم، در مصارف وجوه شرعی در شهرها نیز تا حدی سختگیری می نمود و در این رابطه اختلاف های اندکی نیز میان عملکرد دفتر ایشان با معدودی از علمای برجستۀ بلاد پیش آمد می کرد که البته حل و فصل می گشت. از جمله آخوند همدانی در همدان و حاج شیخ غلامرضا فقیه خراسانی در یزد، و سید احمد خوانساری در تهران، از جملۀ کسانی بودند که در برابر تمرکز حداکثری و انتقال بخش اعظم بودجه های شرعی به قم،(کاظمینی، میرزا محمد، تندیس پارسایی، قم، انتشارات تشیع، اول ۱۳۷۸، صص۹۵-۹۶) نظر دیگری داشتند. هرچند آیت الله بروجردی پس از گفتگوهایی با نظر آنان موافقت و همراهی کردند اما وضعیت یادشده نشان از تفاوت هایی میان دیدگاه علمای بلاد با مرکز داشت که از منظر شناخت مسائل اجتماعی، حائز اهمیت است. در سالهای زعامت آیت الله بروجردی، یکبار دیگر حوزه به خوبی دریافت که علمای مرکز و علمای بلاد مکمل یکدیگرند و نباید از تقویت روحانیت بلاد چشمپوشی کرد و با وجود اشراف و تمرکز بیشتر علمی و مالی در مرکزیت حوزه، باید سازمان روحانیت را در شهرهای متعددی از کشور تقویت کرد و پوشش داد. اعزام مدرسان برجسته و مجتهدان مورد قبول از قم به شهرهای مختلف که معمولا به درخواست مردم انجام می شد به وحدت رویه در مجموعۀ کشوری روحانیت کمک شایانی می کرد. این هماهنگ سازی بخش متمرکز با بخش پراکنده در شهرها، نقش برجستۀ خود را در قضایای ملی شدن صنعت نفت، دولت های پسین مثل منصور و عَلَم و سپس انجمن های ایالتی و ولایتی و خیزش ۱۵ خرداد و در نهایت انقلاب اسلامی، آشکار کرد. همانطور که دورۀ قبل، در قیام مسجد گوهرشاد در مشهد نقش آفرینی کرده بود. البته همۀ تاریخ علمای بلاد به خوبی تجربه ها و مقاطع تاریخی یاد شده سپری نشده است. بررسی های تاریخی در نهضت مشروطیت افزون بر نقاط قوت، نقاط ضعف جریان علمای بلاد را نشان می دهد. از جمله اختلاف و دوگانگی در مواضع و عملکرد ها. موافقت و مخالفت های شیخ فضل الله نوری و چند تن از علمای تهران با سید عبدالله بهبهانی و سید محمد طباطبایی و دیگر علمای مشروطه خواه در آن شهر  یکی از شواهد تاریخی برای نقاط ضعف است. و به عکس، در روز شمار تاریخ مشروطیت (ذیل ۲۴ جمادی الاولی ۱۳۲۴) آمده؛ «از این تاریخ به بعد، جنبش به شهرستانها نیز منتقل شد و عمده اقدام همدردی علمای شهرستانها با مهاجرین بود».(متنی تازه یاب از رویدادهای مشروطه، از ضیاء الدین تویسرکانی، رسول جعفریان، سایت شخصی بنده) که از نقاط قوت جریان علمای بلاد بوده است. 

تجربۀ سیاسی یادشده نیز در تمرکز گرایی در قم بی تأثیر نبوده و بر تلاش زعمای قم در جهت اشراف بر علمای شهرستانها و هماهنگ سازی دیدگاه آنان در امور کلان، سایه انداخته است. بدین منظور، شیوه های متفاوت و تازه ای مورد بهره برداری قرار گرفت. از قبیل تقویت نظریه لزوم تقلید از اعلم، گرایش عمومی به مرجعیت و زعامت عامه و افزایش استفتاء و استهلال از مرکز که تا کنون نیز به قوت خود باقی است. در این میانه، امور دیگری نیز وجود داشت مانند اعزام مبلغان موسمی به شهرستانها و روستاها و نیز دعوت از منبری هایی که معمولاً بعد اسم و فامیلشان پسوند «از قم» می نوشتند، با همۀ فوائدی که داشت، از قوت علمای شهرستانها می کاست و تضعیف هسته فقهی ارشادی بلاد را سبب می گشت. به نظر می رسد این وضعیت پس از پیروزی انقلاب اسلامی تشدید شده است. البته در دوران جدید، جابجایی در قدرت بر نقطۀ ثقل عالمان شهر بی تأثیر نبوده و بر پیچیدگی موضوع افزوده است. زیرا برخورداری یا عدم برخورداری از منصب، رسانه و حمایت دولت ، دیگر به منزلۀ فاکتوری تعیین کننده در نظر گرفته خواهد شد. 

همۀ آنچه گفته شد -صرفنظر از داوری ها- ضرورت بررسی های اجتماعی را در این باره گوشزد می کند. همان کاری که به پایۀ همان اهمیتی که دارد هیچگاه با جدیت، واکاوی و به دقت بررسی نشده است. شاید بتوان گفت کاری است که هنوز بر زمین مانده است. تاریخ سیاسی مذهبی شهرهای بزرگ ایران، گزارش ها و اسناد فراوانی از تاریخ علمای خود دارد که نیازمند تحلیل و بررسی است. تاریخ بسیاری از شهرهای این کشور چون تهران، اصفهان، همدان، تبریز، مشهد، رشت، قزوین، یزد، شیراز و کرمان، حکایت از اهمیت تاریخی موضوع داشته و نیازمند پژوهش های تاریخی اجتماعی است. 

درگذشت حاج سید جواد آقا

در همین زمینه و در راستای نگرش جامعه شناختی به موضوع «عالمان بلاد» از اندک کارهای انجام شده، نوشتاری است که زیر عنوان《نوستالژی علمای بلاد》و به بهانه جایگاه اجتماعی آیت الحق حاج سید جواد حیدری و تشییع کم نظیر و باشکوه مردم یزد از ایشان، به موضوع مذکور پرداخته و شماری از عالمان بلاد معاصر را در چند استان کشور بر شمرده و زندگی نامه کوتاهی از ایشان را فراهم آورده است. در مقدمه آن نوشتار می نویسد:《جامعه شناسان می گویند که سرمایه اجتماعی(social capital) به مشارکت و همبستگی اجتماعی کمک میکند و در حفظ انسجام اجتماعی مؤثر است. یکی از مهمترین شبکه های اجتماعی که در کشور ما منجر به شکل گیری یا تقویت سرمایه اجتماعی شده است، مجتهدین و علمای مستقر در شهرها و حتی روستاها و مریدان، پیروان و مقلدان آنها بوده اند که در قرون متمادی، نقش مهمی در تحولات فرهنگی و ساختارسازی های اجتماعی ایفا کرده اند. با یک بررسی اجمالی و یک حساب سرانگشتی می شود صدها «مجتهد محلی» را شناسایی کرد که علاوه بر دارا بودن کارکردهای مذهبی و صنفی، حافظ نظم و ساختار اجتماعی و نگهبان اخلاقی جامعه پیرامونی خود بوده اند. در دهه های اخیر با افزایش سرعت تحولات اجتماعی و تغییرات سیاسی و فرهنگی، به نظر می رسد که در کنار تقویت کمّی حوزه قم و رشد تمرکزگرایی در تهران، از حوزه های علمیه شهرستان ها غفلت شده و با درگذشت بسیاری از مجتهدین کهنسال محلی و منزوی شدن برخی دیگر از آنها، خلاً بزرگ ناشی از این امر به تدریج در قالب برخی آسیب های اجتماعی و چالش های فرهنگی خودنمایی میکند. البته نمی توان منکر شد که عدم سازگاری با تحولات دوره جدید و عقب ماندن از سرعت شگرف تحولات و نیز مقاومت در برابر تغییر که ویژگی همیشگی برخی نهادها و شخصیت های سنتی در همه جوامع بشری بوده است. در این پدیده بی تاثیر نبوده، اما این همه ماجرا نیست. باید پذیرفت که پتانسیل «علمای بلاد» در دوره های اخیر دست کم گرفته شده و همین غفلت سبب شده که بسیاری از شهرها از وجود «علمای بلاد» خالی شود. … شدت این خلاً به گونه ای است که می توان از دوران حضور و فعالیت مؤثر علمای شهرها به مثابه یک «نوستالژی» و خاطره خوش یاد کرد.》(تقریرات، اول، ش ۲) نویسنده در این پرونده کوشیده است گزارشی از مهم ترین علمای مستقر در شهرهای کشور (به جز قم) ارائه دهد و با معرفی یکی از بارزترین چهره های حاضر در میان علمای بلاد، به طرح مساله درباره این موضوع مهم کمک کند. به همین منظور به یادکرد جایگاه و شخصیت حاج سید جواد حیدری و تجلیل و بزرگداشت مردم از وی پرداخته، می نویسد:《در نخستین روزهای تابستان سال ۹۳ که شهر نیم میلیون نفری یزد شاهد حضور ده ها هزار نفر در مراسم تشییع آیت الله سید جواد حیدری بود، بار دیگر قدرت تاریخی «علمای بلاد» و جایگاه بی نظیر اجتماعی آنها به رخ ناظران و تحلیل گران کشیده شد. مرحوم آیت الله سید جواد حیدری که یزدی ها او را «آسید جواد» صدا می زدند و سال گذشته در سن ۸۸ سالگی[۹۳سالگی صحیح است] درگذشت، نه چهره ای رسانه ای و تلویزیونی بود و نه در مسائل سیاسی روز دخالت می کرد. نه رسانه شخصی داشت و نه رسانه ای مبلغ او بود. سرمایه اجتماعی این آیت الله کهنسال را تنها شخصیت دینی و معنوی او بنیان نهاده بود. یزد از معدود شهرهای مهم ایران است که در کنار پیشرفت ها و نوسازی ها، توانسته بافت سنتی و روابط فرهنگی خود را در جامعه مدرن خویش حفظ کرده و با مؤلفه های نوین زندگی شهری سازگار کند. حوزه علمیه شیعه نیز دین ویژه ای به علمای یزد داشته است. از آیت الله سید محمدکاظم طباطبایی یزدی ؛ صاحب کتاب عروهٔ الوثقی و از مجتهدین تأثیرگذار شیعه که در دوره مشروطه و جنبش استقلال طلبانه شیعیان علیه بریتانیا در سال ۱۹۱۴ نقش مهمی داشت، تا آیت الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی که دوره جدید حیات علمی و اجتماعی حوزه علمیه قم را در سال ۱۳۰۱ شمسی بنیان نهاد، همه این چهره های تاریخ ساز از یزد برخاسته و اندیشه و رفتارشان جریان ساز شده بود. در این میان باید برادران حیدری را مهمترین نمادها و چهره های دوره گذار یزد محسوب کرد.》

《حضرات آیات سید جواد و سید علیرضا حیدری؛ فرزندان مرحوم آیت الله سید ابوالقاسم حیدری؛ به کمک موقعیت خودساخته معنوی و حوزوی شان توانستند یزد دیروز را به یزد امروز پیوند دهند. در حالی که در برخی از شهرهای ایران، تغییر بافت و روابط اجتماعی و اضمحلال سنت ها منجر به تضعیف جایگاه علمای بلاد شده است، یزدی ها به واسطه علاقه نسبت به بیت حوزوی «سادات حیدری» و دیگر بیوت و عالمان دینی این شهر (همچون بیوت صدوقی، خاتمی و مدرسی و علمایی همچون آیت الله علاقه بند) توانسته اند با کمترین تنش و آسیب اجتماعی به استقبال جهان جدید بروند. …حاج سید جواد که در یزد به شاگردی شیخ غلامرضا فقیه خراسانی شهرت بیشتری یافته بود،… چندین دهه به عنوان پناهگاه معنوی و دینی اهالی شهر ایفای نقش کرد. از جمله سه دهه سخنرانی و فعالیت در مسجد برخوردار یزد از وی، مجتهدی تأثیرگذار و صاحب نفس ساخت که حتی غیرسیاسی بودنش در دهه های پایانی عمرش نیز نتوانست مانع از گسترش و تقویت این تأثیرگذاری کم نظیر شود. … زندگی زاهدانه و آرام آیت الله در خانه ای ساده و قدیمی در کنار سخنرانی های آرامش بخش او، خاطره ای خوش از وی برای یزدی ها به جا گذاشت و تشییع جنازه پرجمعیت او نمادی از تاثیرگذاری مستمر روحانیت شیعه قلمداد شد.》(تقریرات، همان)

منابع

نشریه تقریرات، تقاطع مطهری-صدر، سال اول، ش ۲

جامعه شناسی دین، یوآخیم واخ، سمت، اول ۱۳۸۰، ص ۳۵۸

قصد و عدم وقوع، حکیمی، محمدرضا، قم، دلیل ما، سوم ۱۳۸۶، ص۱۸۹

راه خورشیدی، اسفندیاری، محمد، تهران، نگاه معاصر، اول ۱۴۰۰، ص ۱۳۴

دوره شکل گیری تشیع دوازده امامی، گفتمان حدیثی میان قم و بغداد، آندرو آ نیومن، ترجمه مهدی ابوطالبی و دیگران، قم شیعه شناسی، اول ۱۳۸۶، ص ۳۷۴-۳۷۵

هشام بن الحکم ، مدافع حریم ولایت، سید أحمد صفائی، دوم، ۱۳۵۹

سمیعی، محمد، نبرد قدرت در ایران: چرا و چگونه روحانیت برنده شد؟، نشر نی، تهران، ششم ۱۳۹۹

کاظمینی، میرزا محمد، تندیس پارسایی، قم، انتشارات تشیع، اول ۱۳۷۸

سایت نگاه تازه، حسین انصاری، آدرس h-ansari.net

۳ نظر برای این مطلب

  1. خدا قوت جناب استاد.
    تلاش حضرتعالی در زنده نگه داشتن نام و یاد آیت الحق حاج‌سید جواد آقا حیدری، ستودنی و قابل تقدیر است. در شهر یزد و در سالهای پس از رحلت این مرد فرزانه و بزرگ، کمتر شاهد نوشته و یا اثری در ارتباط با ایشان بودیم و کمتر در بین مقالات و موضوعات دینی، فرهنگی و اجتماعی، موضوعی به جناب حاج سید جواد آقا اختصاص یافته است. و البته برای جامعۀ دینی-پژوهشی شهر دارالعباده جای بسی تاسف است.

  2. سپاس از توجه و دغدغه ای که در این مسائل دارید. بحمد الله شما نیز در این باره تلاشگر صادق و کوشایی به سهم خودتان بوده اید. ان شاء الله در پاسداشت ارزش ها و آرمانها و نام آوران این عرصه همۀ ما توفیق‌مند باشیم.

  3. […] […]

یک نظر بگذارید