بی مقدمه باید پرسید آیا این هوس اهل مدرسه است که در بارۀ پیچیدگی های اندیشه و مفاهیم سخت و دشوار فهم، حرف بزنند و گفتگو کنند؟ یا سستی و تنبلی اهل هوس است که آنان را از گفتگو در این زمینه ها باز می دارد؟ به عبارت دیگر آیا اهل مدرسه در تفکر ورزی افراط می کنند یا اهل هوس از تفکر فراری اند؟ بی تردید برخی جانب احتمال اول و پاره ای هم جانب احتمال دوم را خواهند گرفت. شاید برخی نیز هر دو را به نسبت مقصر و متهم بدانند و به نسبی بودن مسئله معتقد شوند.
گمان می رود پیش از هرگونه داوری در این باره، باید برای پاسخ درست به این پرسش ها تا اندازه ای به تفکر و سختی های آن و نیازمندی هایش اندیشید تا به پاسخ قابل پذیرشی رسید. اگر چه ما بیشتر عادت کرده ایم در بارۀ ارزش تفکر حرف بزنیم و یا قضاوت کنیم. در حالی که فهم این مطلب نیازمند به تأمل نیست. «ارزش تفکر» -به قول اهل منطق- از جملۀ گزاره هایی است که به مجرد تصور آن به تصدیقش می توان رسید. اگر ارزش تفکر ورزی به استدلال نیازمند باشد، دیگر همۀ بدیهیات را باید نیازمند اثبات دانست. زیرا ارزش تفکر بدیهی و روشن و بی نیاز از اثبات است. این تفکر است که وجه تمایز انسان از حیوان و مایۀ تشخص وجه عقلانی انسان به حساب می آید. پس تأمل و درنگ در این باره زائد و تلف کنندۀ وقت و فرصت عمر خواهد بود. در همین حال، به نظر می رسد پرداختن به الزامات تفکر و سختی های آن یک نیاز واقعی است. همان گونه که شناختن اسباب گریز از تفکر و اوصاف گریختگان از سرزمین دانش و فهم و درک و آگاهی را یک نیاز جدی باید دید.
اگر به خوبی دانسته شود که تفکر کاری است به شدت نیازمند تحمل سختی و رنج و به همان اندازه بیگانه با راحتی و آرامش و استراحت، آنگاه می توان دریافت که تفکر هرگز هوس اهل مدرسه نیست. بلکه گریختن از آن، هوس تن پرورانی است که به راحتی و سستی خو گرفته اند.
تفکر پویا و صحیح به مقدماتی نیاز دارد که آماده سازی آن کار هر کسی نیست. چنین تفکری، خلوت های عمیق می خواهد، بلکه گاهی انزوای واقعی می طلبد، به تأملات فراوان و زمان بر نیاز دارد، پرهیز از بسیاری از لذت ها را می طلبد، درگیر شدن ذهن با مشکلات پیچیده و پرسش های گیج کننده و بی پایان را به دنبال دارد، و… این ها بخشی از ضرورت های ناگزیر برای رسیدن به یک تفکر سالم است.
متأسفانه نخستین اثر چنین دشواری هایی در افراد بی هدف و بی تصمیم، وادار کردن آنان به جستجوی راه هایی برای فرار از این سختی ها است. تاختن به علم و درس و مدرسه یکی از آن راه های فرار است. کاری که بخشی از اهل تصوف در تاریخ به آن دعوت می کرده اند که آنان امروزه چندان جایی برای ابراز چنین نظری ندارند. یکی دیگر روی آوردن به متن های ساده و ترویج و گسترش آن ها است. چرا کتاب ها و فیلم ها و نمایشنامه های ساده تر و سطحی تر همیشه خوانندگان و بینندگان بیشتری دارند تا کتاب ها و فیلم های عمیق تر و معناگرا تر؟ چرا تولیدات حاصل از ساده نویسی و سطحی نگری نویسندگان کم مایه، رونق بیشتری دارند تا آثار نویسندگان ژرف اندیش؟ چرا داستان های هری پاتر به تنهایی به اندازۀ همۀ آثار نویسندگان بزرگ دنیا فروش می کند؟ آیا همۀ علت آن را در تبلیغات و جذابیت متن کار باید دانست؟ یا علت اصلی را در چیز دیگری باید جست و سراغ گرفت؟
یک نگاه گذرا به محیط پیرامون تا حدی می تواند ما را یاری کند. در جامعۀ ما کم نیستند کسانی که هویت صنفی آنان رسماً فرهنگی و علمی است اما در شبانه روز از خواندن یک متن کوتاه – حتی به اندازۀ همین متن- عاجزند. تا چه رسد به تأمل و پرسش و درنگ و تفکر و گفتگو و…این گونه آدم ها در مسیر زندگی به بچه هایی شبیه اند که در ترنی سوار شده اند. آنان جست و خیز کنان از هر چیزی پرس و جو می کنند و سراغ همه نوع خوردنی و جویدنی و نوشیدنی ودیدنی و…را می گیرند اما هرگز از مقصد ترن نمی پرسند و به فرصتی که به سرعت همان ترنی که بر آن سوارند، از دست می رود لحظه ای نمی اندیشند…
اگر خوانندۀ راحت طلبی نباشید، برای تأمل بیشتر در این باره، به یک آیه و یک حدیث اشاره می کنم و میگذرم. آیه این است: …الَّذینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ (آل عمران/۱۹۱)
… آنان که خداى را ایستاده و نشسته و بر پهلو خفته یاد کنند و در خلقت آسمانها و زمین اندیشه و تفکر مىکنند و [مىگویند] پروردگارا! اینها را بیهوده نیافریدهاى، ای پاک بی آلایش! ما را از عذاب دوزخ نگاه دار.
و حدیث این است که علی(ع) در توصیف حقیقت جویان و دانش طلبان واقعی چنین گفت:
وَ کَمْ ذَا وَ أَیْنَ أُولَئِکَ أُولَئِکَ وَ اللَّهِ الْأَقَلُّونَ عَدَداً وَ الْأَعْظَمُونَ عِنْدَ اللَّهِ قَدْراً یَحْفَظُ اللَّهُ بِهِمْ حُجَجَهُ وَ بَیِّنَاتِهِ حَتَّى یُودِعُوهَا نُظَرَاءَهُمْ وَ یَزْرَعُوهَا فِی قُلُوبِ أَشْبَاهِهِمْ هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَى حَقِیقَهِ الْبَصِیرَهِ وَ بَاشَرُوا رُوحَ الْیَقِینِ وَ اسْتَلَانُوا مَا اسْتَوْعَرَهُ الْمُتْرَفُونَ وَ أَنِسُوا بِمَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجَاهِلُونَ وَ صَحِبُوا الدُّنْیَا بِأَبْدَانٍ أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَهٌ بِالْمَحَلِّ الْأَعْلَى أُولَئِکَ خُلَفَاءُ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ وَ الدُّعَاهُ إِلَى دِینِهِ آهِ آهِ شَوْقاً إِلَى رُؤْیَتِهِم(نهج البلاغه/ حکمت ۱۴۱)
و اینان چندند، و کجا هستند؟ به خدا سوگند که در شمارش اندک اند، و در رتبۀ نزد خداوند، بزرگ مقدار. خدا با آنان حجت ها و نشانههاى خود را نگاه می دارد ، تا آن را به همانندهاى خویش بسپارند و در دل هاى خویش بکارند. دانش، با همۀ روشن بینى، بر آنان تافته و آنان روح یقین را دریافته و آنچه را ناز پروردگان دشوار دیدهاند، آسان پذیرفتهاند. و بدانچه نادانان از آن رمیدهاند خو گرفته. و همنشین دنیا شده اند با جسمهایی که جان هایشان به عالم بالا پیوسته است. اینان خدا را در سرزمین او جانشینی می کنند و مردم را به آیین او مىخوانند. وه که چه آرزومند دیدار آنانم؟
با سلام
از مرقومه ی حضرت عالی بهره ی وافی بردم. گرچه تاکید شما بر تفکر و ژرف اندیشی تاکیدی به جا و قابل تامل است، اما موضوع برقراری ارتباط با مخاطبان برای انتقال معنا و مفهوم و پیام می طلبد که با زبانی سخن گفت و پیام فرستاد که آنان بتوانند از آن رمزیابی کرده و معنای آن را درک کنند. لذا به نظرم ساده نویسی و به زبان مخاطب سخن گفتن نه تنها سطحی نگری نیست، بلکه شاید بتوان آن را هنر ارتباطگر و فرستنده ی پیام دانست که توانسته است مفاهیم ثقیل و دشوار را در قالب کلمات و سخنانی قابل فهم برای مخاطب خود ریخته و آن را منتقل نماید.
با آرزوی توفیق الهی
با عرض سلام و تکرار ارادت به حضور شما برادر فاضل و بزرگوار
از این که بر ما منت نهاده اید و این نوشته های عجولانه را به دقت نظر خود زینت بخشیده اید، بسیار متشکر و سپاسگزارم. نکته ای را که یادآوری کرده اید سخنی است صواب و عین حق و مورد قبول این قلم نیز هست. هدف این یادداشت نیز هرگز دفاع از نوشته های ثقیل و پیچیدۀ گیج کننده نیست. هم چنان که از نفی ساده نویسی، منع روان نویسی و بازگشایی عقده های زبانی در نظر نیست.چه این ها -به گفتۀ خوب شما- همان «هنرنمایی در عرصۀ ارتباط» است. بلکه مقصود اصلی من، هواداری خوانندگان سست مزاج از سطحی نگری و بی مایگی و کم عمق شدن دریای اندیشه است که بی تردید به خشک شدن و یا -لا اقل- لایناک شدن فکر خواهد انجامید و پیامد طبیعی آن چیزی بیش از عوام زدگی مدرن نخواهد بود.
ضمن سپاس مجدد، باز هم چشم انتظار نکته دانی ها و نکته سنجی های حضرتعالی ام و همیشه دعاگوی شما خواهم بود.
سلام استاد .
اول اینکه چی می شد ما هم می شدیم شیخ حسین ، البته خیلی اتفاقات قطعا می افتاد. دوم راجع به مطلبتون :
فقط همینو بگم به قول دکتر شریعتی : فقر شب را بی غذا سر کردن نیست ؛ فقر روز را بی اندیشه سر کردن است . یا علی
به حقیر هم سری بزنید و البته ارشاد نمائید .
با سلام
یادمان باشد آنگاه که نیای اهل هوس – هوس اندیشه کردند و سر از کف دادند بدون آنکه بدانند جرمشان هوس بوده است یا اندیشه .
بر این نکته هم تاملی باید.اگر این چنین باشد مقصر کیست؟ اینجا سخن از سستی و کاهلی – نمک بر زخم نیست؟ دنبال مقصر و متهم میگردید؟تفکر واندیشه ای که از ذهن بیرون نیاید چه حکمی دارد؟ و اگر این همان هوسی باشد که بر دل مانده چه ؟
شاید این دو گروه از تقصیر مبرا باشند و باید جای دیگر دنبال مقصر گردید.
خدا را شکر که در این مملکت اسلامی عصر حاظر ارزش واقعی را به اهل فکر و اندیشه میدهند و بیت المال مسلمین صرفا صرف آنان میشود و اهل هوس آواره مناسب و صندلیهای گردان مدیریت و میادین فوتبال و وزارت و صدارت و ….. شده اند و دستشان از این مواهب کوتاه است و همین است که همگی به تابعیت دوگانه روی آورده اند .
متاسفانه باید بگویم که یادذاشت شما دو بخش است که بخش اول آن بدبینانه و بخش دوم آن زیادی خوشبینانه است. من به سهم خودم به واقع بینی بیشتر ایمان دارم تا موج زدگی. موفق باشید.